تاریخ نفت - خاطرات ایدن - ۲
در ایران «نرمش و بازگشت» وجود دارد
هنگامی که صنعت نفت در ایران ملی شد، انگلستان با پیامدهای دوران جنگ جهانی دوم و کاهش نفوذش در مستعمرات آفریقایی و آسیاییاش به سر میبرد. اقتصاد داخلیاش تحت تفکر کمونیست قرار گرفته بود و با معضلات متعددی دست به گریبان بود.
دکتر محمدمصدق و دینآچسن وزیر امور خارجه آمریکا
هنگامی که صنعت نفت در ایران ملی شد، انگلستان با پیامدهای دوران جنگ جهانی دوم و کاهش نفوذش در مستعمرات آفریقایی و آسیاییاش به سر میبرد. اقتصاد داخلیاش تحت تفکر کمونیست قرار گرفته بود و با معضلات متعددی دست به گریبان بود. از همین روی هنگامی که دکتر محمد مصدق به ملی کردن صنعت نفت در ایران پرداخت، نگرانیهای متعدد را برای چرچیل، نخست وزیر وقت انگلستان ایجاد کرد. آنتونی ایدن که وزیر امور خارجه چرچیل بود، در کتاب خود تحت عنوان «خاطرات ایدن» به شرح وقایعی که سیاست خارجی انگلستان را درگیر ملی شدن صنعت نفت ایران کرده بود، میپردازد که در شماره امروز بخش دیگری از آن تقدیم خوانندگان محترم میشود.تمامی مساله، چنان پیچیده و بغرنج بود که احساس کردم با مراجعات مکرر به هیات دولت، نمیتوانم چنانکه شاید و باید به آن بپردازم. تصمیم گرفتم از نخستوزیر (چرچیل) تقاضا کنم اجازه دهد تا کمیته کوچکی از همکارانی که بیشتر در قضیه ذینفعاند، تشکیل دهم. آقای چرچیل موافقت کرد و آن گروه چند سال با من کار کردند تا مساله حل شد. «لردلدرز» که در آن وقت وزیر هماهنگ کردن امور حملونقل و برق بود، با تجارب تجاری فراوان خود، در تمام جلسات ما کمکهای گرانبها به من میکرد. در هر مرحله، میان ما و کمپانی، مشاورات دائمی صورت میگرفت. زیرا دولت، با آنکه سهامدار بزرگ شرکت نفت انگلیس و ایران بود، علاقه اصلیش این بود که حرمت قراردادها محفوظ بماند. کمپانی نیز مجبور بود که منافع سهامداران خود را در نظر بگیرد.
روز چهارم نوامبر، با هواپیما به پاریس رفتم تا نخستین گفتوگوی خود را با وزیر امور خارجه آمریکا به عمل آورم. (در اینجا آنتونی ایدن شرح مفصلی درباره اخلاق حمیده و صفات پسندیده آچسن، و اینکه در قضیه نفت ایران با او موافق و همراه بوده و مرد نیکی محسوب میشده است، مینویسد.مترجم)
طی ده روزی که در پاریس بودم، من و آچسن پنج بار درباره ایران گفتوگو کردیم و هریک از این مذاکرات، ساعتها به طول انجامید. نتیجه گفتوگوها، نمونه خوبی بود که متفقین، در مورد اختلافات خود، چگونه باید کار کنند. آقای هاریمن و مشاوران دیگر، همراه آقای آچسن بودند و گاهی آقای «والتر گیفورد» سفیر کبیر آمریکا در لندن نیز در گفتوگوها شرکت میکرد. «سرپیرسون دیکسون» با من بود.
در ابتدای مذاکرات، نظریات ما درباره آینده ایران، سخت با یکدیگر اختلاف داشت. هنگامی که گفتوگو آغاز شد، مصدق هنوز در آمریکا بود. و دولت آمریکا مشتاق بود که اگر امکان داشته باشد، قراردادی با او ببندد. آمریکاییها گمان میکردند که شرایط پیشنهادی او را تخفیف دادهاند. به عقیده آمریکاییها مسالهای که اکنون مطرح بود این بود که آیا باید تمام مساعی خود را برای حمایت از مصدق، هم از نظر مالی و هم از جهات دیگر، به کار برند تا در ایران حکومت پایداری را بر سر کار نگاه دارند، یا باید دست روی دست گذارند و شاهد متلاشی شدن ایران شوند. به نظر آمریکا، این سیاست نامناسب و دور از احتیاطی بود که اجازه دهند وضع ایران وخیمتر گردد، زیرا تصور میکردند اگر به مصدق کمکی نشود، وضع ایران، چنین خواهد شد.
استنباط ما از اوضاع، چیز دیگری بود. من این استدلال را قبول نداشتم که تنها جانشین مصدق، حکومت کمونیستی است. من معتقد بودم که اگر مصدق سقوط کند، حکومت معقولتری به خوبی میتواند جای او را بگیرد، حکومتی که با آن میتوان یک قرارداد رضایتبخش بست. میدانستم که در آن کشور یک نوع حالت «نرمش و بازگشت» وجود دارد که ظواهر امور آن را نشان نمیدهد. ایرانیها همیشه از لحاظ «باز آمدن» خوب بودهاند.
مصدق، در نتیجه روشهای مستبدانه خود، غالبا با پارلمان ایران اختلاف و نزاع داشت. حتی در اوایل سپتامبر، آقای «میدلتون» کاردار سفارت ما در تهران، به ما گزارش میداد که چگونه نخستوزیر «که نتوانسته بود در مجلس نطق کند، مجبور شده بود نطق خود را در خیابان، برای جماعتی از عابرین ایراد نماید و جماعت را، مجلس واقعی بخواند.» وقتی مجلس به انتقاد از او ادامه داد، مصدق لژهای تماشاگران را با هواداران خود انباشت و در خارج مجلس تظاهرات راه انداخت، ولی این نیرنگها، برای اعاده قدرت او یا خاموش کردن انتقادها، کافی نبود.
ما نمیتوانستیم با آخرین پیشنهاد آمریکا که ظاهرا متضمن کنار گذاشتن کارشناسان انگلیسی از ایران و تسلیم کردن یک دارایی بسیار گرانبهای انگلیسی بود، موافقت کنیم و نیز نمیتوانستیم اصل مصادره بیغرامت را بپذیریم. به نظر من، عدم توافق بهتر از یک توافق بد بود. دولت آمریکا، دلواپسی دیگری هم داشت و آن این بود: ما نتوانیم مانع از آن شویم که بدون موافقت ما، نفت در ایران تولید نشود و به فروش نرود و نیز دولت آمریکا معتقد بود: گرچه فعلا تسهیلاتی برای فروش نفت ایران وجود ندارد، ولی مصدق سرانجام ممکن است بتواند مقدار قابل ملاحظهای نفت بفروشد. من عقیده نداشتم که این کار اتفاق خواهد افتاد، زیرا اگر مصدق میخواست نفت ایران را بفروشد، میبایستی آن را بدزدد و ما به تصمیم دادگاه لاهه که مانع فروش آن بود، پشتگرمی داشتیم.
ارسال نظر