سازمان برنامه پس از ابتهاج -۱
کالبد شکافی تاریخ اقتصاد ایران از ۱۳۳۰ به این طرف، بدون بررسی تصمیمها، اقدامها و برنامههای سازمان برنامه و بودجه اسبق (سازمان مدیریت و برنامهریزی منحل شده) کامل نخواهد بود. این سازمان که در اواسط دهه ۱۳۲۰ تاسیس و بعدها به دلیل حضور نیرومند ابتهاج به یک نهاد بسیار موثر تبدیل شد، در سرنوشت اقتصاد ایران نقشی بیبدیل داشت.
عکس: همزمان با نخستین لولهکشی آب در شهرهای ایران زنان نیز مبادرت به شستن ظروف غذاخوری خود در جویهای آب میکردند
کالبد شکافی تاریخ اقتصاد ایران از ۱۳۳۰ به این طرف، بدون بررسی تصمیمها، اقدامها و برنامههای سازمان برنامه و بودجه اسبق (سازمان مدیریت و برنامهریزی منحل شده) کامل نخواهد بود. این سازمان که در اواسط دهه ۱۳۲۰ تاسیس و بعدها به دلیل حضور نیرومند ابتهاج به یک نهاد بسیار موثر تبدیل شد، در سرنوشت اقتصاد ایران نقشی بیبدیل داشت. ابتهاج به عنوان نخستین مدیرعامل مقتدر این نهاد با استفاده از فضای مساعدی که آمریکاییها برایش ایجاد کرده بودند و با توجه به انگیزههای خاصی که داشت، گروهی از زبدهترین نیروهای تحصیلکرده ایرانی در دانشگاههای خارج از کشور را به این سازمان جذب کرد. سازمان برنامه و بودجه در دهههای نخست فعالیت خود نهادی منضبط، سختگیر و نیرومند بود که دخل و خرج دولت را کنترل میکرد و پایههای ساخت مادی جامعه توسعه نیافته ایران را برای حرکت به سمت توسعه میریخت. منوچهر گودرزی به عنوان یکی از مدیران ارشد این سازمان خاطرات خود را درباره طرح مسایل اجتماعی در ایران در آن سالها بازگو کرده است که در چند شماره از نظر شما میگذرد.در خلال دورانی که من در امور اجتماعی و شهرسازی خدمت میکردم، آقای ابتهاج از کار برکنار شد. به عقیده من برکناری ایشان نه تنها برای سازمان برنامه بلکه برای پیشرفت و توسعه برنامههای آبادانی کشور ضایعه بزرگی بود؛ ولی خوشبختانه به جای ایشان کسی منصوب شد که چندین سال به عنوان قائممقام مدیرعامل در سازمان برنامه خدمت کرده و به جزئیات کارهای آن آشنا بود، مضافا آن که مردی بود حلیم و بردبار و تیزهوش و درستکار. آقای مهندس خسرو هدایت نه تنها سوابق و تجربیات زیادی در خدمات سیاسی و دولتی با خود به سازمان برنامه آورده بود بلکه به عنوان همکار آقای ابتهاج با سازمان برنامه و افراد آن نیز کاملا آشنا بود و چون سمت معاونت نخستوزیر را نیز داشت به مسائل سازمان در دولت و مجلس هم آگاهی کامل داشت. به عقیده من اگر چه به اندازه آقای ابتهاج در امور مالی و برنامهریزی سابقه نداشت، ولی عملا مدیر بهتری بود و به خوبی میتوانست با ایجاد محیط آرامی در سازمان برنامه از تمام عوامل خلاقه آن در راه پیشرفت کارهای آن استفاده نماید.
