هژبر قرض می‌گرفت و بانک می‌خرید

در موقع جریانات دکتر مصدق و اینها هم ایشان کمک‌هایی کرده بودند برای جمع‌آوری افرادی برای انداختن مصدق و اینها. از این لحاظ هم ادعاهایی داشت توانسته بود نزدیک بشود به دربار و درباریان و غیره. این است سوابق آقای ... هژبر یزدانی. ولی گرفتاری‌هایی که ما با ایشان داشتیم، ایشان وقتی که دید نمی‌‌تواند از بانک مرکزی اجازه بانکی را بگیرد آمد شروع کرد به خریدن سهام بانک اصناف، آن بانک دیگری که در اول گفتم که ما دو تا بانک، بانک مرکزی گرفته بود که اینها در حال توقف بودند یکی بانک اصناف یکی بانک بیمه بازرگانان.

* بله

به این ترتیب ایشان شروع کرد در بازار قیمت سهام این بانک که افتاده بود از یک تومان فرض کنید چهار ریال پنج ریال اینها را جمع‌آوری کردن. ولی بیشتر سهام در دست افرادی بود مانند یک موسوی بود رییس هیات‌مدیره شان بود، تیمسار ضرغام بود، یک زارعین بود در آنجا، اینها افرادی بودند که مقداری از اکثریت سهام را در اختیارشان داشتند. و ما هم با این افراد صحبت کرده بودیم همان طوری که با شرافت که، آقا برای نجات بانک ما بایستی سهام‌شان را ببریم بالا و نمی‌شود امروز دیگر با پانزده‌میلیون تومان بانکی داشت حداقل بایستی ۱۵۰، ۲۰۰میلیون تومان بشود سرمایه‌تان و این هم که شما نمی‌توانید بگذارید پس بنابراین ... این افراد، افراد سالمی هم بودند نسبت به حسین شرافت، از وجود شما هم در این بانک‌ها استفاده می‌شود منتها آن‌ها هم گفتند نه برای ما در این صورت اگر تمام اختیارات بانک در دست ما نباشد به ما صرف نمی‌کند ما حاضریم سهام خودمان را بفروشیم به آنها گفتیم خیلی خب سهام خودتان را چرا می‌روید و بفروشید که آن هم لابد به هژبر خواهید فروخت و ما ترتیبش را می‌دهیم که سهام را بیاید بانک توسعه صنعتی و معدنی بخرد و ما هم با آنها صحبت کرده بودیم که ما نمی‌خواستیم خودمان را وارد این جریانات بکنیم که کارهای اجرایی‌اش را خودمان بکنیم که فردا بگویند که بانک مرکزی اله کرده و بله کرد، گفتیم که: «بله بانک توسعه صنعتی و معدنی می‌آید و این سهام را می‌گیرد و بعد سهام را می‌برد بالا، می‌برد در بازار می‌فروشد بین افراد، مردم و یک عده سرمایه‌گذاران و غیره و این‌ها، بعد هیات‌مدیره‌اش را طوری ترتیب می‌دهند که این‌ها آدم‌های صحیح و از بانکداری اطلاع داشته باشند و غیره». در عین حالی که صحبت شده بود اینها سهام خودشان را بدهند بفروشند به بانک توسعه صنعتی و معدنی اطلاع پیدا کردیم که آقای هژبر سهام آنها را خرید، آنچه که در بازار چهار پنج ریال بود به بیست و پنج‌ریال و آنها هم فوری فروخته بودند و ایشان صاحب هفتاد‌، ۷۵درصد سهام این بانک شد. بنابراین می‌توانست هیات‌مدیره را داشته باشد هر کاری در بانک بکند موقعی که ما این را خواستیم آزادش بکنیم بانک روی پای خودش بایستد. برای این که مساله را حل بکنیم ما می‌بایستی راه قانونی برویم ما همیشه از این راه می‌رفتیم، اعلام کردیم که سرمایه این بانک را می‌رسانیم به ۲۰۰میلیون تومان و آن افرادی که سهامی داشتند در این بانک اینها حق اولویت داشتند که بیایند از این بالا رفتن سهام از حق خودشان استفاده بکنند اگر می‌خواهند سهام بیشتری بگیرند آن که سهم دارد آن حقش است. ولی فکر می‌کردیم که آقای هژبر یزدانی نه به سیصد‌میلیون تومان اگر اشتباه نکنم به سیصدمیلیون تومان رساندیم بانک را، که هژبر یزدانی نمی‌تواند بیاید دویست‌میلیون بگذارد با آن هفتصد میلیون تومانی که مقروض است یا هفتصدوپنجاه میلیون تومانی که به سیستم بانکی مقروض است دویست میلیون تومان از کجا می‌تواند بیاورد بگذارد اینجا و سهام بانک را بخرد و به این ترتیب مجبور است که همان سهامش که رفته فرض کنید از پانزده میلیون تومان ده میلیون تومانش را خریده و برایش هم فرض کنید تمام شده بیست میلیون تومان روی همان بماند، اشکالی هم نداشت از سیصدمیلیون تومان بیست میلیون تومانش را سهام داشته باشد نفوذی نمی‌توانست داشته باشد توی بانک. ولی وقتی که روز آخر رسید برای دادن پول و خرید سهام جدید یک مرتبه دیدیم که آقای هژبر یزدانی آمد صدوپنج میلیون تومان ریخت به حساب در بانک مرکزی برای خرید سهام جدید حساب کرده بود که اگر یک سوم سهام را داشته باشم حداقل می‌توانم دو سه تا مدیر در هیات‌مدیره داشته باشم و به این ترتیب باز نفوذ خودم را خواهم داشت. خب، این برای ما مساله پیش آمد که باز در اینجا ایشان که به این ترتیب رفتار کردند و قدرت را به دست خواهند گرفت ببینیم که ایشان اصلا این پول‌ها را از کجا آوردند صحیح بوده؟ از راه صحیح آوردند؟ ناصحیح آوردند؟ که توانستند این کار را بکنند و گرفتاری ما هم ادامه خواهد یافت. بعد همکاران ما رفتند در بانک مرکزی از این ور از آن ور، چون بر بانک‌ها نظارت داشتند و معلوم هم بود پول از طرف بانک‌ها می‌آمد معلوم شد که بانک ملی که رییس آن آقای خوش‌کیش بود ایشان هم لابد تحت توصیه‌های ایادی و انصاری اینها تحت فشار قرار گرفته یا هرچی، و این پول را دادند.

