نقد کتاب «خاطرات علی امینی»-۵
اصلاحات ارضی خواست آمریکا بود
نام دکتر علی امینی با اصلاحات ارضی عجین شده است و او در کتاب خاطرات خود به این مساله اشاره کرده است. در کتاب نقد خاطرات علی امینی، مساله یادشده مورد توجه قرار گرفته است. نویسنده معتقد است امینی برای انجام اصلاحات ارضی از آمریکاییها اطاعت کرده و میخواسته است اهداف استراتژیک آمریکا را با این اقدام اجرا کند. در بخشی از این نقد که از سایت دفتر مطالعات تاریخ ایران نقل میشود، میخوانیم که ایرج امینی فرزند علی امینی تلاش میکند اصلاحات ارضی را خواسته نهرو از رهبران هند بداند.
جواهر لعلنهرو، نخست وزیر هند
نام دکتر علی امینی با اصلاحات ارضی عجین شده است و او در کتاب خاطرات خود به این مساله اشاره کرده است. در کتاب نقد خاطرات علی امینی، مساله یادشده مورد توجه قرار گرفته است. نویسنده معتقد است امینی برای انجام اصلاحات ارضی از آمریکاییها اطاعت کرده و میخواسته است اهداف استراتژیک آمریکا را با این اقدام اجرا کند. در بخشی از این نقد که از سایت دفتر مطالعات تاریخ ایران نقل میشود، میخوانیم که ایرج امینی فرزند علی امینی تلاش میکند اصلاحات ارضی را خواسته نهرو از رهبران هند بداند. اصلاحات ارضی
تناقض دیگری که در کتابهای متعدد به منظور تطهیر آقای علی امینی کاملا خودنمایی میکند، مباحث مطرح شده در مورد اجرای رفرمهای آمریکاییها توسط وی است. این نخستوزیر پرحاشیه در این زمینه میگوید: «به هر حال، این دولت [من] تشکیل شد [اردیبهشت ۱۳۴۰] و مشغول کار شدیم که البته یکی از برنامههای دولت موضوع اصلاحات ارضی بود... حالا برخلاف آن چه یک عدهای میگویند در این مورد، نه سفیر آمریکا، نه سفیر انگلیس، یک کلمه بیایند بگویند که این باید بشود. این حرفهایی است که واقعا مزخرف میگویند که [اصلاحات ارضی برنامه آمریکاییها بوده است] یکی از آمریکاییها به من میگفت که آقا، این [اصلاحات ارضی] خیلی با برنامه «کندی» تطبیق میکرد. گفتم خیلی خوب، اگر [نامفهوم] برنامه مملکت تطبیق بکند، این دلیل بر این میشود که «کندی» گفته که دکتر امینی به شرط این بیاید.» (ص۱۱۵).
