تاریخ معاصر -بانکداران آمریکا و رژیم شاه -۳
تزلزل در پایههای رژیم شاه و بانکداران مضطرب
در توسعه ثروت خصوصی شاه، دو نفر مسوولیت خاص داشتند. یکی هوشنگ انصاری بود، وزیر دارایی در سالهای ۷۸-۱۹۷۴ و سفیر پیشین ایران در واشنگتن که به شاه خیلی نزدیک بود و گاهی روزی شش بار به او تلفن میکرد. انصاری با بسیاری از بانکهای غربی و خصوصا چیس هم رابطه داشت و نفوذش برای تصویب وامهای عامل تعیینکنندهای بود. دیگری محمد بهبهانیان بود که مستغلات وسیع شاه را اداره میکرد و دفتری در سوئیس داشت و میگفتند که به راکفلر نزدیک است. او مرد چاق و چله خوشرویی بود که به کنت اپراهای کمدی میمانست و یک منشی سوئیسی داشت که زن قد بلندی بود با رفتاری تحکمآمیز (من بهبهانیان را یک بار در سن موریتس هنگامی که در انتظار ملاقات با شاه بودم، دیدم). بعد از سقوط شاه، بهبهانیان با آنمنشی سوئیسی و چند میلیون دلار، غیبش زد و زن و فرزندانش هم خبری از او نیافتند.
بانکداران در شور و شوقی که برای دادن وامهای بزرگ داشتند، مانند دیپلماتها، خیلی دیر متوجه علایم بیثباتی سیاسی شاه شدند. حتی در اواخر سال ۱۹۷۶ نشانههایی پدید آمده بود که از وخامت اوضاع خبر میداد؛ از آن جمله بود قتل تکنسینهای آمریکایی به دست افرادی که «مارکسیستهای اسلامی» خوانده میشدند، اما این حوادث در شور و شوق بانکداران اثر نکرد.
چندتایی از بانکهای خاورمیانه که با بازار تماس داشتند، از غیظ و خشمی که رو به فزونی بود، با خبر بودند و پارهای از بانکداران از جمله جورج بال نسبت به آینده شاه بسیار بدبین شده بودند؛ اما بیشتر بانکداران باز هم در دادن وامهای بیشتر به ایران دنبال یکدیگر میرفتند. یکی از مقامات بانک کمیکال در این خصوص برای من توضیح داد که «در میان جماعت بودن به آدم آرامش میدهد، همیشه وسوسهای وجود دارد که آدم را مدتی دراز نگاه میدارد؛ هیچ کس نمیخواهد به تنهایی خارج شود، چون میترسد که اشتباه کرده باشد.» آلکستانزو، معاون سیتیبانک به من گفت: «وقتی ایران اشاره کرد که میخواهد باز هم وام بگیرد، همه بانکها میخواستند در وامدهی سهیم شوند. هیچ کس فکر نکرد که خود شاه یک ریسک واقعی شده، همه ما غافلگیر شدیم و از سفارت هم هیچ ندایی به ما ندادند؛ اما من میبایستی مراقبت و دقت بیشتری میکردم.»
در اوایل سال ۱۹۷۸ و بعد از شورشهای قم و اصفهان و حمایت انبوه مردم از روحانیت بود که تازه بانکداران نسبت به سرنوشت شاه جدا نگران شدند و ردیف اعتباری ایران را پایین آوردند، اما وامهای بزرگی که به ایران داده بودند، بانکها را به سرنوشت این کشور گره زده بود، یعنی همان چیزی که شاه میخواست. هنگامی که آیتا... خمینی که در تبعید بود، نفوذش را از پاریس توسعه داد، بانکها امکانی برای تغییر دادن جهت سرسپردگیشان، نمیدیدند؛ چنانکه دیوید راکفلر به من گفت: «نقش بانک این نیست که با احزاب مخالف در تماس باشد.»
حتی در سپتامبر ۱۹۷۸، هنگامی که بسیاری از ناظران شاه را در وضعیت نومیدکنندهای میدیدند، بانکها باز هم برای دادن وامی با نرخ بهره پایین به بانک توسعه کشاورزی که تنها وثیقهاش حمایت شاه بود، رقابت میکردند. در اوایل اکتبر هم که بانکداران جهان در اجلاس سالانه صندوق بینالمللی پول دور هم جمع شدند، نشانهای از نگرانی درباره ایران بروز ندادند. در ماه نوامبر، هنگامی که چیس قرارداد آخرین وام ایران را امضا کرد، کشور دچار هرجومرج بود و شاه به کلی منزوی شده بود. شاه برای برقرار کردن نظم یک دولت نظامی تشکیل داد؛ اما به زودی دریافت که نمیتواند به ارتش اعتماد کند، در حالی که مبارزان اسلامی و دانشجویان در اطراف او در همه جا، قدرتشان را نشان میدادند.
در اوایل دسامبر، جرج بال نه به عنوان بانکدار بلکه به عنوان یک مشاور ویژه، گزارشی به پرزیدنت کارتر تسلیم کرد. بال در شرح کوبندهای درباره چگونگی بروز بحران، توضیح داده بود که چگونه خود ایالاتمتحده از شاه چنین آدمی ساخت، بلندپروازیهای او را تشویق کرد و با فروش اسلحه به او امکان داد که در خیالپردازیهایش غرق شود. بروز خشونت به موقعیت شاه چنان لطمهای وارد کرده که جبرانپذیر نیست؛ نظام بانکی مملکت از هم پاشیده و یک دولت نظامی فقط به قیمت سرکوب و شکنجه شدید میتواند نظمی برقرار کند و آن هم بیش از دو سال دوام نخواهد کرد. تنها امید نجات شاه در این است که به وسیله ویلیام سالیوان سفیر آمریکا در تهران ترغیبش کنند که مانند پادشاه مشروطه سلطنتی عمل کند و شورای سلطنت با مشارکت رجال سرشناس برای برقرار کردن نظم تشکیل شود. کارتر درباره این گزارش با خود بال و برژینسکی (مشاور امنیتی) بحث و گفتوگو کرد و برژینسکی نخست درصدد برآمد که برای تقویت روحیه شاه، شخصا به تهران پرواز کند. در تهران، سالیوان سفیر آمریکا دریافت که شاه حال و حوصله پذیرفتن واقعیات را ندارد و حمایت کارتر، فقط این اثر را داشت که بیش از پیش دستپاچهاش کرد. از «رجال سرشناس» تقریبا هیچ کس حاضر نبود که با قبول مسوولیت در چنین رژیم لرزانی خودش را به خطر اندازد و بسیاری از رجال هم داشتند از مملکت خارج میشدند.
شاه بعد از تعلل بسیار، سرانجام در تاریخ ۱۶ ژانویه ۱۹۷۹ با هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ اختصاصی خودش از کشور خارج شد و ایران را در دستهای نامطمئن شاپور بختیار یعنی نخستوزیری رها کرد که با بازگشت آیتا... خمینی، به کلی تحتالشعاع قرار گرفت. شیرازه نظام مالی کشور اینک از هم گسسته بود. میلیاردها دلار قراردادهای دفاعی به زودی لغو شد، اجرای طرحها موقوف گردید و کاخها متروک ماند.
ارسال نظر