نقد کتاب - نقد خاطرات و کارنامه کاظم ودیعی-۲
سخنان غیر واقعی
نویسنده نقدی بر خاطرات کاظم ودیعی که آن را برای دفتر مطالعات تاریخ ایران نوشته است در این بخش از نوشته خود با استناد به رویدادها و واقعیتهای تاریخ انقلاب اسلامی، همراهی کاظم ودیعی با سران رژیم گذشته را نقد میکند. سیل اعتراض همه چیز را سر راه با خود میبرد (جلد ۲، ص۵۲۱) آیا واقعا آقای ودیعی معتقد است پهلویها با چنان سرعتی جامعه ایران را متحول ساختند که مردم تاب و کشش آن را نداشتند، یعنی جامعه نمیتوانست رشد فکر و اندیشه و عمران و آبادانی فوقالعاده در این ایام را تحمل کند؛ بنابراین علیه عاملان آن دست به قیامی سراسری زد و به حاکمیت پهلویها پایان داد؟ البته این سخن تکرار ادعاهای همه دستاندرکاران دربار پهلوی است که به نوعی از سوی آقای ودیعی نیز بیان شده است.
برای نمونه، خانم فرح دیبا در این زمینه مینویسد: «تظاهراتکنندگان دیگر گوش شنوایی برای گفتههای منطقی نداشتند. پادشاه حتی به بعضی از اشتباهات خود اشاره کرد...اما گویی همه ما ایرانیان دیوانه شدهایم، تب کردهایم و هذیان میگوییم.»
از صبح تا شام با تلفن صحبت میکنم، اطلاعات بهدست میآورم و اطلاعات خود را به دیگران منتقل مینمایم و با هم نقشه میکشیم ... روز یکشنبه ۱۴ آبان هزاران نفر در خیابانهای تهران به تظاهرات پرداختند.
آیا تظاهراتکنندگان یعنی همان مخالفان استبداد و سلطه بیگانه گوش شنوایی برای گفتههای منطقی نداشتند و تب کرده و دیوانه شده بودند، آنگونه که فرح دیبا مدعی است و آقای ودیعی به تکرار آن میپردازد؟ این ادعای جسارتآمیز علیه ملت ایران بدان معنا است که چنین ملتی حتی قدرت تمییز بد و خوب را در سادهترین شکل آن ندارد؛ بنابراین کمترین بهرهای از حقیقت نبرده است. به همین دلیل راوی در این کتاب در کنار تکرار نارواگوییهای سردمداران سلطنت به نقل از دیگران بحثهایی را مطرح میسازد که نه تنها ادعای سرعت عمران و آبادانی فوق تحمل؟! ملت ایران را تمسخرآمیز مینماید، بلکه اثبات میکند مردم تحت ستم دربار پهلوی و سلطهگران خارجی از حداقلها نیز بیبهره بودهاند تا چه رسد به عمران و رشد فوقالعاده.
برای روشن شدن این واقعیت که ایرانیان در نهضت و قیام سراسری خود، آگاهانه بر دلایل و ریشه بیعدالتیها و چپاول ثروتشان هجمه بردند و اصولا تفاوت بین خادم و خائن به خود را به خوبی تشخیص دادند به فرازهایی از همین کتاب (شاهد زمان) اشاره میکنیم: «وقتی به دبیرکلی حزب مردم انتخاب شد به هیچ وجه از کسی نخواست که به حزب بپیوندد و این کار کنی بسیار خوب بود...کنی در دوره دبیرکلی، سیاست خود را بر افشاگری استوار کرد...کنی میگفت این دولت ابدا ایران و تهران را نمیشناسد؛ حتی نمیداند گودزنبورک خانه و چاله هرز کجا است و وزرا غرب زده و اتو کشیده و فرنگی هستند. کنی شهرکهای مجاور تهران را اسم میبرد که از آب خوردن محروم ماند». (جلد دوم، ص۹۹) زمانی که در سالهای پایانی رژیم پهلوی وضعیت آب آشامیدنی اطراف شهر تهران به گونهای فاجعهآمیز است که دستاندرکاران مجبور به بیان و طرح آن میشوند، میتوانیم به وضعیت شهرها و روستاهای دورتر از مرکز سیاسی کشور پی ببریم.
برخورداری از جادههای معمولی آسفالته بین شهرهای دستکم مهم کشور نیز از جمله ابتداییترین شاخصهای پیشرفت است که باز هم به روایت آقای ودیعی مردم ایران از این موهبت بیبهره بودند: «سفر ما متاسفانه با دوهلی کوپتر بزرگ نفر بر نظامی صورت میگرفت و البته که علتالعلل راههای بد اصفهان به چهارمحال بود...این نیز نگرانیآور بود ،زیرا در صورت وقوع خطر یا سانحه در آن منطقه کوهستانی هیچ امدادی موثر نبود. گاهی فکر میکردم این بیمناکی را ابراز کنم ..، اما به شرحی که دیدم برنامههای وسیعی برای ساختن راه و توسعه دامپروری و اتصال راههای خوزستان به چهار محال و اصفهان و فارس از طریق کهکیلویه وجود داشت. لااقل ده سال کار و سرمایهگذاری در انتظار این سرزمین بود...استاندار جز طرح چیز مهمی برای نمایش نداشت.» (جلد۲، ص۲۶۷) راوی در ادامه در این زمینه میافزاید: «برای هزارمین بار از خودم میپرسیدم چرا برای رفتن از اهواز به اصفهان مستقیما راه نیست، راهی که رفت و آمد و تجارت و توسعه امور اجتماعی را ضامن است؟ همین مساله را برای فارس و اهواز مینگریستم که از راه بویراحمدی و کهکیلویه بههم راه واقعی ندارد.» (جلددوم، ص۲۷۱) شاید تصور شود چون این مناطق کوهستانیاند حتی اقدامی برای احداث یک جاده معمولی کمعرض بین شهرهای مهم صورت نگرفته بود. روایت دیگری از کتاب گویای این واقعیت تلخ است که در مناطق کویری کشور نیز وضعیت در سال ۵۶ به همینگونه بوده است. زمانی که از زلزله فاجعهآمیز طبس (به عنوان یکی از شهرهای مهم) سخن به میان میآید این واقعیت تلخ قابل کتمان نیست که مردم از ابتداییترین خدمات عمرانی محروم بودند:«به نظر من این دردناکترین سفر شاه بود. او هرگز این همه بدبختی را یک جا در روستاها ندیده بود. گرفتاری وقتی شروع شد که به سبب فقدان راه کمکها نمیرسید. خواننده به یاد دارد که من برای راهسازی چقدر اهمیت قائل بودهام، اما امروز فوری نمیشد راه ساخت...نهصد و شصت و یک زخمی سریعا به تهران آورده شد و بیمارستانهای صحرایی محلا درمان میکردند. اینها را مینویسم چون آقای مظهری نماینده کرمان در همان روزها گفت: «دولت هیچ کمکی نکرده است.» (جلد دوم، ص۴۲۴)
ارسال نظر