برای هر ریال پولش برنامه داشت

وفات ایشان برای شما حاوی چه فکر و اندیشه‌ای بود؟

عالی‌نسب در نهایت حد ممکن از عواطف انسانی‌اش استفاده می‌برد. چون نظام عالم بر موت است: «انک میت و انهم میتون» بنابراین آدم آرزو می‌کند، کاش این‌گونه کسان همیشه بودند و جاودانه می‌ماندند. یعنی همیشه و همواره حضور داشتند. ولی نظام عالم بر این نیست. آدم‌هایی هستند مثل صدام که هرچه زودتر از دنیا بروند، آدم خوشحال‌تر می‌شود. آدم‌هایی هم هستند که آدم آرزو می‌کند همیشه باشند و آدم آنها را ببیند و سخنشان را بشنود. مثل مرحوم عالی‌نسب که انسان آرزو می‌کند: کاش مرگ در زندگی این مرد نبود و او هیچ وقت نمی‌مرد.

سیادت چه تاثیری در موفقیت ایشان داشت؟

آقای عالی‌نسب از کسانی بود که به سیادت عمیقا‌ باور داشت و همواره هم بعد سید بودن و سیادت خویش را مراعات می‌نمود.در این خصوص هم ایشان یک دقتی داشت. یادم هست که فرزندش را که جوان هم از دنیا رفت، «آقاسیدحسین» یا «سیدحسین» خطاب می‌کرد، نه حسین یا حسین‌آقا. یک بار به من گفت: می‌دانید من چرا ایشان را سیدحسین صدا می‌زنم؟ برای اینکه سیادتش یادش نرود و بداند که سید است!‌

خاطره‌ای ندارید که خیلی خاص و عجیب باشد، در عین حال جنبه‌ای از شخصیت مرحوم عالی‌نسب را نمایان کند؟

یادم می‌آید وقتی مرحوم آقای امینی ـ نویسنده کتاب عظیم «الغدیر»‌ـ از دنیا رفت، تجلیل خاصی از ایشان نشد. تنها تجلیلی که در تهران از ایشان صورت گرفت، مجلسی بود که آیت‌الله طالقانی و شهید مطهری در مسجد هدایت برگزار کردند که طبیعتا‌ ما هم شرکت کردیم. در چهلم ایشان مجلس تذکری در حسینیه‌ ارشاد گرفته شد که حجت‌الاسلام فلسفی سخنرانی کرد.در آن مجلس مرحوم عالی‌نسب هم شرکت کرده بود. به هنگام ختم مجلس از حسینیه درآمدیم، مرحوم عالی‌نسب گفت: مایلید پیاده برویم و کمی‌حرف بزنیم. قبول کردم و به راه افتادیم و آمدیم تا خیابان طالقانی فـعلی (تـخت‌جمشید‌سابق) و شـرکت نفـت. آنـجـا خـداحـافظی کردیم. تقریبا‌ ۶ کیلومتر آن روز با هم پیاده راه رفتیم. غروب جمعه بود. یک بستنی‌فروشی باز بود. گفت:« برویم با هم یک بستنی بخوریم؟» و رفتیم بستنی خوردیم. وقتی آمدیم بیرون، رو به من کرد و گفت: «من از این خرج‌ها نمی‌کنم. امروز چون خسته بودیم، این کار را کردم، وگرنه بستنی یعنی چه!؟ من از این خرج‌های شخصی ندارم و برای خودم از این خرج‌ها نمی‌کنم.»