هرچند این تکذیب توهینآمیز هرگز مانع درک این واقعیت نمیشود که آقای امینی صرفا به منظور اجرای طرحهای آمریکا به این سمت گماشته شد، اما آقای ایرج امینی سعی دارد طرح اولیه اصلاحات ارضی را که چند سال قبل از روی کار آمدن پدرش به عنوان نخستوزیر از سوی آمریکاییها به محمدرضا پهلوی دیکته شده است، به نهرو نسبت دهد تا موضوع بهگونهای دیگر جلوهگر شود: «سفر پرزیدنت آیزنهاور به هند از ۱۰ تا ۱۴ دسامبر ۱۹۵۹ (۱۸ تا ۲۲ آذرماه ۱۳۳۸)، از جهت توصیههای مشخص دولت وقت آمریکا به حکومت ایران حائز اهمیت فراوان است. در این سفر پرزیدنت آیزنهاور با تاملات و تفکرات نهرو، نخستوزیر هند، آشنا شد که چندماه پیشتر (شهریور ۱۳۳۸) به ایران رفته بود و با محمدرضا شاه پهلوی، دکتر منوچهر اقبال و شماری از مقامات بلندپایه به بحث و گفتوگو نشسته بود و ظاهرا به این نتیجه رسیده بود که اصلاحات ارضی راهگشای مشکلات ایران است و از این راه دولت ایران میتواند پایگاه اجتماعی خود را توسعه دهد و به ثبات سیاسی و اقتصادی دست یابد. شواهد نشان میدهد که آیزنهاور به شدت مجذوب فکر و توصیه نهرو شده بود، تا آنجایی که تصمیم گرفت در سفر به ایران این فکر را با شاه در میان بگذارد و به عنوان پشتبند «پیشنهادهای دیگرش» ارائه دهد.» (بربال بحران، ص۱۶۹)
آنچه در ادامه این روایت میآید، بر خواننده روشن میسازد که ارتباطدهی طرح اصلاحات ارضی به هند صرفا به منظور کمرنگ نمودن امربری آقای علی امینی از واشنگتن است که چند سال بعد برای اجرای منویات آمریکاییها به روی کار آمد، والا آیا شاه بیت طرح آمریکا بعد از کودتا در ایران میتواند چند ساعت قبل از سفر به ایران و بدون مطالعه دقیق به ذهن آقای آیزنهاور آمده باشد و سپس به محمدرضا ابلاغ گردد؟ «در تاریخ۲۲ آذرماه ۱۳۳۸ رییسجمهور آمریکا، برای یک توقف شش ساعته، از دهلی نو وارد تهران شد. او طی بیاناتی در مجلس شورای ملی، ضمن اشاره به اهمیت روابط ایران و ایالات متحده، لزوم استقرار صلح، عدالت، آزادی و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی را تاکید نمود و به شاه و دولت ایران یادآور شد که تنها با تکیه به قدرت نظامی نمیتوان به صلح و عدالت دست یافت. ضمنا در گفتوگوی خصوصیاش با شاه مساله اصلاحات ارضی را به عنوان شاه بیت طرح اصلاحات اقتصادی- اجتماعی ایران پیش کشید.» (همان)
بنابراین روایت، قبل از دوران نخستوزیری آقای علی امینی این برنامه توسط آمریکا به محمدرضا ابلاغ میشود، اما با مخالفت شدید آیتالله بروجردی با این طرح بیگانه که تخریب توان ملی را هدف گرفته بود، اجرای آن به تعویق میافتد. این واقعیتی است که آقای ایرج امینی نیز به آن معترف است: «در صحنه سیاست نیز دکتر امینی با شناختی که از جامعه ایران داشت، توجه داشت که موفقیت هر نوع برنامه اصلاحی و به ویژه اصلاحات ارضی، منوط به عدم مخالفت روحانیون است. تا زمانی که آیتالله العظمی بروجردی در قید حیات بودند، مخالفت ایشان موجب شد که لایحه اصلاحات ارضی مصوب بیستمین دوره مجلس شورای ملی به موقع اجرا گذاشته نشود. آیتالله طاهری خرمآبادی به یاد میآورند که «آقای بروجردی علمایی را که اهل فکر و نظر بودند، دعوت کرد و در خصوص مساله اصلاحات ارضی با آنها مشورت کرد و بعد هم کسی را خواستند و پیامهای تندی دادند. از جمله چیزهایی که معروف بود آقای بروجردی به رژیم گفته است، این بود که کشورهایی که این کارها را انجام دادهاند، اول به جمهوری تبدیل شدند و بعد دست به چنین کارهایی زدند، در واقع معنای این حرف، این بود که ابتدا باید سلطنت از ایران برچیده شود و بعد چنین کاری صورت پذیرد...» (همان، ۳۷۴)
