وقتی خرج کردن عادت حاکمان می‌شود

مترجم: جعفر خیرخواهان

آنچه در چند شماره خواندید بخشی از کتاب معمای فراوان نوشته تری‌لین کارل است که توسط مترجم ارزشمند آقای خیرخواهان به فارسی برگردانده شده است. نویسنده که از نزدیک با تجربه کشورهای نفتی به ویژه ونزوئلا آشنایی دارد در این بخش از نوشته‌اش نشان داد که چگونه یک کشور به دلیل استفاده ناکارآمد از درآمدهای ناشی از فروش منابع طبیعی به شرایط دشوار می‌رسد.

خرج کردن برای حاکمان قاعده می‌شود زیرا منابع، حداقل در ابتدای کار،‌ در دسترس هستند، چون وظایف دشوارتری مثل ساختن اقتدار اداری زمان‌بر است و پاداش‌های آنی اندکی فراهم می‌کند. در حقیقت، خرج کردن به سازوکار ابتدایی «دولت‌مندی» تبدیل می‌شود، همچنان که پول دائما جایگزین اقتدار و توانایی می‌شود. این قضیه به ویژه هنگامی صادق است که رونق‌ها با مراحل اولیه دولت‌سازی مصادف می‌شود که در مورد کشورهای صادرکننده نفت همین‌گونه بوده است. این عمل امکان تداوم یافت چون هم طلا و هم طلای سیاه نقش اصلی در اقتصاد بین‌الملل ایفا می‌کردند، نقشی که در عوض محیط بین‌المللی خاصی به وجود آورد. در مورد فلزات گرانبها، کشفیات در قاره آمریکا که با تحریک نوعی نیاز اروپایی مصمم و اصیل برای جایگزین‌سازی شمش‌ها انجام شد که خاور دور و نزدیک را خالی کرده بود، نظام بین‌الملل را تغییر داد. تقاضای جنون‌آمیز برای این شاهرگ تجارت مجموعه نهادها و مدل‌های خاصی خلق کرد که در حول کشف، استخراج، حمل‌ونقل و فروش طلا و نقره به وجود آمد و بهره‌برداری نهایی از خود شمش‌ها را مشروط کرد. در مورد نفت، همان‌طور که خواهیم دید، پدیده مشابهی- نوعی رژیم نفتی بین‌المللی- جای گرفتن صادرکنندگان نفت در درون نظام بین‌الملل را مشخص ساخته، ضرب آهن رونق‌ها و رکوردهای‌شان را عمدتا تعیین کرده و رفتار هر دولت را شکل داده است.هیچ‌کدام از منابع معدنی از این لحاظ منحصر به فرد نیستند. در حقیقت ثروت هنگفت در سایر کالاها از قبیل نیترات‌ها، کود مرغی، مس، گندم و شکر رانت‌هایی برای تصمیم‌گیران جاهای دیگر تولید کرده است. اما تفاوت طلا و نفت در حد و اندازه و دوام داشتن رانت آنها است. در واقع هم طلا و هم نفت قابلیتی در اختیار تصمیم‌گیران می‌گذارند تا انتخاب‌های خود را در یک دوره مدید به عمل بیاورند بدون اینکه مجبور شوند مردمان‌شان را دست کم در ابتدا بی‌جهت تحت فشار قرار دهند. این ظرفیت مالی مکررا با اعتباریابی بالای کالای اساسی آنها بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و اجازه می‌دهد تا عملیات خرج کردن از طریق استقراض خارجی مکرر و طولانی‌مدت گسترش پیدا کند. دسترسی به وام‌دهندگان برای مدت طولانی‌تری از آنچه برای این کشورها قاعده است تضمین می‌شود؛ بنابراین روز تسویه حساب به تعویق می‌افتد.