شورش تیمسترها -۴
یورش قاضی پالمر
نویسنده کتاب شورش تیمسترها، پس از ذکر رویدادهایی که منجر به تشکیل اتحادیههای کارگری با هدف اعتصاب میان رهبران شد، موضوع را ادامه داده و به واکنش دولت میپردازد. نویسنده از شبیخون پالمر (رییس وقت دیوان عالی آمریکا) نام میبرد که حکم به برخورد با کارگران را داد. آمریکاییهای سندیکالیست برای افزایش توانایی نظری خود به نوشتههای تروتسکی مراجعه میکردند...
او در اعتصابات سراسری کارگران کارگاهها در سالهای ۱۹۱۹ و ۱۹۲۲ به عنوان دبیر کل کمیته اعتصاب منطقه انتخاب شده بود. کارگران به واسطه اعتصابشکنی شرکتها که دولت نیز حامی آنان بود و همچنین به دلیل بیکفایتی رهبری دوایر بالای اتحادیه، در هر دو اعتصاب شکست خوردند. بعد از سال ۱۹۲۲ کارل در صنایع راهآهن جزو لیست سیاه درآمد و ممنوعالاستخدام شد، درست مثل سوئد و برای امرار معاش به شغل رانندگی کامیونهای حمل زغالسنگ روی آورد.
پس از جنگ جهانی اول، تعقیب و آزار مخالفان که به شبیخونهای پالمر معروف بود، در دستور روز قرار داده شد. پالمر نام رییس وقت دیوان عالی دادگستری ایالات متحده بود که سنبه پرزور خود را برای حمله به جنبش کارگری به کار برد. افراد رادیکال در ابعاد گستردهای دستگیر و زندانی میشدند و در میان آنان کسانی که تبعه نبودند از ایالات متحده اخراج میشدند. کارل هنگامی که در کنگره زیرزمینی حزب کمونیست در میشیگان شرکت کرده بود، چیزی نمانده بود که دچار این سرنوشت شود، نمایندگان کنگره در حال برگزاری جلسه خود در یک منطقه مشجر در خارج از شهر بودند که خبر آوردند دولت دارد به آنجا حمله میکند. کارل و یک نماینده دیگر مسوول شدند که اسناد و مطالب مکتوبی را دفن کنند. بعدا معلوم شد آن «رفیقی» که قرار بود به او کمک کند مامور دولت است، ولی کارل در این برهه زندگی یک فرد ناشی نبود. او از این دام گریخت و قدری خود را کنار کشید تا آبها از آسیاب افتاد. دولت برای آنکه تعقیب و آزار مخالفان را به اوج برساند در سال ۱۹۲۶ حمله گستردهای را در داخل سازمان ایافال علیه «سرخها» آغاز کرد. ری و کارل هر دو از اتحادیههایشان اخراج شدند و کلیه ارتباطات رسمی آنان با اتحادیههای کارگری قطع شد.
چندان زمانی سپری نشده بود که تجربه تلخ دیگری به سراغ آنان آمد که از تخاصمات پدید آمده در حزب کمونیست اتحاد شوروی نشات میگرفت. پس از آنکه ولادیمیر ایلیچ لنین در سال ۱۹۲۴ درگذشت، جوزف استالین در راس یک بوروکراسی صاحب امتیاز قرار گرفت که به سرعت در حال رشد بود. این بوروکراسی به مرور زمان موفق شد یک ضدانقلاب سیاسی راه بیندازد که باعث سلب حقوق دموکراتیک تمامی تودهها در نخستین کشور کارگری شود. بوروکراسی استالینیستی همچنین تمامی احزاب بینالملل سوم را به همکاری رفرمیستی با طبقات حاکم سرمایهدار سایر کشورها سوق داد.
لئون تروتسکی یک آپوزیسیون را علیه گانگسترهای استالین سازماندهی کرد، اما این آپوزیسیون با قساوت سرکوب شد و اعضای آن شکنجه شدند، آزار دیدند و زندانی شدند. خود تروتسکی به آلما آتا در آسیای میانه تبعید شد، اما در ششمین کنگره بینالملل کمونیست در سال ۱۹۲۸ صدایی از این مبارزه حیاتی به گوش بعضی از نمایندگان کنگره رسید و این در حالی بود که استالین در این کنگره از اکثریت بلامنازع برخوردار بود.
یکی از نمایندگان حزب کمونیست ایالاتمتحده در این کنگره جیمز پی.کانن بود که تصادفا با سندی که تروتسکی در نقد پیشنویس پروگرام استالین نوشته بود مواجه شد. این سند، به بهانه اینکه تروتسکی در سال ۱۹۲۷ از حزب کمونیست شوروی اخراج شده بود، اجازه پخش در کنگره را نیافت. کانن و موریس اسپکتر، یکی از رهبران حزب کمونیست کانادا، یک نسخه از این سند را مخفیانه از روسیه خارج کردند. سپس به کمک ماکس شکمن و مارتین آبرن، کانن سعی کرد نظرات تروتسکی را در این کشور بشناساند. در ۲۷ اکتبر ۱۹۲۸ کانن، شکمن و آبرن به جرم «تروتسکیسم» از حزب کمونیست اخراج شدند.ری دان و کارل اسکوگلند با جیم کانن نخستین بار در سال ۱۹۲۴، هنگامی که او به عنوان یکی از رهبران سراسری حزب کمونیست از مینیاپولیس دیدن کرد، آشنا شدند. از آن به بعد ری عضو فراکسیون کانن در حزب شد. کارل تا سال ۱۹۲۸ به ویلیام زد فاستر، یک اتحادیهگرا و همچنین یکی از رهبران حزب کمونیست، نزدیکتر بود تا کانن. هنگامی که فاستر از خط استالین حمایت کرد، کارل در حمایت از گروه کانن به ری دان پیوست. آنان خواستار آن شدند که صاحبمنصبان محلی حزب کمونیست علت اخراج کانن، شکمن و آبرن را توضیح دهند. به خاطر این تقاضا خودشان به همراه برخی دیگر از رفقا که با آنها احساس مشترکی داشتند دستهجمعی اخراج شدند. در پی این رفتار تکاندهنده، مبارزه تبلیغاتی استالینیستی شامل تهمت و منزویسازی و گانگستریسم علیه آنان آغاز شد.ری بعدها وضعیتشان در آن زمان را اینگونه تشریح کرد: «اخراج ما از حزب کمونیست برای هر دوی ما، کارل و من که قطعا تنها ما نبودیم، چیزی شبیه بیرحمانهترین کارها بود... بعد از نوامبر ۱۹۲۸ ما در نظر رهبران جنبش کارگری، حزب کشاورز - کارگر و اعضای شعبه حزب در ناحیه ۹ که از نظر تعداد در آن زمان در حزب کمونیست رتبه سوم را داشت، واقعا مطرود شدیم. شاید باورکردنش اکنون قدری سخت باشد، اما هرگونه تصوری یا بیان مطلبی مبتنی بر اینکه ما دلسرد یا خرد شدیم یا اعتماد به نفس خود را از دست دادیم یا برنامهای برای پیشبرد وظایفی که ناگهان بر دوش ما گذاشته شده بود نداشتیم، کاملا غلط خواهد بود. من مطمئن هستم که سوابق موجود دال بر صحت ادعای من است، حداقل در این رابطه چنین است.
ارسال نظر