این سخن حکیمانه آیتالله بروجردی بدان معناست که تا قبل از شأن یابی ملت و بیاعتنایی به رأی و نظرش در اداره امور جامعه اینگونه اقدامات نمیتواند در جهت منافع ملی باشد، کما اینکه بعدها کاملا روشن شد که آمریکاییها به منظور از بین بردن کشاورزی کشور چنین طرحی را به محمدرضا پهلوی دیکته کردند. ملت ایران در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، بهرغم تحریم نفت و قطع کامل درآمدها از این طریق، با توجه به توان کشاورزیاش توانست تحریمها را تحمل کند؛ لذا بیگانگان مسلط شده بر کشور بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ به همین دلیل نابودی کشاورزی ایران را در دستور کار خود قرار دادند تا دیگر ایرانیان نتوانند در مسیر استقلال گام بردارند. ماموریت به اجرای چنین خیانتی از سوی آمریکاییها به آقای علی امینی واگذار شد؛ البته ایشان خود نیز اذعان دارد که این طرح موجب خسارتی برای کشور گشت: «عدهای هم میگفتند که بله این [انقلاب] تقصیر شما است. شما این کار [اصلاحات ارضی] را کردید و وضعیت بدین روز افتاد. گفتم آقا بنده آن کاری را که شروع کردم غیر از این بود که ایشان [شاه] کردند. خوب، میخواستیم شرکت تعاونی درست کنیم، نه شرکت تعاونی اسمی. بالاخره، جای مالک یک چیزی بگذاریم که حائل بین دولت و زارع باشد. بهعلاوه، محصولات زراعتی [را] به قیمت معینی [بخریم] آن کاری که دیگران کردند، خوب فرصت نشد. در ظرف این هجده ماه نمیشد این کار را کرد.» (ص۱۶۹)
تلاش برای نابودی کشاورزی تحت عنوان «اصلاحات ارضی»- به نوعی که خود مجری نیز نمیتواند از حاصل آن دفاع کند- کار را بدانجا رسانید که به فاصله یک دهه پایگاه صهیونیستی، صادرکننده بیشترین محصولات کشاورزی به ایران شد، در حالی که در ابتدای اشغال فلسطین این روند کاملا معکوس بود. سفیر اسرائیل در این زمینه مینویسد: «پروازهای العال به ایران نکته سود رسان برای هر دو ملت داشت که از بازدهی سرشاری نیز برخوردار بود. آوردن خوراکیهای گوناگون، میوه تازه، جوجههای یک روزه، گاو، تخممرغ، ماهی... را میتوان بخشهایی از آن سودهای دو سویه خواند.» (یادنامه، نوشته مییر عزری، ترجمه ابراهام حاخامی، چاپ بیتالمقدس، سال ۲۰۰۰م، جلد۲، ص۱۶۱)
نابودی عامدانه کشاورزی بهگونهای آشکار بود که حتی دستاندرکاران رژیم پهلوی را به اعتراض واداشت. آقای شاپور بختیار - آخرین نخستوزیر دودمان پهلوی- در این زمینه میگوید: «ما از آن روزی که این اصلاحات را کردیم، هی محصول [کشاورزی] ما پایین آمد، هی محصول ما پایین آمد... دیگر لپه و نخود و لوبیا معنا ندارد که بخریم. چه شد که این طور شد؟ این اصلاحات دروغی بود.» (خاطرات شاپور بختیار، طرح تاریخ شفاهی هاروارد، نشر زیبا، سال ۸۰، ص۸۱)
