سازمان برنامه پس از ابتهاج -۲
مقاومت در مقابل انتصاب مدیران فاسد
سازمان برنامه که از ابتدای تاسیس قرار بود سازمانی خارج از نوسانات سیاسی و آمد و رفتهای روسای مختلف با سلیقههای گوناگون باشد، ولی پس از برکناری ابتهاج و به تبع آن ترک خسرو هدایت بهعنوان سرپرست این سازمان؛ به آرامی تبدیل به مرکز این نوسانات سیاسی میشد.
عکس :منوچهر گودرزی نویسنده خاطرات
سازمان برنامه که از ابتدای تاسیس قرار بود سازمانی خارج از نوسانات سیاسی و آمد و رفتهای روسای مختلف با سلیقههای گوناگون باشد، ولی پس از برکناری ابتهاج و به تبع آن ترک خسرو هدایت بهعنوان سرپرست این سازمان؛ به آرامی تبدیل به مرکز این نوسانات سیاسی میشد. با آمدن آقایان فلاح و آرامش که کوچکترین تجربه مدیریت در خصوص این سازمان نداشتند، موج اعتراضها و استعفاها آغاز شد. سرانجام با مشخص شدن بیکفایتی هرکدام از این مدیران در مسائل مدیریتی و اقتصادی و همچنین تدبیر و درایت مدیران و معاون سابق این سازمان؛ دوباره مهندس اصفیا از مدیران با سابقه این سازمان چرخه مدیریت سازمانها را به دست گرفت و بر نوسانات ایجاد شده پایان داد.
این نتیجهای است که من به آن رسیدهام حالا اگر وظیفه خود را درست تشخیص دادهام، تایید فرمایید تا به همان ترتیب اقدام کنم. والا اگر نظر دیگری هست لطفا مرا روشن بفرمایید برای چند لحظه در جلسه سکوت عمیق و کامل همچنان ادامه یافت. با این تفاوت که تعدادی از وزراء با لبخند به یکدیگر نگاههایی رد و بدل کردند. سپس آقای نخستوزیر بدون تامل اظهار داشتند نظر شما کاملا صحیح است و به همان ترتیب اقدام کنید و مرا مرخص کردند.
من نفس راحتی کشیده و از جلسه بیرون آمدم و دیگر هم هیچ کس راجعبه این جلسه و این موضوع نه صحبتی کرد و نه سوالی راجعبه عدم انجام ترجمه نشریات وعده داده شده نمود. تنها کسی که موضوع را جدی گرفته بود و چند بار تلفن کرد و جویای جزوات مزبور شد آقای عباس آرام، وزیر خارجه بود که به ایشان گفتم مساله شوخی بود. بدین ترتیب از طرفین رفع تکلیف شد.
چند سال بعد که آقای خسرو هدایت به سمت سفیرکبیر به کشور بلژیک رفته بودند مصرا از من دعوت کردند که هنگام مراجعت از یک ماموریت کوتاه در آمریکا سر راه چند روزی مهمان ایشان باشم. دو سهروز خدمت ایشان رفتم و از آن تاریخ رابطه احترام و اعتماد متقابل قبلی ما تبدیل به دوستی گرم و محبتآمیزی شد که هر بار به خارج میرفتم در هر جا که ایشان تشریف داشتند از قبیل رم یا ژنو به دیدارشان میشتافتم و یکی دو روز را با ایشان به پیادهروی و مبادله خاطرات گذشته یا بازی شطرنج میگذراندم. در یکی از این مسافرتها اتفاقا موضوع آن جلسه هیاتوزیران مطرح شد و خیلی خندیدند و گفتند که چند روزی قبل از آن جلسه معروف شاه در شورایعالی اقتصاد راجع به کندی کارها در وزارتخانهها و نقایص اداری اشاره کرده و فرمودند «دستگاه اداری دولت از مدیریت جدید بیبهره است باید وزارتخانهها به ترتیبی از لحاظ اداری مجهز شوند که بتوانند روزی کارهای اجرایی سازمان برنامه را که در واقع کار خود آنها است راسا انجام دهند و سازمان برنامه بتواند تمام هم خود را صرف مطالعات اقتصادی و برنامهریزی کشور