در ضمن با حسن تدبیر و کیاست و سیاستمداری خاص خود قادر بود مخالفتهای جناحهای مختلف را در دولت و مجلس و جرائد به مقیاس قابلملاحظهای کاهش دهد. به آقای خسرو هدایت علاوه بر عنوان مدیرعامل سازمان برنامه، سمت وزیر مشاور هم داده شد که سازمان برنامه بیشتر از سابق در مسیر جریان امور دولت قرار گیرد و هماهنگی بیشتری از این لحاظ بین آن دو حاصل شود. بین ایشان و من از ابتدای ورودم به سازمان برنامه رابطه دوستانه و احترامآمیز متقابلی برقرار شده بود و من همواره احساس میکردم که نسبت به من با نظر لطف و اعتقاد مینگرند. من هم به ایشان علاقه و احترام خاصی داشتم؛ ولی رابطه ما در آن دوره زیاد نزدیک نبود، زیرا خشکیها و یکدندگیهای من در کار که ناشی از کمی تجربه اداری بود غالبا با حسن سلوک و اخلاق ملایم و نرمش ایشان در اداره امور و برخورد با مسائل چندان سازگار نبود. در مواردی که طبق معمول آن زمان افرادی توقعات و یا پیشنهادهایی داشتند که من آن را ناصواب یا خارج از اصول میدانستم بیتامل و با صراحت ولی با کمال ادب از انجام آن عذر میخواستم و معتقد بودم که جواب اشخاص را باید صریح و بیمعطلی و با استدلال داد و بیجهت وقت آن را تلف نکرد. ولی ظاهرا این رویه مقبول عامه نبود و کسانی که ترجیح میدادند جواب مثبت شنیده و دلخوش شوند؛ ولو آنکه کارشان انجام نشود. توقعات ناصواب زیادی پیش میآمد که البته ممکن میبود با صحبت و بحث و امروز و فردا کردن و موضوع را به مطالعه و کمیسیون بازی انداختن آن را به دست فراموشی سپرد و از انجام آن خودداری کرد؛ ولی در آن زمان اعتقاد من این بود که این رویه نادرست و یک نوع بیحقیقتی است و بهتر است انسان با استدلال کامل نادرستی توقعات را توضیح دهد و علل عدم انجام آن خواستهها را به صراحت به متقاضی گوشزد نماید تا وقت او و ما تلف نشود.
به همین علل رابطه دوستانه و احترامآمیز متقابل من و آقای خسرو هدایت گهگاه به علت مسائلی از این قبیل زیاد نزدیک نبود. به طوری که شنیدم وقتی اظهار داشته بودند فلانی فردی است بسیار لایق و درستکار و مفید، ولی متاسفانه قدری تلخ و زمخت است.
به همین علت نیز اولین استعفای من از خدمت دولت در این دوره صورت گرفت؛ اگر چه ایشان آن را نپذیرفتند. در آن هنگام که قرارداد شهرداریها همه امضا شده و طبق آن معین شده بود که در چه شهرهایی لولهکشی خواهیم کرد ما سعی داشتیم مرحله مطالعات و نقشهکشی را به سرعت پشت سر گذارده و مرحله ساختمان را شروع کنیم. در نتیجه لولهکشی تعداد زیادی از شهرها به مرحله مناقصه و اجرا رسیده و قراردادها با پیمانکار بعضی از آنها امضا شده بود. کار برخی دیگر نیز به آن مرحله نزدیک شده بود. مشکل ما در اجرای طرح لولهکشیها این بود که چون در ایران لوله تولید نمیشد به ناچار لولهها را به خارج سفارش میدادیم. لولهها بیش از شش یا هفت ماه طول میکشید تا به ایران برسند.
مضافا، به علت بدی راهها و مشکلات حملونقل و باراندازی در بنادر و غیره، اجبارا لولههای آهنی سفارش داده میشد که در راه صدمه نبینند. از طرف دیگر، برای اینکه در کار تسریع شده باشد، پیمانکار عملیات حفر چاه و ساختمان برج آب و کندن خیابانها را شروع میکرد تا لولهها برسند؛ ضمنا اگر قرار بود در آن شهر خیابانها هم آسفالت بشوند، برنامه آسفالت به ناچار عقب میافتاد تا لولهها رسیده و نصب شوند و سپس خیابانها آسفالت شوند. متاسفانه جدول زمانی بیشتر این برنامهها، با نهایت دقتی که به کار میرفت، به ناچار اغلب قابل انطباق نبود و فریاد مردم از گرد و خاک یا گل و لای بلند میشد و حق هم با آنها بود.
