سندیکاهای کارفرمایی پس‌از انقلاب

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷، تشکل‌های کارفرمایی چه وضعیتی را تجربه کردند؟ فاطمه حافظیان، نویسنده کتاب «تشکل‌های کارگری و کارفرمایی ایران» پیش از اینکه به این مساله برسد، نگاهی به دلایل نفوذ رهبران مذهبی در میان توده‌های تهیدست شهری دارد که می‌خوانید: انقلاب اسلامی به علت اینکه طیف گسترده‌ای از نیروهای سیاسی و اجتماعی با رهبری امام خمینی(ره) را در بر می‌گرفت سبب شد که اقشار مختلف را با هم هماهنگ سازد و همه گروه‌های سیاسی را جلب کند. طیفی که هواداران آیت‌الله کاشانی و بازماندگان فدائیان اسلام در یک سوی آن، نهضت آزادی و جبهه ملی در وسط آن و حزب توده، مجاهدین و فدائیان مارکسیست در سوی دیگر آن قرار داشتند.

شعارهای آزادی احزاب سیاسی، رعایت حقوق همه اقلیت‌های دینی، عدالت اجتماعی را برای همگان و به‌ویژه بازاریان، روشنفکران، دهقانان و مستضعفان - عبارتی که بیشتر از همه ذکر می‌شد - به ارمغان آورد.

به دیده کارگران شهری، امام یک رهبر مردمی علاقه‌مند به برقراری عدالت اجتماعی، توزیع مجدد ثروت و انتقال قدرت از ثروتمندان به فقرا بود. به نظر توده‌های روستایی او مردی بود که می‌خواست آنان را از نعمت زمین، آب، برق، راه،‌ مدرسه و درمانگاه - همان چیزهایی که انقلاب سفید شاه نتوانسته بود تامین کند - برخوردار نماید.

هر چند طبقه متوسط سنتی سازمان گسترده و فراگیری در اختیار مخالفان گذاشت، اما این طبقه متوسط جدید بود که مشعل انقلاب را برافروخت، از آن پشتیبانی کرد و ضربه نهایی را وارد ساخت. حقوقدانان، قضات و روشنفکران با انتشار نامه‌های سرگشاده و تشکیل انجمن‌های حقوق بشر، مبارزه را آغاز کردند. دانشجویان آغازگر تظاهرات خیابانی بودند، کارگران یقه سپید به ویژه کارکنان بانک‌ها، کارمندان، کارکنان گمرک، اقتصاد کشور را فلج ساختند. همچنین گروه‌های چریکی که اغلب دانشجو و کارگر بودند، انقلاب را تکمیل کردند. اگر این دو طبقه متوسط (دانشجو و کارگر) نیروهای اصلی انقلاب را تشکیل می‌دادند طبقه کارگر شهری افراد خط‌شکن بودند. کارگران صنعت نفت دولت را به آستانه ورشکستگی کشاندند و کارگران بخش حمل‌و‌نقل و کارخانه‌ها چرخ‌های صنعت را از کار انداختند و همچنین بیشتر جوانانی که جسورانه با نظامیان مبارزه می‌کردند و بیشتر شهدایی که در جریان کشتارهای گسترده جان خود را از دست می‌دادند و توده‌هایی که استوار و سرسخت راهپیمایی می‌کردند اهل حلبی‌آبادها و محله‌های فقیرنشین بودند. کامیابی انقلاب و امام در بسیج مزدبگیران شهری، چند علت داشت:

الف - وعده او مبنی بر ایجاد عدالت اجتماعی با ناتوانی رژیم شاه در برآوردن انتظارات روزافزون مردم کاملا مغایر بود.

ب - رژیم شاه، به‌رغم بدگمان بودن به علمای عالی‌رتبه، از فعالیت روحانیون رده پایین در بین فقرای شهری، سازماندهی عزاداری‌ها، تشییع جنازه‌ها، مراسم سوگواری و برپایی نماز جماعت جلوگیری نمی‌کرد. یکی از نمایندگان مجلس در سال ۱۳۵۲ به یک روانشناس اجتماعی خارجی گفته بود که مراسم مذهبی به ویژه عزاداری‌های ماه محرم از نظر سیاسی سودمند است، زیرا محرومان اجتماعی را از کمونیسم منحرف و به مسیرهای بی‌ضرر هدایت می‌کند. بی‌گمان همان نماینده در سال ۱۳۵۷ می‌بایست پی برده باشد که بخش نخست استدلال وی تا حدودی درست، اما بخش دوم آن کاملا نادرست بوده است. البته استدلال فوق هر قدر درست باشد، این مساله روشن است که این گونه شبکه‌های مذهبی واقع در مناطق فقیرنشین و پرجمعیت شهری، امکانات پخش سریع اخبار و اعلامیه‌ها و همچنین سازماندهی تظاهرات و توزیع مواد غذایی، سوخت و حتی پوشاک را برای روحانیون مخالف فراهم ساخت.

ج - مذهب احساس همبستگی گروهی و اجتماعی موردنیاز جمعیت مناطق فقیرنشین و حلبی آبادها را - که بیشترین قشر کارگران را به خود اختصاص می‌دادند - فراهم کرد. همان احساسی که آنها پس از ترک روستاهای کاملا همبسته و منسجم خود و وارد شدن به فضای بی‌هنجار حلبی‌آبادهای جدید بی‌ در و پیکر از دست داده بودند. یک مردم‌شناس آمریکایی در اوایل دهه ۱۳۵۰ ضمن مقایسه یک روستای همبسته و منسجم با یک محله فقیرنشین یا حلبی‌آباد می‌نویسد: ساکنان محلات شهری - که همگی دهقانان تازه بی‌زمین شده بودند - مذهب را جانشین جوامع از دست رفته‌شان قلمداد می‌کردند، زندگی اجتماعی خود را با مساجد مربوط می‌ساختند و با اشتیاق به سخنان روحانیون محلی گوش می‌دادند. همان گونه که مراحل اولیه صنعتی شدن زمینه رشد و گسترش جنبه متدیست را در انگلستان فراهم ساخت. هجوم ناگهانی و بدون برنامه به شهرها در دهه ۱۳۵۰ نیز پایگاه اجتماعی روحانیون ایران را تقویت کرد و به این ترتیب، نوسازی موقعیت یک گروه سنتی را بهبود بخشید.د - چهارمین علت موفقیت انقلاب و امام در بین طبقه کارگر شهری، خلأ حاصل از سرکوب شدن همه احزاب مخالف سکولار بود. در حالی که روحانیون می‌توانستند در بین فقرا فعالیت کنند، احزاب مخالف همواره از ایجاد هر نوع اتحادیه کارگری، باشگاه و سازمان‌های محلی بازداشته می‌شدند. بیست و پنج سال سرکوب، مخالفان غیرمذهبی را کاملا زمین‌گیر کرده بود. به این ترتیب، آگاهی طبقاتی فقرا رژیم را تضعیف کرد، اما ضرورتا به نیرومندی طبقه روشنفکر نینجامید. از میان این احزاب غیرمذهبی گوناگون فعال در مراحل پایانی انقلاب، تنها حزب توده‌ توانست در میان طبقه کارگر - به‌ویژه در بین کارگران نساجی اصفهان، تاسیسات نفتی خوزستان و مجتمع‌های صنعتی بزرگ تهران - نفوذ کند.