بنماید. در دنبال سخن، شاه رویشان را به حاضرین کرده و اظهار داشته بودند هیچیک از وزرای ما از علم مدیریت جدید چیزی نمیدانند و بهتر است اصلاح این کار از خود شما شروع شود. لذا به گودرزی بگویید بیایید در هیات وزیران چند بار برای شما سخنرانی کند». آقای هدایت اضافه کردند که این مطلب برای وزرا خیلی ثقیل بود، ولی کسی جرات مخالفت نداشت. فقط یکی از وزراء که از سایرین جوانتر بود اظهار میدارد که ما از تحصیلات و کفایت آقای گودرزی اطلاع داریم، ولی چگونه امکانپذیر است که مثلا آقای گودرزی که کارمند آقای هدایت در سازمان برنامه است بیاید در هیات وزیران و به آقای هدایت درس بدهد که چگونه سازمان برنامه را میتوان بهتر اداره کرد. شاه با شدت جواب داده بودند که «مدیریت رشتهای است تخصصی و جدید. کار وزراء هم بیشتر جنبه مدیریت دارد و لزومی ندارد که وزراء حتما در کار فنی اختصاصی وزارتخانه خود متخصص هم باشند معاونان و مدیران فنی کارهای فنی را انجام میدهند و وزراء کار مدیریت و هماهنگی را. مثلا شما که اکنون در راس وزارتخانهای هستید مگر متخصص کارهای فنی آن وزارتخانه هم هستید؟». به این ترتیب نخستوزیر آن جلسه کذائی را ترتیب داده و سپس به شاه گزارش داد که گودرزی در هیات دولت حضور پیدا کرد و سخنرانی نمود و مساله در همانجا متوقف شد.
استعفای خسرو هدایت و آمدن فلاح و آرامش
آقای خسرو هدایت پس از مدتی که سازمان برنامه را سرپرستی نموده علاقه مفرطی نشان داد که سازمان برنامه را ترک کند و به کشور بلژیک که محل تحصیلات عالیه ایشان بود به عنوان سفیر اعزام شود. بالاخره شاه با انتصاب ایشان به سمت سفیر ایران در بلژیک موافقت فرمودند رفتن ایشان برای من و سایر همکاران و دوستان سازمانی من خیلی نگرانکننده و تاسفآور بود. زیرا نمیدانستیم چگونه شخصی به سمت مدیریت عامل منصوب خواهد شد و آیا تفاهم و کار کردن با او برای ما امکانپذیر خواهد بود یا خیر. آقای هدایت قبل از ترک سازمان برنامه به ما گفتند که قرار است آقای مهندس اصفیاء که از زمان آقای ابتهاج تا آن تاریخ به سمت مشاور عالی مدیرعامل خدمت میکرد، جانشین ایشان بشوند. این خبر بسیار خوبی بود. زیرا آقای مهندس اصفیاء از لحاظ دانش و هوش و اخلاق، توانایی کار، درستی و نجابت شخصی فرد بینظیری بود و سازمان برنامه هم بهتر از هرکسی که داوطلب جانشینی آقای هدایت بود میشناخت. کلیه افرادی که من میشناختم از چنین انتخابی حسن استقبال کردند. متاسفانه در آخرین روزی که آقای هدایت در سازمان برنامه بود اعلام شد که آقای رضا فلاح که در هیاتمدیره شرکت ملی نفت عضویت داشت، به سمت مدیرعامل سازمان برنامه انتخاب شده است. من و اکثر مدیران سازمان برنامه آقای فلاح را نمیشناختیم، و از اینکه آقای اصفیا که ما ایشان را از خود سازمان برنامه میدانستیم، انتخاب نشده است، بسیار ناراحت و دلسرد شدیم. آقای فلاح حدود دو هفتهای کمتر یا بیشتر در سازمان برنامه حضور یافت و بیشتر وقت خود را صرف آشنایی با مدیران و وظایف و سازمانهای هریک از آنها نمود و یک روز هم مدت ۶ ساعت به دفتر من آمدند تا با جزئیات کار امور اجتماعی و شهرسازی و با روسای قسمتهای تابعه آشنا شوند.