در این گیر و دار رییس یکی از شرکتهای پیمانکاری بزرگ و بسیار متنفذ به اتفاق یکی از مهندسان مشاور بسیار سرشناس ایرانی با مقامات املاک اختصاصی تماس گرفته و مشترکا طرح جالبی را تهیه کردند و با من در میان گذاردند. هدف طرح این بود که لولههای آب را از بتن که در آن زمان به آنها «آزبست» اطلاق میشد، در ایران بسازند و آن را برای استفاده در لولهکشی شهرها به پیمانکاران ما بفروشند. حسن این طرح این بود که اولا این لولهها چون در ایران ساخته میشد و هر آن که به یکی از آنها آسیب و صدمهای وارد میشد، فورا جانشین آن قابل تحصیل بود و مجبور نبودیم چندین ماه کارها را معطل سفارش به خارج و ورود آن به کشور نماییم. مضافا آنکه قیمت آنها بسیار از لولههای آهنی خارجی ارزانتر بود. ثالثا صنعت جدیدی به وجود میآمد که موجب اشتغال بیشتر در مملکت و صرفه جویی در ارز میشد. تفاوت دوام لولههای بتنی با آهنی نیز با توجه به تفاوت قیمت و مدت حمل و هزینه آن مسالهای چندان به نظر نمیرسید.
این محاسن طرح مزبور بود؛ ولی مشکلات و معایب آن پیشنهاد نیز در آن تاریخ به خصوص بسیار بود. اول آنکه پیشنهادکنندگان زمینی برای احداث کارخانه در اختیار نداشتند و انتظار داشتند مانند بعضی از صنایع دیگر زمین آن را دولت فراهم کند که این خود مسالهای بود که موافقت با آن ماهها وقت لازم داشت. دوم، اداره املاک و دو نفر شرکای دیگر میخواستند سهم مختصری برای ساختمان این کارخانه بگذارند و انتظار داشتند که سازمان برنامه از محل اعتبارات خرید لولههای خارجی بقیه هزینه ساختمان کارخانه را به آنها وام بدهد که بعدا، وقتی که کارخانه به مرحله تولید رسید، تدریجا وام مزبور از محل فروش لولهها به سازمان برنامه مستهلک شود. این؛ یعنی سازمان برنامه تمام کارهای لولهکشی را که در اغلب شهرها شروع شده و خیابانها کنده شده بودند، متوقف نماید و با پیمانکاران وارد مذاکره و مجادله شود که چه مقدار بابت هزینه لولهها از حسابهای آنها کسر و در اختیار آن شرکت تاسیس نیافته بگذارد.
سوم، این پیشنهاد اجرای برنامه لولهکشی را چندین سال، شاید بیش از ۴ سال باقیمانده برنامه هفتساله دوم، معوق نگاه میداشته، در انتظار خرید زمین، ساختن کارخانه، تولید آزمایشی، رفع معایب و اشکالات اولیه تولید و بالاخره تولید در حد ظرفیت؛ در نتیجه سازمان برنامه نمیتوانست تعهدات خود را نسبت به شهرداریها انجام دهد. متاسفانه این پیشنهاد در طی مدت باقیمانده برنامه دوم غیرقابل انجام بود.
من به پیشنهاددهندگان این مسائل را توضیح دادم و ضمن استقبال از فکر و برنامه آنها متذکر شدم که کار برنامهریزی لولهکشیها به حدی جلو رفته است که امکان توقف آن را نداریم و بهتر است آقایان خودشان راسا به دنبال احداث این کارخانه بروند. هر وقت نواقص اولیه ساخت مرتفع و محصول مرغوبی تولید شد، سازمان برنامه برای ادامه کارهای خود خریدار عمده محصولات آنان خواهد بود.
