خاطرات -احمدعلی بهرامی و وزارت کار-۵
عدالت اجتماعی و اشتغال
در آن روز مشیری به من گفت: احمد جان من مایل به همکاری با تو هستم. هنگامی که ایشان مشغول این صحبتها بودند خوب فکر کردم و دیدم باید اقرار کرد که ایشان کارهای اداری را خیلی خوب میدانند و چه عیب دارد با اطمینان کاملی که از لحاظ دوستی به ایشان داشتم، ایشان را به سمت معاون اداری وزارت کار برگزینم.
بهرامی و احمدمشیری
در آن روز مشیری به من گفت: احمد جان من مایل به همکاری با تو هستم. هنگامی که ایشان مشغول این صحبتها بودند خوب فکر کردم و دیدم باید اقرار کرد که ایشان کارهای اداری را خیلی خوب میدانند و چه عیب دارد با اطمینان کاملی که از لحاظ دوستی به ایشان داشتم، ایشان را به سمت معاون اداری وزارت کار برگزینم. ایشان این قول را از من گرفته و نزدیک غروب خداحافظی کردند. در فکر کارهای فنی وزارت کار بودم. روابط خسروانی با دوست عزیز من منوچهر آریانا که زمان حسنعلی منصور معاون فنی شده بود، روشن نبود و امید هیچ نوع همکاری بین آنها نمیرفت. ناچار به این فکر افتادم که از آریانا که مردی پاک و درست بود و به این کارها اعتنایی نداشت تقاضا کنم به عنوان ریاست بازرسی دولت در بیمههای اجتماعی منصوب شود.
بنابراین برای امور فنی وزارت کار آقای فتحاله معتمدی را که سالها ریاست اداره کار استانهای مختلف را به عهده داشت و بسیار مایل به معاونت بود و چندین بار هم به من مراجعه کرده بود به معاونت فنی انتخاب کردم. فردای آن روز بعدازظهر هر سه نفر به منزل من آمدند. به آنها گفتم: مرا میشناسید، فقط برای بهبود وضع جامعه ایران زحمت خواهم کشید. اگر شما با هم همکاری مثبت نداشته باشید هیچ نوع توفیقی نخواهیم داشت و هر سه نفر قسم خوردند که مثل برادر انجام وظیفه نمایند. بعد از چند روز که مراسم معرفی دولت عملی شد و من هم آقایان را در کارهای جدید خود مستقر کردم برای معرفی آنها به دربار رفتیم. خالی نماند که خوانساری در همان روزهای اول وزارت من به تهران آمده و با من ملاقات کرد. ناهار هم مرا به منزل برد و بعدازظهر گفت: آقای بهرامی الوعده وفا! من به قدرت محجوب بوده و ناراحت شدم که حدی ندارد. ضمنا به اتفاق آقای دکتر هدایتی که با ایشان دوست بودند نزد نخستوزیر رفتیم که راجع به کار خوانساری مذاکره کنیم. نخستوزیر سخت برآشفت و گفت: در دولت من به ایشان کاری داده نخواهد شد. حتی گفتم: وزارت کار بودجه پرداخت حقوق ایشان را در اروپا ندارد. جواب دادند: از این تاریخ از بودجه نخستوزیری پرداخت شود.
آرزوی همکاری آقایان، معاونان با هم هیچوقت عملی نشد و برنامههای من آنطور که میخواستم به مورد اجرا در نیامد که شاید شرح آن را در صفحات بعدی بنویسم.
در آن موقع پدر من در شهر کاسل در آلمان در بیمارستان برای معالجه کبد بستری بود. البته خبر وزارت من در روحیه آن مرحوم اثر بزرگی کرد و نامهای برایم نوشتند که خط مشی مرا برای خدمت به مردم تعیین میکرد. ضمنا با وجود اینکه شاه نسبت به ایشان نظر خوبی نداشتند و مغضوب بودند به صراحت نوشته بودند که باید نسبت به او وفادار باشم. بعدا این نامه را به شاه نشان دادم که شرح آن خواهد آمد.