پس از دو سه هفته شنیده شد که آقای فلاح به شرکت نفت معاودت کرد و قرار شده است باز آقای مهندس صفی اصفیاء به سمت مدیریت عامل منصوب شوند. مجددا قیافهها در سازمان برنامه باز شد و از این خبر افراد زیادی خوشوقت شدند. متاسفانه این خبر درست نبود و ناگهان شنیدیم که آقای احمد آرامش که هیچکدام ما نه ایشان را میشناختیم و نه از تحصیلات و تجربیات و سوابق اداری ایشان اطلاع کافی داشتیم به سمت مدیرعامل در سازمان برنامه حضور به هم رسانده است. این خبر برای من و چند تن از همکاران نزدیک و صمیمی من آنقدر غیرمنتظره و ناراحتکننده بود که بلافاصله آقای دکترخداداد فرمانفرمائیان، رییس دفتر اقتصادی و آقای دکتر سیروس سمیعی مدیر امور مالی و من بدون آشنایی با مدیرعامل جدید استعفای خود را برای ایشان فرستاده و به منزلمان رفتیم. ایشان برای ما پیغام فرستادند که بهتر است با ایشان ملاقات و علت استعفای خود را توضیح دهیم. ولی ما از ملاقات با ایشان امتناع کردیم، بخصوص آنکه در آن گیر و دار از چندین مرجع نیز شنیده بودیم که آقای آرامش در مشاغل قبلی خود حسن شهرتی از خود به جا نگذاشته است.
ظاهرا ایشان چون مرا مسنتر و ارشدتر از دو دوست و همکار دیگرم فرض کرده بود و شاید فکر میکرد محرک اصلی استعفا هم من هستم پس از چند روز حکمی برای من فرستاد که طبق آن ماهانه مبلغ پنجهزار ریال به عنوان فوقالعاده مخصوص به حقوق من اضافه میشد. در آن موقع حقوق من سیهزار ریال بود و فوقالعاده مزبور مبلغ ناچیزی به شمار نمیرفت، به خصوص آنکه آقای آرامش آن را عطف به ماسبق کرده بود و چند ماهی یکجا قابل پرداخت میشد. من حکم مزبور را ضمن اظهار تشکر برای ایشان پس فرستادم و توضیح دادم که استعفای من روی میز ایشان است و بیشتر ممنون خواهم شد که با آن موافقت نمایند.
لازم به توضیح است که در آن زمان ما هیچ یک کارمند رسمی نبودیم و استعفای ما را هم اگر قبول نمیکردند، کسی نمیتوانست قانونا ما را وادار به کار کند. حدود یکی دو هفته به این منوال گذشت تا روزی آقای حسین علاء وزیر دربار ما سه نفر را به دفتر خود احضار کرد و علت ترک کارمان را در سازمان برنامه جویا شد. توضیح دادیم که ما از ابتدا از این رو قبول کرده بودیم که در سازمان برنامه خدمت کنیم که آن را سازمانی خارج از نوسانات سیاسی و آمد و رفتهای روسای مختلف با سلیقههای گوناگون میدانستیم و آن را دستگاهی شناخته بودیم که فارغ از سیاست بازیها صرفا عهدهدار کارهای اقتصادی و برنامهریزی و امور عمرانی کشور است. اکنون مشاهده میشود که در ظرف چند ماه چند رییس عوض کرده و تدریجا از لحاظ بیثباتی به سایر وزارتخانهها شباهت پیدا کرده است. لهذا این دیگر آن دستگاهی که در آن شروع به کار کرده و به آن دل بسته بودیم نیست. مضافا اینکه شنیدهایم آقای آرامش از لحاظ مالی نیز دارای حسن شهرت نیست و ما با چنین رییسی حاضر به همکاری نیستم. آقای علاء مراتب را به عرض شاه رساندند و در جلسه دیگری که ما را دعوت کردند، پس از مقداری نصیحت گفتند این جریان به عرض شاه رسیده است و ایشان فرمودهاند اگر شما و افرادی نظیر شما سنگر را خالی کنند پس چه کسی وظایف خطیری را که سازمان برنامه به عهده دارد انجام خواهد داد. شاه با اعتقاد کامل به وظایف خطیر سازمان برنامه هرگز نخواهند گذارد که آن بیثباتیها و نوساناتی که به آن اشاره شده است به وقوع بپیوندد. ضمنا علاوه کردند که شاه میفرمایند شما شنیدهای که آقای آرامش ناصالح است، ولی خودتان که شاهد آن نبودهاید. بروید سرکارتان هر وقت کوچکترین خطایی از او سر زد آن وقت استعفا بدهید و در آن وقت شاه هم اقدام مقتضی را خواهند فرمود. به این ترتیب ما به سر کار خود مراجعت کردیم.