در ابتدا فکر کردم نظری را قبول کردند، ولی چند روز بعد آقای هدایت مرا به کمیسیونی در دفتر خود دعوت کردند که دیدم آقایان مزبور نیز در آنجا هستند و این مساله دوباره عنوان شده است. آقای خسرو هدایت پس از توضیحات آقایان مذکور که معلوم بود به تفصیل قبلا به اطلاع ایشان رسانیدهاند و ظاهرا هم از مراجع دیگری ایشان را تحت فشار گذاردهاند، به من گفتند این طرح که طرح خوبی است. چرا با آن موافق نیستند؟ من ضمن تمجید از طرح و اثرات آن در آینده اجرای آن را به آن صورت که آقایان میخواستند و با مشکلات بیحدی که موجب معطل کردن تمام طرحهای لولهکشی و آسفالت شهرها و شکایات مردم میشد، عملی ندانستم و ضمنا تاسیس یک کارخانه آن هم با پول ما و با زمین اعطایی دولت را توسط یک شرکت خصوصی صحیح تلقی نکردم. به خوبی مشهود بود که آقای هدایت نیز مسائل را به همین ترتیب میبیند، ولی ظاهرا فشارها و عواملی بود که ایشان را ناچار میکرد که به طرفداری از طرح پیشنهادی تظاهر نماید. بالاخره وقتی دیدم که استدلالهای من در جلسه اثر زیادی ندارد، به آقای هدایت گفتم البته یک راه دیگر برای حل این مساله و قبول پیشنهادات آقایان موجود است. این مقدمه باعث گشادگی صورتها شد. سپس ادامه دادم که فردا پیشنویس قرارداد سازمان برنامه با شرکت آقایان را همراه با استعفانامه خود تقدیم ایشان خواهم کرد که لطف فرموده با هر دو موافقت و آنها را امضا بفرمایند.
سکوت کاملی در اطاق برقرار شد و احساس کردم که آقای هدایت را در موقع بدی قرار دادهام. ایشان با نهایت بزرگواری گفتند بسیار خوب شما بفرمایید به دفترتان تا ببینم چه باید بکنیم. آیا طرح قرارداد را تهیه کنم یا خیر؟ گفتند لازم نیست. گفتم پس تصمیم این جلسه چیست. گفتند آن دیگر مشکل من است، شما بروید به کارهایتان برسید. آن طرح به آن ترتیب تا آخر برنامه هفت ساله دوم اجرا نشد و سازمان برنامه کارش را مانند گذشته ادامه داد. اما در برنامه ۵ ساله سوم همان پیشنهاددهندگان به ترتیب معقولی با به کار گرفتن منابع مالی خود شرکت مزبور را تاسیس کردند و سازمان برنامه هم در توسعه شبکههای لولهکشی شهرها مشتری عمده آن کارخانه گردید. آقای خسرو هدایت مساله را با نرمش خاص خود حل کردند و امور اجتماعی را هم از محظور نجات دادند.
