تاریخ نفت - خاطرات ایدن - ۱۵
مخالفت ناصر با پیمان ترکیه و عراق
آنتونی ایدن، وزیر امور خارجه بریتانیا در بخش دیگری از کتاب خود تحت عنوان «خاطرات ایدن» علاوه بر مساله ملی شدن نفت ایران به رایزنیهای سیاسیاش با کشورهای مصر، عراق و ترکیه نیز اشاره میکند. وی که پس از سقوط دولت دکتر محمد مصدق درصدد برقراری روابط سیاسی جدیدی با تهران بود، از فرصتهای سیاسی که در منطقه خاورمیانه در حال شکلگیری بود، برای این امر نیز استفاده میکرد که ادامه آن در شماره امروز منتشر میشود.
آنتونی ایدن، وزیر امور خارجه بریتانیا در بخش دیگری از کتاب خود تحت عنوان «خاطرات ایدن» علاوه بر مساله ملی شدن نفت ایران به رایزنیهای سیاسیاش با کشورهای مصر، عراق و ترکیه نیز اشاره میکند. وی که پس از سقوط دولت دکتر محمد مصدق درصدد برقراری روابط سیاسی جدیدی با تهران بود، از فرصتهای سیاسی که در منطقه خاورمیانه در حال شکلگیری بود، برای این امر نیز استفاده میکرد که ادامه آن در شماره امروز منتشر میشود. جمال عبدالناصر رییس جمهور مصر
دلیل دیگری هم وجود داشت که چرا باید از این پیمان پشتیبانی کنیم و محتملا به آن ملحق شویم. پیمان سال ۱۹۳۰ انگلیس و عراق در ۱۹۵۷ منقضی میشد و ما مجبور بودیم احساسات ملی را در کشورهایی که با ما بسیار دوست بودند به حساب آوریم. این نکته مهم بود که لکه «سرپرست» و «صغیر» را از دامن خود و عراق بزداییم. کوششی که دولت کارگری برای مذاکره درباره یک پیمان جدید کرده بود، در میان شورشها و نومیدی پایان یافته بود. من مطمئن بودم آن قرارهای دفاعی که میان ما و عراق وجود داشت به نفع هر دوی ما بود، در پیمان وسیعتری بهتر جا خواهد گرفت، پیمانی که بین کشورهای همتراز منعقد شود.
نظریات خود را برای همکارانم توضیح دادم و به آنها گفتم که دولت عراق اظهار امیدواری کرده است که ما هر چه زودتر وارد این پیمان شویم. از همکارانم تقاضا کردم رضایت دهند که برای این منظور، مذاکرات علنی به عمل آوریم و آنها موافقت کردند، با این تفاهم که تمامی خاورمیانه، از جمله خلیجفارس، در مرزهای عراق احتیاج به دفاع دارد و این کار فقط با همکاری نیروهای محلی میتواند صورت گیرد. راست است به سبب ورود در این پیمان، تعهداتی به عهده میگرفتیم که برای حفظ امنیت ترکیه و عراق و دفاع از این کشورها با آنها همکاری کنیم، ولی به موجب «پیمان آتلانتیک شمالی» و عهدنامه انگلیس و عراق، همان وقت چنین تعهداتی داشتیم. من معتقد بودم در قراردادی که ترکیه و عراق برای کمک به یکدیگر منعقد میکنند، این تعهدات را به عنوان قسمتی از آن قرارداد، بسیار بهتر میتوانیم انجام دهیم تا اینکه در مورد هر یک از آن کشورها تعهد جداگانه قبول کنیم.
این نیز درست بود که اگر وارد پیمان میشدیم، در برابر عراق تعهداتی قبول میکردیم که از لحاظ سازوبرگ نظامی به او کمک کنیم، ولی این نیز یک تعهد جدید نبود. از آن زمان که عراقیها ملتی شده بودند، در جستوجوی چنین کمک مادی بودهاند و بسیاری از افسران آنها در ارتش انگلستان تربیت شدهاند.
هنگامی که برای شرکت در کنفرانس «سیتو» (سازمان پیمان آسیای جنوب شرقی) به «بانگ کوک» میرفتم و از آنجا بازمیگشتم، ضمن گفتوگوهایی که در قاهره و بغداد کردم، درباره پیمان نیز بحثها نمودم. در وقت عزیمت به بانگکوک، یک شب در قاهره به سر بردم. آن شب سرهنگ ناصر برای صرف شام به سفارتخانه ما آمد و با هم اندکی گفتوگو کردیم. در این گفتوگو، «سر رالف استیونسن» سفیر کبیر مادر مصر، و فیلدمارشال «سرجان هاردینگ» رییس ستاد ارتش امپراتوری، شرکت داشتند. سرجان، یک ارزیابی سوقالجیشی عالی کرد که ناصر کاملا آن را تصدیق نمود. ناصر اعلام کرد که به غرب علاقه دارد و نفع او در همکاری با غرب است، ولی استدلال کرد که پیمان ترکیه و عراق چون در وقت بدی منعقد شده است و مطالب ناهنجاری دارد، جدا مانع همکاری موثر کشورهای عربی با غرب شده است.
من با این بهانه آشنا بودم؛ برای بعضیها وقت مناسب هرگز وجود ندارد. هر استدلالی که به عقلمان میرسید، به کار بردیم تا ناصر را متقاعد کنیم که لااقل از انتقادهای خود جلوگیری کند و اگر مواد پیمان منطقی و عقلایی بود: از مخالفت با آن دست بردارد. ولی فکر نمیکنم که حرفهای ما تاثیر زیادی در او کرد. سرهنگ ناصر که از لحاظ هیکل و قیافه مرد برازندهای به نظرم رسید، در سراسر مذاکرات ما رفتاری دوستانه داشت. او بارها بهبود بسیاری که در روابط انگلیس و مصر پدید آمده بود، به اهمیتی که دولت او برای این اصلاح روابط قائل بود و به امیدهای خود که برای ادامه این روابط حسنه در آینده داشت، اشاره کرد. ولی ناصر، پیمان ترکیه و عراق را آشکارا محکوم نمیکرد. در گزارشی که همان وقت به لندن دادم، در این باره اظهار نظر کردم و افزودم: «بیشک، در این ماجرا، حسادت و یک آرزوی بر باد رفته برای رهبری کردن جهان عرب، نقش بازی میکند.»
پیش از آنکه مذاکرات من و ناصر آغاز شود، با هم عکس برداشتیم وقتی نور دوربینهای عکاسی درخشید، ناصر دست مرا گرفت و در دست خود نگاه داشت.
و نیز هنگام عزیمت به کنفرانس سیتو، در کراچی توقف کردم. در آنجا، مهمان آقای غلام محمد فرماندار کل پاکستان بودم. او از دوستان ثابت قدم قدیم ما است. بدبختانه در آن وقت قدرت او در حال زوال بود. در پاکستان برای حل مسائلی که هنوز آن کشور را از همسایگان خود جدا میکرد، اقدامات مجدانه صورت میگرفت؛ در میان این مسائل کشمیر از لحاظ سیاسی خطرناکترین همه بود. هنگام بازگشت از بانگکوک، در دهلی توقف کردم. ملاقات من با آقای نهرو که میزبان من بود کاملا لذت بخش بود. به اتفاق همسرم در منزل آقای نهرو سکنی گرفتیم و از اقامت بسیار کوتاه خود در آنجا که فاقد تشریفات رسمی و راحتبخش بود، لذت بردیم.
ارسال نظر