ظرفیت پرداخت برای درک این انتخاب‌ها لازم اما ناکافی است. ظرفیت پرداخت به تنهایی نمی‌تواند توضیح دهد، چرا تحقق تعدیل مجدد ساختاری به محض اینکه آشکار می‌شود هزینه محدودیت‌های خودش را دارد این‌چنین دشوار است. اینجا تبیین دوم از مثال اسپانیا موضوعیت می‌یابد: همبستگی بین دولت‌های ضعیف و رانت منابع، ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دولت‌های ضعیف را به‌گونه‌ای دگرگون می‌سازد که موانع زیادی برای تغییر سیاست‌ها- هم در درون و هم در بیرون از دولت- به وجود می‌آورند. این موانع کشورها را در همان انتخاب اولیه مسیر توسعه رانتیری محبوس می‌سازد. تملک شمش طلا یا نفت شاید دسترسی آسان و کم‌هزینه به درآمدهای افسانه‌ای را فراهم کند، اما فقط به هزینه تشویق به تقاضای عظیم برای آن منابع، ایجاد گروه‌های خاص ذی‌نفع که سپس باید سیراب شوند و نابود کردن سایر بخش‌های بالقوه مولد اقتصاد. نتیجه اینکه وقتی درآمدها کاهش می‌یابد، هزینه‌های بیرون کشیدن پول از جامعه توسط دولت افزایش فوق‌العاده‌ای می‌یابد، چون اقتدار و توانایی آن به اندازه‌ای نیست که به دنبال منابع جدید درآمدی برود. چنین درآمدهایی به راحتی موجود نیستند یا اینکه کسب آنها از لحاظ سیاسی عملی نیست.در مورد اسپانیا، ساختارها و نهادهایی که پیش از کشف فلزات گرانبها مستقر بودند، قادر به مقابله با این تمایل خرج کردن دولت نبودند. در حقیقت، بهره‌برداری از طلا و نقره اسپانیا در ابتدای امر به واسطه ضعف بسیار دولت، اولویت کاملا جاه‌طلبانه سلطنت، ویژگی رانتیری طبقه نجبا و گسترش به ویژه نابرابر تشکیلات تولیدی محدود شد. به گذشته که می‌نگریم می‌بینیم چنین محدودیت‌های از پیش موجود بر سر راه انتخاب به شیوه‌ای قابل پیش‌بینی تغییر شکل یافتند. رانت‌های گسترده‌ای که از طریق دولت جریان یافت آمال و آرزوهای شاهان را تشویق کرد، باعث برآمدن نوعی بورژوازی شد، حل و فصل کافی قضیه کشاورزی را مختل کرد و توسعه سرمایه‌داری را در مدار کوتاه انداخت. به علاوه، چون سطوح بالای ورود سرمایه خارجی با مراحل اولیه دولت‌سازی همراه شد، آنها دائما رابطه نهادهای تنظیمی، استخراجی و توزیعی را به هم می‌زدند. درست است که طلا حوزه اختیارات دولت را با ایجاد ابزار توزیعی عظیم و خودکفایی مالی گسترش داد، اما همچنین اساسی‌ترین کارکرد اقتداری دولت مدرن را که قدرت ایجاد پایه درآمدی متنوع باشد تضعیف کرد و به تضعیف تمام منابع درآمدی دیگر انجامید.همین دگرگونی‌ها در کشورهای صادرکننده نفت اتفاق افتاد. اینجا وابستگی شدید به رانت منابع اقتصادها، گروه‌ها و ترتیبات نهادی را به گونه‌ای تغییر می‌دهد که در نهایت تصمیمات سیاست‌گذاران را در میانه ثروتی هنگفت کاملا تعیین می‌کند. فصل سوم نشان خواهد داد که طلای سیاه تاثیری مشابه طلا داشته است. در آنجا خواهیم دید هنگامی که رونق کالایی مبتنی بر استخراج منابع معدنی مستقیما نصیب دولت‌های ضعیف و شکننده شود، رابطه بدبختی‌آوری بین قدرت و فراوانی منابع به وجود می‌آید: همان دولتی که برای بهره‌برداری مطلوب از درآمدهای اتفاقی باد آورده بسیار لازم است، ممکن است به واسطه واقعیت و خیال همان درآمدهای اتفاقی باعث ضایع شدن رانت‌ها شود.