داستان تدریس مدیریت به هیات وزرا
چندی بعد در یکی از روزهای آبان ماه ۱۳۳۸ آقای خسرو هدایت حدود ساعت ۱۱ صبح به من تلفن کردند و اظهار داشتند شما ساعت ۵ بعدازظهر به نخستوزیری بیایید تا در جلسه هیات وزیران حضور پیدا کنید. به تصور این که حتما یکی از طرحهای عمرانی شهرها مطرح شده است پرسیدم موضوع چیست تا سوابق و پروندههای مربوط را همراه بیاورم. اظهار داشتند پروندهای لازم نیست، فقط بیایید قدری صحبت کنید. با کمال تعجب پرسیدم راجعبه چه موضوعی صحبت کنم. گفتند درباره این که چگونه وزارتخانهها باید اداره شوند و روشهای مدیریت و سیستمهای تشکیلاتی جدید چیست. توضیح برایم کافی نبود خواستم بیشتر سوال کنم ایشان تلفن را قطع کرده و توضیح بیشتری ندادند. من تمام روز با مقداری نگرانی فکر میکردم که موضوع چه میتواند باشد. رفتن من به هیات وزیران که در آن موقع از لحاظ من اکثر نزدیک به اتفاقشان جای پدر من بوده و در میان آنها افرادی هم نظیر تیمسار ضرغام وزیر انحصارات و گمرکات مشاهده میشد که چندان اعتقادی نسبت به جوانان آن هم تحصیلکرده خارج نداشتند معمایی شده بود که هر چه فکر میکردم به نتیجه نمیرسیدم. به هر حال ساعت ۵ بعدازظهر طبقدستور به نخستوزیری رفتم وقتی مرا برای حضور در هیاتوزیران صدا کردند مشاهده کردم آقای دکتر اقبال در صدر میز درازی نشسته و وزرا هم گوش تا گوش در دو طرف نشسته و یک صندلی در انتهای میز روبهروی آقای نخستوزیر برای من خالی مانده است که آقای نخستوزیر مرا به نشستن روی آن دعوت کردند. همین که نشستم دیدم سکوت کاملی در جلسه حکمفرما است و چشم تمام حاضرین با قیافههایی اخمآلود و نسبتا عصبانی به من دوخته شده است. آقای اقبال بدون مقدمه و مثل این که به روضهخوانی دعوت شده است که روضه بخواند گفتند، «بفرمایید». احساس من این بود که هر طور شده باید بهانهای به دست حضار نداده و به هر نحو که ممکن است خود را از این جلسه که احتمالا عواقب بدی برای من خواهد داشت، نجات دهم. مطمئن بودم که غرور آقایان اجازه نمیدهد که مرا معلم خود فرض کرده و اظهارات و راهنماییهای مرا در رشته مدیریت بپذیرند و بعید نیست با سوالات بعدی خود مرا دست هم انداخته و تفریح خواهند کرد. لهذا بهتر دیدم که به ترتیب دیگری سخنانم را عنوان کنم و خطاب به آقای نخستوزیر گفتم صبح امروز رییس بنده جناب آقای هدایت، وزیر مشاور و مدیرعامل سازمان برنامه تلفنا و به اختصار به من دستور دادند که در این جلسه هیاتدولت حضور به هم رسانم. من به فکر این که شاید یکی از طرحهای امور اجتماعی و شهرسازی مورد نظر هیات محترم دولت است استفسار کردم چه مطالبی مطرح است که پرونده و سوابق لازم را همراه بیاورم فرمودند فقط لازم است آمده و مطالبی چند درباره طرز اداره و سازماندهی در وزارتخانهها به عرض آقایان برسانم و دیگر توضیح بیشتری به من ندادند. من از آن ساعت تاکنون در فکر این بودم که من چه میتوانم به آقایان وزرا که هر یک به مراتب از من مسنتر، باتجربهتر، در مسائل مملکت واردتر و در امر مدیریت استادترند عرض کنم که برای آنها تازگی داشته باشد. هر چه فکر کردم مطلبی به نظرم نرسید. تنها فکری که به سرم آمد این بود که چون در سالهای اخیر در رشته مدیریت و سازماندهی پیشرفتها و ابتکارات و تحقیقات جالبی در دانشگاهها و محافل علمی علوم اداری حاصل شده و آقایان وزرا با توجه به کثرت مشغله و گرفتاریهای شبانهروزی فرصت مطالعه آنها را ندارند لازم دیده شده است که من چون رشته تحصیلیام در این زمینه است به عنوان منشی آقایان نشریات و مقالات جالبی را که ممکن است مورد علاقه آقایان باشد، مطالعه کنم و آنها را ترجمه و تلخیص و پلیکپی کرده خدمتشان بفرستم تا در ساعات فراغت مطالعه کنند.
ارسال نظر