انگلستان در اوج صادرات غلات

دیوید هیوم

زندگی و زمانه دیویدهیوم، نوشته روستوی آمریکایی در حقیقت بازتاب‌دهنده روزگار اقتصاد انگلیس در قرن هجدهم است که بخش اول آن را دیروز خواندید. امروز بخش آخر این نوشته را با توجه به نکته یاد شده آورده‌ایم. روستو با مراجعه به آمارهای در دسترس می‌نویسد که در سال ۱۷۵۰، حدود ۲۵ درصد از صادرات غلات از این کشور انجام می‌شد. مباحث مطرح‌شده از سوی هیوم به روشنی امور اقتصادی موجود را در دومین ربع قرن هجدهم در بر می‌گیرد. به‌طور کلی اقتصاد بریتانیا در این دوره که افکار هیوم (و همین طور آدام اسمیت) در آن شکوفا شد، دارای ویژگی‌های خاصی است که در زیر آمده است:

- دوره زمانی ۱۷۳۸ - ۱۷۱۳ با توجه به معیارهای قرن هیجدهم دوران صلح‌آمیزی بود. بعد از اعمال نفوذ بزرگ به دنبال جنگ جانشینی اسپانیا (۱۷۱۳-۱۷۰۱) یک دوره صلح‌آمیز ایجاد شد، به هر حال دشمنی‌هایی در پی جنگ جنکینزایر (۱۷۳۹) و جنگ جانشینی اتریش (۱۷۴۸-۱۷۴۰) به‌وجود آمد، هر چند که جنگ جانشینی اتریش هرگز به وسعت جنگ‌های قبلی که در اوایل همین قرن یا در سال‌های بعدی مانند جنگ‌های ۱۷۶۳-۱۷۵۶، ۱۷۸۳-۱۷۷۵ و ۱۸۱۵-۱۷۹۳ رخ داد، نبود. به عنوان واقعیتی ملموس در زندگی، هیوم نیاز به دولتی که قادر باشد جریان منابع را به سرعت از شرایط صلح خارج سازد و به شرایط جنگی تبدیل کند، درک کرده بود. به هر حال وی معتقد بود این هدف به بهترین شکل آنها تنها زمانی حادث می‌شود که مازادی بیشتر از حداقل نیازهای جامعه در زمان صلح ایجاد شود، به جای اینکه در زمان جنگ مالیات بیشتری اخذ شود و به صورت احتکار شمش‌های طلا عمل شود.

- به استثنای برداشت بد محصولات کشاورزی در سال‌های ۱۷۲۹-۱۷۲۸، بریتانیا در طول زندگی خلاق هیوم یک کشور صادرکننده خالص گندم و آرد بود.

فیلیس دین اشاره دارد که در سال ۱۷۵۰ (نقطه اوج برای قرن هجدهم) میزان صادرات غلات انگلستان به میزان برآورده کردن یک چهارم حداقل نیازهای حیاتی کل جمعیت این کشور بود. تا اواسط قرن هیجدهم روند قیمت غلات سیر نزولی ملایمی داشت. به‌ویژه در دوره زمانی ۱۷۵۰-۱۷۲۰ یکی از دوره‌های ارزانی مواد غذایی بود و تمایز این دوره نسبت به دوره‌های زمانی ماقبل و بعد از آن کاملا مشخص است؛ بنابراین نباید تعجب‌آور باشد که کمی از اضطراب و دل‌نگرانی مالتوسی در هیوم وجود دارد و اینکه وی در گزارش پرشمار بودن جمعیت ملل باستان اینطور بحث می‌کند که فراوانی جمعیت به منزله وفور اقتصادی است که در شرایط حاکمیت یک دولت «عاقل، عادل، میانه‌ور» ایجاد می‌شود. همان طور که می‌دانیم جمعیت انگلستان در نیمه اول قرن هجدهم وضعیت نسبتا ثابتی داشت، تنها در سال‌های اولیه دهه ۱۷۴۰ جمعیت این کشور رشد محدودی داشت.

- هم تولید فیزیکی و تجاری خارجی روند ملایمی داشتند، به هر حال جهت این روند به طور واضح صعودی بود. روند تجارت خارجی در حدود دو برابر روند تولید فیزیکی بود.

بهترین معیاری که در دسترس داریم نرخ رشد تولید سرانه است که نشان می‌دهد سالانه به میزانی کمتر از نیم درصد بهبود داشته است (این رقم برای دوره زمانی ۱۷۶۰-۱۷۴۰ معادل ۷/۰ درصد است.) از سوی دیگر، ناظران جریان امور اقتصادی بریتانیا کاملا بر این نکته واقف بودند که انگلستان نسبت به سایر کشورها، از سطح زندگی بالاتری برخوردار بود و اینکه در آن دوره زمانی تا پایان جنگ جانشینی اسپانیا، پیشرفت اقتصادی همه‌جانبه‌ای داشت.

- تا سال ۱۷۶۰ تغییرات فنی نسبت به زمان‌های قبلی آرام و آهسته بود. بنابر ادعای اشتن «در دوره زمانی ۱۷۶۰-۱۷۰۰ بریتانیا شاهد هیچ گونه تحول بنیادی در شیوه تولید، ساختار صنعتی یا زندگی اجتماعی مردم نبود.» تحول مشخص تنها در سال‌های دهه ۱۷۶۰ در جریان نوآوری و اختراع آغاز شد یا در کلام امروزی آن «موجی از ابداع ابزارهای کوچک و بزرگ سراسر انگلستان را در بر گرفت.» به هر حال شتاب اصلی در ایجاد نوآوری‌های عمده تنها در سال‌های دهه ۱۷۸۰ شکل گرفت.بنابراین می‌توان تصور کرد که اقتصاد انگلستان در سال‌های بحرانی زندگی هیوم همان طور که من اعتقاد دارم در مرحله ماقبل جهش قرار داشت، به هر حال نه در آخرین فازهای مرحله ماقبل جهش که در سال‌های دهه ۱۷۶۰ در این کشور آغاز شد یا در مرحله جهش که در سال‌های دهه ۱۷۸۰ در این کشور شروع شد. تاکید هیوم (و اسمیت) بر تجارت خارجی با توجه به نقش آن در زمان زندگی وی به مثابه یک نیروی عظیم بالنده و پویا در اقتصاد بریتانیا قابل درک است.