آقای باقر پیرنیا - استاندار استانهای فارس و خراسان در سالهای دهه چهل و ابتدای دهه پنجاه- نیز زبان به اعتراض میگشاید: «به باور من اصلاحات ارضی میبایست انجام شود. اما قانون و برنامهای که برای آن تنظیم کرده بودند نه تنها بر پیشرفت کشاورزی نیفزود، بلکه کشاورزی و کشاورز را سراسر از میان برد.» (گذر عمر، خاطرات سیاسی باقر پیرنیا، انتشارات کویر، سال۸۲، ص۲۷۶) آقای دکتر مجتهدی - رییس دبیرستان البرز و موسس دانشگاه شریف- درباره اصلاحات ارضی تحمیل شده بر ایران اینگونه قضاوت مینماید: «(شاه) خودش را هم تو بغل آمریکاییها انداخته بود. دستور آمریکایی را چشم بسته اجرا میکرد- همان اصلاحات ارضی که بزرگترین ضربه را به کشاورزی مملکت وارد کرد...» (خاطرات دکتر محمدعلی مجتهدی، تاریخ شفاهی هاروارد، نشر کتاب نادر، خرداد۸۰، ص۱۵۴) آقای عالیخانی - وزیر اقتصاد دهه چهل- در این زمینه میگوید: «حالا یک وزارت اصلاحات ارضی درست کردید که شد ارباب اینها ولی به مراتب بدتر از ارباب گذشته است. به خاطر اینکه ارباب گذشته به هر حال فردی بود که مسوولیتی در برابر روستاییان داشت، الان درآوردیمش به صورت یک مشت بوروکراتی که هیچ اهمیتی به کشاورز و تولید کشاورزی نمیدهد.» (خاطرات دکتر علینقی عالیخانی، تاریخ شفاهی هاروارد، نشر آبی، چاپ دوم، سال ۸۲، صص۵-۴۴) اعتراضات صریحی از این دست در آثار منتشره مربوط به دولتمردان آن ایام فراوان میتوان یافت، اما بهرغم این همه آقای علی امینی حاضر نیست به چنین خیانت بزرگی از طریق اجرای دستور بیگانه اعتراف کند. آمریکاییها از این طریق توان ملی ملت ایران را به شدت تضعیف کردند تا هرگز نتوانند بدون درآمد نفت روی پای خود ایستادگی کنند و به استقلال در برابر قدرتهای سلطهگر بیندیشند. نابودی اقتصاد متکی به کشاورزی ایران معادل تقویت پایگاه غرب در خاورمیانه یعنی اسرائیل بود و آقای علی امینی در این زمینه نقش تعیینکنندهای داشت: «موقعی که من سفیر کبیر ایران در آمریکا بودم، با سفیر اسرائیل در آمریکا دوست بودم. ما باید بسیاری از احتیاجات خود را به وسیله اسرائیل تامین کنیم. عقل و منطق به ما حکم میکند که به خاطر مقابله با اعراب، روابط سیاسی و تجاری خود را با اسرائیل گسترش دهیم.» (رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، علی امینی، جلد۱، ص۵۵، سند ۴۵۶۸۴/الف/۳- ۳۰/۱۱/۱۳۳۹) البته آقای علی امینی صرفا برنامههای دیکته شده بیگانه را دنبال نمیکرد، بلکه در صدد توجیه قدرتهایی هم بود که با کودتا بر کشور مسلط شدند و علاوه بر چپاول نفت در همه شئون ملت ایران مستقیما دخالت نمودند و حتی کاپیتولاسیون را که عیانترین شیوههای تحقیر ملتها است، بر ایرانیان تحمیل کردند: «این [آمریکایی] میآید [و] یک چیزی میگوید. سوءنیت هم ندارد. اگر شما بگویید بله، خیلی خوب، به نفع او. [ولی] شما بگویید نه. آخر یک حسابی دارد. همین جور بیخود از هول حلیم تو دیگ میافتید. حالا همه را گردن اینها میگذارید. واقعا من نمیخواهم از هر خارجی دفاع بکنم.» (ص۹۴) و در فرازی دیگر میگوید: «وقتی همه [گرفتاریها] را گردن آمریکاییها میاندازند، میگویم آقا شما خودتان که ایرانی هستید، شما [به آمریکاییها] بگویید مصلحت مملکت چیه. اگر احیانا گمراه هستند، شما آنها [را] گمراهتر نکنید.»(ص۹۲).
ارسال نظر