من هنوز تا آن وقت آقای آرامش را ندیده بودم و با وجود آنکه کار من مستلزم تماس دائم با مدیر عامل بود نمیتوانستم خود را راضی کنم که به دیدن ایشان بروم. دو سه هفته بدین ترتیب گذشت. آرامش نامههایی را برای اقدام نزد من میفرستاد. جوابش را به معاون خود آقای رحمت جزنی میدادم که از طرف من امضا و ارسال دارد. بدین ترتیب مساله مکاتبه اداری حل شده بود، ولی من در انجام وظایف خود ناچار به ملاقات و مذاکره حضوری با مدیرعامل یا شرکت در جلساتی که در دفتر ایشان صورت میگرفت، بودم. تا آنجا که میشد از آقای جزنی خواهش کرده بودم در آن جلسات شرکت کند.
ولی این نحوه کار نمیتوانست دائمی باشد. لهذا روزی از ایشان وقت ملاقات خواستم. بلافاصله با خوشحالی مرا به دفتر خود دعوت کرد. پس از تعارفات سرد اولیه، به ایشان گفتم لابد شرح علل استعفای ما را دست دوم و سوم از جاهای مختلف شنیدهاید. ولی من امروز آمدهام که علل آن را خود دست اول برای شما ذکر کنم، چون فکر میکنم که منصفانه است که شما هم که طرف دیگر مساله هستید از واقعیت جریان مطلع باشید. به اختصار همان مسائلی را که به آقای علاء راجع به تغییر وضع ثابت سازمان برنامه اظهار داشته بودیم برای ایشان تکرار کردم. سپس اضافه کردم که ما شنیدهایم که شما از لحاظ مالی فرد صالحی نبودهاید و برای ما همکاری با چنین شخصی امکانپذیر نبود. شاه امر فرمودهاند که ما به سر کار خود برگردیم و اگر این شایعه درباره شما صدق پیدا کرد آن وقت استعفا بدهیم. اکنون که با این صراحت این مطلب را برای شما بیان میکنم، با همان صراحت و صداقت نیز میگویم تا وقتی که شما با علاقه و درستکاری در سازمان برنامه انجام وظیفه کنید من هم با نهایت صمیمیت و صداقت زیرنظر شما خدمت خواهم کرد، ولی به محض آنکه کوچکترین تردیدی نسبت به شما پیدا کنم همان لحظه مجددا از خدمتتان مرخص خواهم شد. آرامش چند دقیقه که مثل چند ساعت به نظر رسید مرا نگاه کرد، سپس از جایش به عنوان خداحافظی بلند شد و با لبخند گفت آقای گودرزی حرکات شما سه نفر را به چیزی جز خامی و بیتجربگی نمیتوان تعبیر نمود. من دیگر به دیدن ایشان نرفتم. تا چند هفته بعد آقای آرامش از سازمان برنامه برکنار و به جای وی بالاخره آقای مهندس اصفیا به مدیریت عامل سازمان برنامه منصوب شد.
آقای آرامش در مدت چند ماه خدمت کوتاه خود نه تنها به پیشرفت امور و حل مسائل سازمان برنامه کمکی نکرد، بلکه در هر جا به خصوص در مجلس شورای ملی خود یکی از منتقدین اصلی و عامل تضعیف آن شده بود. هر یک از مدیران داستانی از اصرار ایشان در انجام کارهایی قابل ایراد و ناصحیح داشتند که آخرین آن مجبور کردن یکی از شایستهترین جوانان و رییس حسابداری سازمان برنامه به پرداخت وجهی بود که با موازین و مقررات سازمان برنامه موافقت نداشت. آقای احمد تقوی، رییس حسابداری به او توضیح میدهد که پرداخت این وجه آن هم برای کاری که اصلا ارتباطی به کارهای عمرانی و احتیاجات سازمان برنامه ندارد، نیازمند مصوبه شورایعالی برنامه و هیات نظارت است، ولی آقای آرامش دستور میدهد که وجه را فورا و با مسوولیت او بپردازد.
