برگزاری اعتصاب در آمریکا و در حالی که نظام اقتصاد آزاد این اجازه را به کارگران حتی کمونیست می‌داد، ماجرای جذابی است که نویسنده کتاب شورش تیمسترها آن را به تصویر کشیده است.در این بخش از نوشته، شرح بازجویی یکی از اعتصابیون را می‌خوانید که به طنز کشیده شده است. او مجبور شد اعلام کند که از ۶ اوت به بعد همه مجوزهای نظامی برای حرکت کامیون‌های اعتصاب‌شکن را لغو خواهد کرد. و مجوزهای جدید فقط برای کارفرمایانی که شرایط هاس- دانیگان را پذیرفته باشند یا در موارد «اضطراری» می‌تواند صادر شود.

واکنش اتحاد شهروندان این بود که از دادگاه فدرال خواست علیه تداوم حکومت نظامی حکم صادر کند. در بسیاری از موارد در گذشته کارفرمایان علیه شعبه ۵۷۴ از دادگاه حکم گرفته بودند، اما اتحادیه با این فرض که پلیس قادر به اجرای آنها نیست به آنها بی‌توجهی کرده بود. در مورد اولسون اوضاع فرق می‌کرد. واضح بود که اتحاد شهروندان از او توقع داشت که از حکم دادگاه، اگر صادر می‌شد، پیروی کند. کارفرمایان، به امید اینکه کنترل مستقیم تلاش‌های اعتصاب‌شکنی را در دست خود بگیرند، از طریق آژانس پی ال برگاف افراد چاقوکش وارد کردند. این آژانس یک لانه بدنام اعتصاب‌شکن‌ها در نیویورک بود.

شعبه ۵۷۴ این موضع را اتخاذ کرد که کلنجار قانونی میان استاندار و کارفرمایان یک مطلب شخصی در میان خودشان است. اتحادیه گفت که ما هرگز خواستار برقراری حکومت نظامی نبودیم و اکنون نیز طالب آن نیستیم. ما خواسته‌های خود را تکرار کردیم: اینکه اعضای اتحادیه از بازداشتگاه نظامی آزاد شوند و اینکه ارتش از دخالت در خط نگهداری صلح‌آمیز اعتصاب دست بکشد. شعبه ۵۷۴ اعلام کرد که خط‌مشی بنیادینش همچنان متکی بر تداوم مبارزه مستقل و رزمنده کارگران پابرجا است.

کمیته اعتصاب خود را برای هرگونه تصمیم دادگاه برای صدور حکم مربوط آماده ساخته بود. همان‌گونه که سازمانده اعلام داشت: «اگر رژیم حکومت نظامی تداوم یابد، اعتصابیون در راستای خط هفته گذشته به مبارزه خود ادامه خواهند داد... اگر حکومت نظامی لغو شود، خط نگهداران اعتصاب بلافاصله با نیروی خود صحنه را پر خواهند کرد و همه کامیون‌رانی‌ها را متوقف خواهند ساخت، همان‌گونه که شعبه ۵۷۴ بارها نشان داده که قادر است این کار را بدون مشکل و بدون توسل به خشونت انجام دهد.» نتیجه این شد که حکومت نظامی را دادگاه پا برجا نگه داشت.

بعدازظهر ۶ اوت، شعبه ۵۷۴ یک گردهمایی آزاد برای عموم در میدان رژه برگزار کرد که ۴۰.۰۰۰ نفر در آن شرکت کردند و رکورد قبلی تعداد شرکت‌کنندگان شکسته شد. رهبران اتحادیه هنگام عرضه مطالب خود چند هدف را مدنظر داشتند. لازم بود راجع به مطلبی توهم‌زدایی می‌کردیم اینکه چون اتحاد شهروندان با حکومت نظامی مخالف است پس حکومت نظامی می‌تواند برای کارگران جنبه‌های مثبتی داشته باشد. همچنین لازم بود فشار توده‌ای را بر اولسون ادامه می‌دادیم تا از سرعت اعتصاب‌شکنی جزء به جزء او که از طریق صدور مجوزهای نظامی انجام می‌شد، کاسته شود. لازم بود راجع به وارد کردن اعتصاب‌شکنان حرفه‌ای و چاقوکش‌ها که کارفرمایان استخدام کرده بودند هشدار داده شود و بالاخره به حملات کمونیست‌ستیزی علیه رهبری شعبه ۵۷۴ که تشدید شده بود باید پاسخ داده می‌شد.

کارگران تبلیغات شایعه‌پراکنی علیه رهبران را رد کرده بودند. اما، این از یک درک سیاسی که سیاست عدم طرد را در سازمان‌های توده‌ای لازم می‌آورد نشات نمی‌گرفت. نگرش آنان از واقعیت‌های شرایط موجود سرچشمه می‌گرفت. آنها شاهد بودند که درباره کلیه کارهایی که انجام می‌گرفت رهبری با اعضای اتحادیه مشورت کند و آنان به سیاست‌هایی که دنبال می‌شد اعتقاد داشتند. برای آنان مهم نبود که رهبران از نظر سیاسی چه هستند. برای آنان این مهم بود که نحوه رهبری بارها و بارها آزمایش خود را در صحنه نبرد پس داده بود. کارگران به رهبران خود اعتماد داشتند و نمی‌خواستند تغییری ایجاد شود.