واقعا‌ هم این‌طور بود و به ریال ریال پول و مسیری که باید طی کند، اهمیت می‌داد و کوشش او این بود برای کسی کاری مفید انجام دهد و همه کار مفید انجام دهند. بنابراین در زندگی ایشان مطلقا‌ اسراف و تجمل وجود نداشت و این عروسی‌ها را که می‌دید چه می‌خرند و چه پارچه‌ها و چه لباس‌ها تهیه می‌شود، می‌گفت: یعنی چه!؟ وقتی فقیر و محروم داریم، این کارها چیست؟ اگر دختری نداشتیم که بی‌جهیزیه نبود، موردی نداشت؛ ولی وقتی هست، چرا باید این کارها را انجام داد؟ این چیزها خیلی اذیتش می‌کرد. بنابراین تا می‌توانست کار می‌کرد و هرچه درمی‌آورد، به انسان برمی‌گرداند.‌

لطفا‌ از آخرین ملاقات بگویید و جایگاه و نقش عالی‌نسب در ساختمان اقتصاد ملی.

در آخرین ملاقات ما، ایشان دیگر مریض احوال بود. هم آقای میرحسین موسوی حضور داشت و هم دکتر صادق آیینه‌وند و داماد دکتر آینه‌وند، آقای حیدری که چند عکس هم گرفتند؛ ولی ایشان دیگر نمی‌توانست بشناسد و به سختی و پس از چند بار گفتن می‌توانست بشنود و اشخاص را بشناسد. یادم هست که وقتی بنده را شناخت، گفت: «کتاب‌های شما را شب‌ها می‌خوانم.» ایشان به بنده لطف زیاد داشت، ایشان را به جهت روحیاتش دوست داشتیم. خاطرم هست که من یک بار در عمرم از ایشان هدیه قبول کردم و آن یک سماور علاءالدین بود که برای ما آورد و ما مدت‌ها از آن استفاده کردیم. حالا جالب است بدانید که در همین کارخانه‌ سماور هم ایشان به اقتصاد ملی و قطع وابستگی به خارج نظر داشت. معروف بود که وقتی در جریان نهضت ملی شدن نفت، تا مدت‌ها به دلایل حقوقی و سیاسی کسی از ایران نفت نمی‌خرید و این می‌توانست نهضت را از حیث‌های مختلف دچار آسیب سازد، عالی‌نسب گفته بود: جای نگرانی نیست، من برای نفت‌مان مصرف داخلی درست می‌کنم و آن وقت این سماورها را وارد خانه‌ها کرد که با نفت روشن می‌شد و سبب می‌شد مقداری از مشکلات مالی دولت در آن زمان کمتر شود و اقتصاد بدون نفت با مصرف داخلی کمی‌جلوتر برود.‌هنوز ابعاد زیادی در شخصیت مرحوم عالی‌نسب هست که باید از آنها صحبت کرد و تحلیل این صفات و احوالات و صفات روحی غیر متعارف و ممتازی که ایشان داشت، کاری درخور ارزش است. البته آنچه تعالیم اسلامی‌اقتضا می‌کند، عالی‌نسب بودن است نسبت به مردم و اموال، و آدمی‌نباید مال را مال خودش بداند. قرآن هم می‌فرماید: وانفقوا ممارزقکم‌الله. یعنی وقتی انفاق می‌کنید، از ارث پدرتان نمی‌دهید، هرچه خداوند به شما داده است، از آن انفاق کنید. خداوند توقع ندارد انسان خودش برود از یک جایی خارج از حوزه‌ قدرت خداوند مالی به دست آورد و انفاق کند. ممکن است عده‌ای جاهل بگویند: خب خود ما زحمت می‌کشیم و صاحب و مالک اموال می‌شویم. خیلی‌هاهم هستند که زحمت می‌کشند ولی مالک چیزی نمی‌شوند. پس این عنایت خداست. در فرمایشی از امام صادق هم آمده است که: اغنیا فکر نکنند که در نزد خدا کرامتی داشته‌اند که به آنها داده و به دیگران نداده است. نخیر، این را برای امتحان داده است تا به وظایفشان عمل کنند. مرحوم عالی‌نسب در جهات خیر خرج می‌کرد و خیلی متعارف بود، در مرتبه اول، دین. هرکجا پای دین بود و او تشخیص می‌داد، از خرج مضایقه نمی‌کرد.‌