استعمار نفتی در کشورهای حاشیه خلیج‌فارس

ملک فیصل

در اینجا باید نکته‌ای را تصریح کنم و آن این است که مساله کادر ملی غالبا به عنوان یک مترسک برای ترساندن کشورهای در حال رشد تولیدکننده نفت و متهم کردن آنان به بی‌ارادگی مورد استناد بوده است. امروز دیگر فنون نفتی، مانند «الشیمی» (الکیمیا، کیمیاگری) که سابقا در اختیار گروه مخصوصی بود، جزو اسرار به شمار نمی‌رود و منحصرا در احتکار شرکت‌های نفتی نیست، بلکه فنونی است که تدریس می‌شود و مورد خرید و فروش واقع می‌گردد و مردم خاورمیانه نه فاقد درک و استعداد کافی برای آموختن آن هستند و نه از خرید آن عاجز، ضمنا باید یادآوری کنم اصطلاح «الشیمی» که در اینجا به کار بردم اصلا عربی است. (و مشتق از الکیمیاست.)

س: ملک فیصل غالبا سیاست آمریکا را در خاورمیانه مورد انتقاد قرار می‌داد و با وجود این از استقرار منابع آمریکا در کشور خود پرهیز نمی‌کرد. به نظر شما چگونه می‌توان یک چنین سیاست ضدونقیضی را توجیه کرد؟

ج: البته ملک فیصل یک انقلابی بلشویک نبود، ولی به طور قطع خواستار اصلاحاتی در کشورش بود و در قلب خود آرزوی مدرن کردن کشور خویش را می‌پرورانید و میل داشت آن را به سوی پیشرفت اقتصادی و اجتماعی سوق دهد.

با این حال ملک فیصل به این واقعیت پی برده بود که عربستان سعودی روی یک چهارم منابع نفتی جهان تکیه دارد و در نتیجه بر روی حیاتی‌ترین و استراتژیکی‌ترین منطقه سیاسی جهان و از این جهت در معرض بازی قدرت‌های بزرگ نیز واقع گردیده است. موقعیت خاصی که عربستان سعودی از آن برخوردار است امتیازاتی برای این کشور به وجود آورده است که مستلزم انجام تکالیف سختی نیز هست، به‌خصوص اگر به این مساله توجه داشته باشیم که رژیم سلطنتی و سنتی عربستان سعودی اتحاد خود را با آمریکا در واقع تضمینی در مقابل ظهور جنبش‌های سوسیالیستی و انقلابی که در منطقه در حال گسترش است می‌داند و از آن به عنوان یک نوع وسیله رهبری سعودی بر جهان عرب و مسلمان استفاده می‌کند. به‌رغم شمول و توسعه اتحاد مزبور در زمینه‌های مختلف نفتی، اقتصادی و نظامی با این حال عربستان سعودی از امکانات نسبتا قابل‌ملاحظه‌ای برای توسعه روابط خویش با کشورهای اروپایی و ژاپن نیز برای صنعتی کردن و توسعه اقتصادی خود برخوردار است و قراردادهای متعددی با کشورهای اخیر منعقد کرده است. عربستان سعودی ضمن شناوری در حلقه‌های استراتژیکی آمریکا، در پی حفظ منافع خود راه‌حل شرافتمندانه‌ای را برای حل مساله خاورمیانه جست‌و‌جو می‌کند.

بعضی از رهبران سعودی به طور صریح از آمریکا پشتیبانی می‌کنند در حالی که بعضی دیگر نسبت به استقلال ملی خود حساسیت بیشتری نشان می‌دهند. البته با کمال تاسف گروه زد و بندچی، دلالان و پشت هم‌اندازان استفاده جو را نیز که فرقی بین خود و خزانه عمومی کشور قائل نیستند نباید فراموش کرد. مساله اعمال نفوذ بلای مشترک بسیاری از کشورهای دیگر نیز هست. آمریکا، کشورهای اروپایی، ژاپن و کشورهای سوسیالیستی هر یک به قدر کافی از این پدیده آگاهی دارند؛ منتها در بعضی از کشورهای ما این بلا به صورت مصیبت‌‌باری درآمده، به طوری که منافع ملی و حیاتی ما را مورد تهدید قرار داده و به میزان قابل‌ملاحظه‌ای مانع پیشرفت جنبش‌های ضداستعماری سیاسی و اقتصادی گردیده است. با اینکه ملک فیصل از یک حسن‌نیت کامل برخوردار بود با این حال عربستان‌ سعودی زیر نفوذ کامل پدیده مزبور قرار دارد، زیرا وضعیتی که در یک کشور وجود دارد ناشی از شخص بخصوصی نیست، بلکه ناشی از مجموع یک سلسله عوامل سیاسی و اجتماعی خاصی است که سیستم آن کشور را به وجود می‌آورد.

این تقریبا وضعیت مشابهی است که در تمام کشورهای خلیج‌فارس که فاقد مردان و رهبران شایسته بوده و نگران حفظ منافع ملی کشورشان نیستند وجود دارد، ولی افزایش ناگهانی قیمت نفت موجب پیدا شدن یک مشت حادثه‌جو، دلال و انگل که منافعشان با منافع خارجی مخلوط است، شده است و این مساله در واقع ناشی از تحول اجتماعی و سیاسی کشورهای مزبور می‌باشد. باید یادآور ی کرد که در زمینه مسائل نفتی به‌خصوص این کشورها طی سال‌های اخیر قدم‌های بزرگی برای رهایی از یوغ استعمار نفتی برداشته‌اند، ولی کوشش‌های بیشتری هنوز لازم است برای اینکه نفت و درآمد نفتی در خدمت اقتصاد ملی قرار گیرد.

س: آیا منظور از «رهایی از یوغ استعمار نفتی» این است که کشورهای عربی و به طور کلی کشورهای عضو اوپک موفق گردیده‌اند یک «کارتل تولید کنندگان» نفتی تشکیل دهند؟

ج: فکر می‌کنم که واقعا کمی تند می‌روید! کشورهای عرب روی هم در سال ۱۹۷۴ بیش از ۱۹ درصد نفت تولیدی خود را یعنی ۱۷۳ میلیون تن به فروش نرسانده‌اند و بقیه یعنی ۸۱ درصد به وسیله شرکت‌های صاحب امتیاز به فروش رسیده است. کشورهای خلیج که سیستم مشارکت را پذیرفته‌اند (عربستان سعودی، کویت و امارات خلیج فارس) در سال مزبور به زحمت فقط ۵ درصد از تولید نفتی خود را به فروش رسانیده‌اند. سایر کشورهای عضو اوپک نیز طی همان سال بیش از ۴/۱۸ درصد از تولید نفتی خود را یعنی ۱۱۰ میلیون تن مستقیما به فروش نرسانیده‌اند؛ بنابراین چگونه می‌توان سازمانی را که چهار پنجم تولید نفت اعضای آن در اختیار شرکت‌های نفتی بین‌المللی است کارتل نامید؟در این مورد باز هم کلمات به ما خیانت می‌کنند. به طور کلی کشورهایی که اصطلاحا کشورهای تولیدکننده و صادرکننده نفت نامیده می‌شوند تا این اواخر - و حتی هنوز بعضی از آنان - در واقع نه کشورهای تولیدکننده بوده‌اند و نه صادرکننده نفت، بلکه کشورهایی هستند که شرکت‌های نفتی خارجی در آنجا نفت را تولید کرده و صادر می‌کنند و حجم تولید و مشتریان و بازار را نیز خود در اختیار دارند.