نقد کتاب پاسخ به تاریخ-۵
سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها
مسعود رضایی، منتقد کتاب «پاسخ به تاریخ» که توسط محمدرضا شاه نوشته شده است، در این بخش از نوشته خود به مساله «سهیمکردن کارگران در سود سهام واحدهای صنعتی» اشاره کرده و این اقدام شاه را نیز بیفایده میداند. او برای اثبات این داوری خود از علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد شاهد میآورد.
دکتر عبدالمجید مجیدی رییس سازمان برنامه و بودجه
مسعود رضایی، منتقد کتاب «پاسخ به تاریخ» که توسط محمدرضا شاه نوشته شده است، در این بخش از نوشته خود به مساله «سهیمکردن کارگران در سود سهام واحدهای صنعتی» اشاره کرده و این اقدام شاه را نیز بیفایده میداند. او برای اثبات این داوری خود از علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد شاهد میآورد. داستان مشارکت کارگران در سود سهام واحدهای صنعتی نیز در عمل تبدیل به یک یا دو ماه دستمزد اضافی در سال شد و هیچ ارتباطی با سود این واحدها نداشت. هنگامی نیز که قرار شد بخشی از سهام اینگونه شرکتها به کارگران واگذار شود، تورم و کمبود مسکن و خواربار چنان فشاری برگرده این طبقه وارد کرده بود که دیگر کسی با وعده صاحب سهم شدن و دریافت سود در آینده، دل خوش نمیداشت... برنامه آموزش و بهداشت رایگان نیز چندان معنایی نداشت. در ۱۳۵۵ تنها ۷۵ درصد از کودکان به آموزش دسترسی داشتند، آن هم در شرایطی که حتی در پایتخت مدرسهها تا سه نوبت کار میکردند و شمار شاگردان هر کلاس به ۸۰-۷۰ نفر میرسید. برپایه گزارش سال ۱۹۷۹ بانک جهانی، درصد اشخاص بالغ باسواد در ۱۹۷۵، در تانزانیا ۶۶، در ترکیه ۶۰ و در ایران ۵۰ بیش نبود، همچنین در ۱۹۷۷ انتظار عمر متوسط در ترکیه ۶۰، در ایران ۵۲ و در هندوستان و تانزانیا ۵۱ سال بود. به زبان دیگر، چه در زمینه آموزشی و چه در زمینه بهداشتی، وضع ایران از کشورهایی که درآمد کمتر یا خیلی کمتر داشتند، بهتر نبود.» (یادداشتهای امیراسدالله علم، ویراستار علینقی عالیخانی، تهران، انتشارات مازیار و معین، چاپ دوم، ۱۳۸۰، جلد اول، ص۱۲۱-۱۲۰)اگر این اظهارات مقام برجسته اقتصادی رژیم پهلوی را با آنچه شاه در کتاب خویش مدعی شده است، مقایسه کنیم، به بسیاری از واقعیتها پی خواهیم برد. نکته قابل توجه در مطالب عالیخانی، تاکید وی بر تفاوت داشتن واقعیات موجود با «تصورات شاه» است. محمدرضا از آنجا که عادت به خود بزرگبینی داشت، فارغ از این که وضعیت واقعی اقتصاد، صنعت و دیگر امور جامعه و کشور در چه شرایطی قرار دارد، ایران و ایرانیان را تحت حکومت خویش، دارای بیشترین رشد اقتصادی و بهترین شرایط برای رسیدن به تمدن بزرگ تصور میکرد. از طرفی، دولتمردان رژیم پهلوی نیز به خاطر آشنایی با روحیات شاه، همواره سعی داشتند با ارائه آمار و ارقام بیمبنا، همین تصور را در ذهن او دامن بزنند و ضمن چاپلوسی و تملقگوییهای فراوان، رضایت خاطر شاه را فراهم آورند؛ بنابراین شاه همواره در تصورات خود غوطه میخورد و همین غفلت موجب بروز آشفتگیها و نابسامانیهای بسیار در امور مملکت میگردید. این خصلت محمدرضا، پس از فرار از کشور همچنان با او عجین است و خود را به طور واضح در کتاب «پاسخ به تاریخ» نیز نشان میدهد: «از آغاز انقلاب سفید (۱۹۶۳) کل در آمد ناخالص ملی از ۳۴۰ میلیون به ۵۶۸۲ میلیون ریال افزایش یافت که میتوان گفت طی فقط پانزده سال، درآمد ما شانزده برابر شد. حجم ذخایر ارزی که محک استحکام اقتصاد عمومی است، از ۴۵ میلیارد به ۱۵۰۹ میلیارد ریال افزوده گردید. نرخ سالانه رشد اقتصادی، که سالها بالاترین مقام را در دنیا داشت، به ۸/۱۳ درصد در سال ۱۹۷۸ بالغ گشت و میانگین درآمد سرانه از ۱۷۴ دلار در سال ۱۹۶۳ به ۲۵۴۰ دلار افزایش یافت. کشور ما، که تا ۱۹۷۳ در لیست کشورهای غنی صندوق بینالمللی پول جای نداشت، از ۱۹۷۴ به بعد مقام دهم را احراز کرد.» (ص۲۵۷-۲۵۶) وی در جای دیگری به طرح این ادعا میپردازد: «ما در زمینههای مختلف سیاست و آموزش و پرورش و رفاه اجتماعی و توسعه از همه کشورهای در حال توسعه جلوتر بودیم. آخرین برنامه پنج ساله ما یک رشد سالانه ۲۴ درصدی را نوید میداد. این رشد در ۱۹۷۵ برمبنای قیمتهای جاری به ۴۲ درصد بالغ شد که چهار برابر رشد سالانه ژاپن بود.» (ص۲۹۷)طبیعتا اگر این اعداد و ارقام در خارج از محدوده «تصورات شاه» نیز واقعیت یافته بودند، دستکم وضعیت اقتصادی کشور در آخرین سالهای حاکمیت پهلوی میبایست با رشد سالانه ۸/۱۳ یا ۲۶ یا ۴۲(!!) درصدی، در شرایط بسیار خوب و ایدهآلی باشد، اما پرواضح است که چنین نبود. گذشته از جداول و آمارهای رسمی بانک مرکزی، آنچه در خاطرات برخی رجال دوران پهلوی برجای مانده است، به صراحت از بحرانی شدن وضعیت اقتصادی در سالهای پایانی عمر رژیم پهلوی حکایت دارد. در یادداشتهای علم - وزیر دربار شاه و نزدیکترین فرد به وی- بارها از کمبودها و مشکلات اقتصادی برای عموم مردم، حتی احتمال بروز «انقلاب» سخن به میان آمده است: «۳/۱۱/۵۴- افکار پیچیده دور و درازی میکردم، ولی مطلبی که مرا بیشتر تحت تاثیر داشت، مذاکراتی بود که دیشب با [عبدالمجید] مجیدی رییس سازمان برنامه و بودجه داشتم، چون چند تا پروژه مورد علاقه شاهنشاه را باید با او مذاکره میکردم. دیشب به منزل من آمده بود و به صورت وحشتناکی از کمی پول و هدر داده شدن پول در گذشته سخن میگفت که بینهایت ناراحتم کرد. یعنی وضع به طوری است که قاعدتا باید به انقلاب بیانجامد.» (یادداشتهای امیراسدالله علم، جلد ۵، ص ۴۵۲)
ارسال نظر