اضافه میکند مجوز شورایعالی و هیات نظارت هماکنون روی میز او است و بلافاصله به او ابلاغ خواهد شد. رییس حسابداری که هنوز جوان و دارای تجربه کهنهکاریهای اداری نبود خجالت میکشد که بگوید پس چک را میفرستم خودتان امضا کنید و به قول مدیرعامل که همان روز مجوز پرداخت را خواهد فرستاد اعتماد میکند و مبلغ مزبور را پرداخت مینماید. مجوز مزبور هرگز صادر نشد و پس از برکناری آقای آرامش آن جوان معصوم به دیوان کیفر احضار گردید و برای مدتی که فکر میکنم بیش از یک سال به طول انجامید. آقای تقوی در ادارات و راهروهای دیوان کیفر سرگردان بود تا بالاخره بیگناهیش ثابت شد و آن فرد با کفایت برای همیشه خدمت دولت را با دلسردی ترک کرد.
همکاری با صفی اصفیا
پس از چندی آقای مهندس اصفیا که در طی چند سال گذشته با آنکه کارمان به یکدیگر ارتباط مستقیم نداشت، ولی رابطه دوستی و صمیمیت فوقالعادهای بین ما به وجود آمده بود از من دعوت نمود که بهعنوان معاون ایشان امور اداری و مالی سازمان برنامه را عهدهدار شوم. من ضمن اظهار تشکر از ایشان خواهش کردم که مرا از قبول این پیشنهاد معاف بدارند. زیرا من به امور اجتماعی و شهرسازی و همکارانم بیاندازه وابستگی پیدا کرده و میخواهم با آنها کارهایی را که با آن مشقت به راه انداخته و میبینم که رفتهرفته به مرحله اجرا و تحویل به شهرداریها میرسد، شاهد باشم. بخصوص دورانی که در پیش است خالی است از اضطراب و ناراحتیها و شتابهای گذشته و مملو از شادمانی هفتگی و ماهانه از خبر به ثمر رسیدن طرحها. من فکر میکردم پس از چهار پنج سال کار شبانهروزی در تجدید تشکیلات سازمان برنامه و پس از آن به نتیجه رسانیدن طرحهای عمرانی امور اجتماعی و شهرسازی منصفانه است که من بتوانم در یکی دو سال آخر برنامه هفت ساله در شغلی باقی بمانم که محیط کار و همکارانم را دوست دارم و در ضمن شاهد به ثمر رسیدن زحماتم باشم.
علاوه بر این در تشکیلات سازمان برنامه از لحاظ حقوق و مزایا محلی برای معاون سازمان برنامه وجود نداشت و من ناچار بودم برای آنکه حقوقم را بگیرم سمت معاونت اداری و مالی برنامه را همراه با مدیریت امور اجتماعی و شهرسازی عهدهدار باشم ولو آنکه عملا کارهای امور اجتماعی را آقای جزنی معاون اجرایی من بهعنوان قائممقام انجام دهد. این نیز منصفانه نبود که آقای جزنی تمام وظایف و مسوولیتهای مدیر امور اجتماعی را عهدهدار شود بدون اینکه از عنوان و حقوق و مزایای آن بهرهمند باشد و من هم به سمت بالاتری همراه با مسوولیتهای جدیدی ارتقا بیابم بدون آنکه در وضع حقوقی من تغییری حاصل شود. ولی مساله حقوق در حقیقت برای من و آقای جزنی مساله فرعی بود. ایشان بهخصوص حتی بهعنوان مدیریت امور اجتماعی و شهرسازی هم علاقمند نبود. این من بودم که معتقد بودم هر کسی به هر کاری منصوب میشود باید از حقوق و عنوان آن هم استفاده کند، ولو آنکه نسبت به آن بیاعتنا و بینیاز باشد.
ارسال نظر