بعد از گردهمایی، سازمانده در شماره ۸ اوت موضوع کمونیست‌ستیزی را به نحو جالبی نقد کرد. این روزنامه در مقاله‌ای تحت عنوان «افسانه‌ای از یک تیمارستان» شبیه‌سازی اعتراف سردبیر را که گویا به دادگاه نظامی اولسون کشانده شده است منتشر کرد. در قسمتی از «اعتراض»، به قلم جیم کانن، آمده بود:

«افسر بازجو: این آقا کیه که بهش می‌گن اسقف هاس؟...

سردبیر: نام واقعی او هاسکی است. او یک بلشویک روس است... پیشنهاد او برای تعیین ۵/۴۲ سنت دستمزد در ساعت یعنی همان کمونیسم...

افسر بازجو: بقیه را هم اعتراف کن. درباره دانیگان، اولسون، براون و برادران دان چه داری بگی- بالاخره این برادران دان چند تا هستند؟

«سردبیر: اسم واقعیشان دانسکوویتسکی است. آنها یهودی‌های ایرلندی اهل کانتی کورک هستند و شش ماه پیش به شکل گونی‌های سیب‌زمینی ایرلندی وارد کشور شدند. در مجموع ۱۷ نفرشان در مینیاپولیس هستند، همه همسن هستند و همه آنان برای دستمزد ۵/۴۲ سنت در ساعت هورا می‌کشند. آنها می‌گن این شروع کمونیسم است... اسم واقعی دانیگان دانیگانسکی است- پسرخاله برادران دان است و در اخاذی ۵/۴۲ سنت در ساعت هم همدست آنهاست.

افسر بازجو: این براون کیه؟

سردبیر: او فردی به‌نام برونشستان است، یک دوره‌گرد ماهی‌فروش، اهل محله شرق نیویورک. بیست روز پیش او آمد اینجا تا در میدان تره‌بار ماهی کیلکا بفروشد. سپس با دانسکوویتسکی‌ها در اخاذی‌های اتحادیه همدست شد و آن‌وقت خود را به ریاست شعبه ۵۷۴ انتخاب کرد... راستی، او پسر لئون برانشتاین است- این نام اصلی این یارو، تروتسکی، است، همان کسی که همه آن بلبشو را آنجا در روسیه راه انداخت.

افسر بازجو: درباره استاندار چی داری بگی؟ اونم با شماها تو این اخاذی کمونیستی دست داره، مگه نه؟»

سازمانده نخستین روزنامه اعتصاب بود که یک اتحادیه آن را در ایالات متحده منتشر می‌ساخت. این سرصفحه در روز ۲۵ اوت ۱۹۳۴ به‌عنوان یک جوک چاپ شد. جیمز پی.کانن تحت عنوان جیم مک‌گی و ماکس شکمن تحت عنوان ماکس مارش معرفی شده‌اند (به‌عنوان خبرنگار سن‌پاول، زیرا او و کانن راگارد ملی از مینیاپولیس اخراج و برای مدت کوتاهی آنان را مجبور کرد که در شهر مجاور، سن پاول، زندگی کنند.)

«سردبیر: البته! او چاچول بازترین قسمت کل این بازی است. مضحک هم هست. اسم واقعی او اولسون نیست، و سوئدی هم نیست- این کلکشه که رای اسکاندیناوی‌ها را بگیره. او یک روسی وارداتی است- یکراست از مسکو- اسم واقعی‌اش هست اولسونوویچ. خیلی به اعتصاب کمک کرده. آن یورشی که او علیه ستاد اعتصاب ترتیب داد و خط نگهداران اعتصاب ر ا به زندان نظامی انداخت، همه‌اش کلک بود تا همدردی برای اعتصابیون ایجاد کنه.

«افسر بازجو: این دیگه خیلی داره برام سنگین می‌شه. بگو ببینم این بساط را بالاخره کی راه انداخت؟

سردبیر: خوب، اگر حقیقت را بخواهید، همه این نقشه‌ها چند ماه پیش در قسطنطنیه کشیده شد. برخی از بچه‌ها یک هفته کامیون راندند و به اندازه کافی پول جمع کردند تا به اروپا سفر کنند. آنها رفتند به قسطنطنیه که تروتسکی را ببینند و برای عملیات بعدی‌شان دستور بگیرند. تروتسکی گفت: بچه‌ها پیش از آنکه برف‌ها آب شود، من در مینیاپولیس یک انقلاب می‌خوام. آنان گفتند خیلی خوب و آماده شدند برگردند.

همین که داشتند سوار کشتی می‌شدند، وینسنت دان رفت جلو و از آن پیرمرد، تروتسکی، پرسید: آخرین توصیه‌ات به ما پیش از اینکه بریم چیه؟

افسر بازجو: بگو، تروتسکی چه گفت؟

سردبیر: او گفت: مواظب اولسونوویچ باشید. او حاضر است هر لحظه پشت سرتان کلک بزند.»