* به‌عنوان وام داده بودند به آقای هژبر یزدانی؟

وام داده بودند، بله به‌عنوان وام.

* صدوپنج میلیون تومان؟

بله، آن‌وقت من تماس گرفتم با آقای خوش‌کیش که: آقای خوش‌کیش آن‌طوری که اطلاعات ما نشان می‌دهد شما ۱۶۰میلیون تومان به این شخص وام دادید به شرکت‌های این شخص. حالا هم آمدید چند روز پیش به ایشان ۱۰۵میلیون تومان وام دادید. از شعبه فردوسی‌تان. شما سرمایه‌تان چقدر است؟ گفت: سرمایه‌مان ۴۰۰میلیون تومان است. بعد گفتم: شما به موجب مقررات بانک مرکزی به هر فردی چقدر می‌توانید به هر مشتری چقدر در مقابل وثیقه چقدر می‌توانید بدهید؟ گفت: ده درصد سرمایه‌مان. گفتم: چهل میلیون تومان؟ گفت: آره، گفتم: قبلا که به این ۱۶۰میلیون تومان را دادید حالا چطور شما ۱۰۰میلیون تومان اضافی دادید در صورتی که نمی‌توانستید حتی اگر هم وام نداشت بیش از ۴۰ میلیون تومان بدهید؟ بله اشتباه شده و فلان و اینها این شعبه فردوسی ما این کار را کرده و موضوع مسکوت بماند من فوری این مساله را حل می‌کنم.