من در دو دوره وزارت یقینا روزی پانزده شانزده ساعت مشغول کار بودم. برنامههای جدید متکی به لزوم ایجاد عدالت اجتماعی را در همه زمینهها تهیه کرده و در اجرای آن مراقبت میکردم. یکی از صاحبمنصبان وزارت کار که فهمیده و باهوش و باسواد بود حسین شجاعی نام داشت، او را به مدیریت کل مطالعات انتخاب کردم و در واقع کمکهای شایانی از لحاظ علمی به دستگاه کرد. یکی از کارمندان دیگر را که آقای فرزامیان نام داشت مامور کردم که در اتاق پهلوی من نشسته و مراقب باشد که هیچ کار و نامهای بدون جواب نماند و کارهایی را که به معاونین ارجاع میکردم با مهلتی که برای جواب لازم است یادداشت کرده و اگر اقدام نشده باشد، سرمهلت موضوع را متذکر گردد. کار بسیار مشکلی بود، زیرا در واقع آقابالاسر مقامات عالیتر از خود بود و گاهی با اوقات تلخی و دعوای ایشان مواجه شده بود، ولی قبلا از ایشان قول گرفته بودم که مقاومت کند و دعواها را به جان بخرد. وضع به صورتی در آمد که مثل ادارات فرنگی کارها به سرعت تمام رد میشد. ضمنا شورای عالی از وزرای سابق و رجال و متخصصان امور تشکیل داده بودم که برای تنقیح مقررات اجتماعی و مسائل مهم هفتهای یک بار جلسه مشورتی تشکیل میشد و بعد از آن که ازنظرات آنها آگاه میشدم در هر مورد تصمیم میگرفتم. با نمایندگان کارگران نیز جلساتی داشتم مخصوصا در مورد تعیین حداقل مزد با آنها مشورت میکردم. در آن سال تمام کارگران نفت قبول کردند که به جای زیاد کردن چند قران مزد آنها کارفرما را موظف کنیم که مواد اولیه مورد لزوم راتهیه کرده و به قیمتهای ارزانتر در اختیارآنها بگذارد و نخستوزیر روزی در هیات دولت از من تجلیل کرد، ولی وقتی پیشنهاد کردم که در سایر کارگاههای دولتی نیز به همین نحو اقدام کنیم، ناراحت شد و گفت ما کارهای دیگری در پیش داریم و اعتنایی به نظرات من نکرد.
اصولا موضوع عدالت اجتماعی برای هیچ یک از وزرا و دستاندرکاران مفهومی نداشت، همه خیال میکردند موضوع عدالت مربوط به وزارت دادگستری است در حالی که منظور از عدالت اجتماعی این است که همه با بخت مساوی و تعلیم و تربیت قبلی با مزد کافی به کاری که مورد احتیاج ملت و مملکت است، مشغول باشند.
اصولا عدالت اجتماعی و موضوع اشتغال تام باید بزرگترین برنامه هر دولتی باشد، ولی رسم شده بود که وزارت کار را چرخ پنجم بدانند، مخصوصا اینکه ایجاد آن نیز با اداره تبلیغات توام بود.
مشکل دیگر کار ما بانک رفاه کارگران بود که در زمان وزارت جناب آقای عبدالرضا انصاری تشکیل شده بود. سرمایه بانک حق بیمهای بود که از کارفرمایان و کارگران گرفته میشد. سه نفر عضو هیاتمدیره داشت و درصدد تهیه دم و دستگاه پرخرجی بودند. یکی از اعضای هیاتمدیره را مشخصا انتخاب کردم و ایشان معاون سابق وزارت کار جناب آقای دکترعلیاکبر شیبانی بودند. به رییس جدید قدغن کردم که حقوق از ۲۵۰۰تومان نباید تجاوز کند و خرید اتومبیل و غیره ممنوع است.
ارسال نظر