سیدمصطفی تقوی در بخش نخست مقاله خود به نقش بازیگران سه‌گانه در بحران مدیریت پس از انقلاب مشروطه اشاره کرد.وی در بخش پایانی به نقش مدرنیسم اروپایی در انقلاب مشروطه و منافع سیاسی - اقتصادی روسیه و انگلستان در این دوره می‌پردازد. این مقاله که از سایت «موسسه مطالعات تاریخ ایران» برداشت شده است، تقدیم خوانندگان ارجمند می‌شود.

شاید بتوان گفت مهم‌ترین شاخصه گرایش تندرو جناح انقلاب، شیدایی به فرهنگ و تمدن اروپا بود. در آن برهه از تاریخ و همچنان تا اواخر قرن بیستم میلادی، مدرنیسم اروپا فضای غالب بر اندیشه و عمل نخبگان سیاسی فرهنگی جهان بود. کشورهای اروپایی اصرار داشتند تا به نخبگان دیگر کشورهای جهان بباورانند که تنها راه آنان برای توسعه و پیشرفت، پیمودن بدون کم و کاست فرآیند مدرنیسم اروپایی است و راه دیگری وجود ندارد. به استثنای علمای دینی، بیشتر نزدیک به تمام رجال مشروطه‌خواه اعم از میانه‌رو و تندرو در چنین فضایی دم می‌زدند. با این تفاوت که تندروان بدون توجه به ویژگی‌های ساختاری جامعه ایران و همچنین، بدون توجه به مدت زمانی که اروپا آن مسیر را پیمود و بنابراین بدون توجه به عملی یا غیرعملی بودن آن، خواهان تحقق همه‌جانبه و سریع مدرنیسم اروپایی در ایران بودند.

این دیدگاه در جمله معروف «ما باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شویم» خود را نشان می‌داد. در آن ایام هنوز مقوله پست مدرنیسم به عالم اندیشه راه نیافته بود تا از جزمیت مدرنیسم هم برای اروپاییان و هم برای مدرنیست‌های دیگر کشورهای جهان بکاهد. چندین دهه گذشت و ناکامیابی‌هایی از تحمیل بی‌چون و چرای مدرنیسم بر دیگر کشورهای جهان خود را نشان داد تا در ابتدا خود اروپاییان دست از یکسان انگاری جهان بردارند و مقوله مدرنیسم را به چالش بکشند و دریابند به همان اندازه که کشورهای عقب افتاده جهان نیازمند کسب تجربه از فرآیند مدرنیسم و فرآورده‌های تمدنی آن هستند، مدرنیسم نیز نمی‌تواند پیشینه تاریخی و ساختار اجتماعی فرهنگی کشورها را نادیده انگارد و ناگزیر از سازگاری با آنهاست.

به همین سان، چندین دهه گذشت تا گوینده عبارت یاد شده دریابد که آن رویکرد ولی، به هرحال، صاحبان فرهنگی و سیاسی در آن برهه تاریخ به صواب نبوده است، دیدگاه یادشده در آن ایام، منش و روش خود را عین صواب و صلاح می‌دانستند و بر آن پای می‌فشردند و بر روند حوادث و تحولات کشور تاثیر خاص خود را گذاشتند.