انصاری بانک‌رفاه کارگران را تاسیس کرد

عکس‌:از راست: بهرامی، منوچهر مرزبان، احمد اقبال و داوری

متن تهیه شده از سوی سازمان بین‌المللی کار را هیچ یک از دسته‌ها نمی‌پذیرفتند. من اظهار کردم فردا نمونه طرح جدیدی تهیه کرده و ارائه می‌دهم که براساس آن مذاکرات شروع شود و همین کار را کردم و کارهای کمیسیون ادامه پیدا کرد و به تصویب رسید. گویا کارفرمایان ممالک مختلف غربی بدون توجه در آخرین دقیقه‌ رای داده بودند و مهندس غیور به من گفت: اینها همه تقصیر توست که کلاه سر همه گذاشته‌ای. نماینده شوروی هم در جلسه عمومی به من تاخت و تاز کرد به علت اینکه طرح من با مقررات داخلی شوروی‌ها و حتی آمریکاییان همخوانی نداشت.

در هر حال این کنفرانس‌ها تا حدی به من یک شخصیت بین‌المللی داد و به خوبی به انجام رسید. هنگام مراجعت به تهران ده روز به پاریس رفتم و در هتل پرنس دو گال یک اتاق و سالن اجاره کردم. جوان بودم و از مزایای این شهر بزرگ از هر جهت استفاده می‌کردم. آقای خوانساری هر روز به دیدن من می‌آمد و با هم به مغازه‌ها می‌رفتیم. یک روز به من فرمودند: جناب بهرامی شما وقتی به تهران برگردید وزیر کار خواهید شد، به من قول بدهید که مرا به عنوان رییس هیات‌‌مدیره بیمه‌های اجتماعی معرفی خواهید کرد. خیلی خندیدم، زیرا اصلا به فکر وزارت نبودم. من فقط کارمند پرکار و به خیال خودم با وجدانی بودم که کار به کار سیاست نداشتم. ایشان اصرار کردند هر چه پرسیدم این اطلاع شما از کجا است جوابی ندادند، من هم تقریبا قول بیمه‌های اجتماعی را به ایشان دادم.

سپس به تهران مراجعت کردم در فکر اینکه یک دوره کار فوق‌العاده برای امور کارگری در ایران را در مقابل دارم، ولی وقتی با وزیر کار ملاقات کردم احساس کردم که برنامه عوض شده. به من فرمودند: بگذارید معاونان کار خود را بکنند و شما به کارهای پارلمانی برسید. در واقع خوشحال شدم زیرا فکر کردم من هم حق دارم چندی استراحت کرده و از اتومبیل و دفتر و مزایای شغل بدون مسوولیت زیاد برخوردار شوم. مخصوصا اینکه معاونان دیگر با من دوست و حرف شنوا هستند، ده پانزده روز خیلی راحت به اداره آمده و چای خورده و به مسائل حادی برخورد نکردم تا اینکه معلوم شد کابینه رفته است.

آقای انصاری در وزارت کار کاملا موفق بودند و دو اقدام ایشان مسائل جدیدی را مطرح می‌کرد که تا آن موقع هیچ‌کس به آن فکر نکرده بود: یکی تاسیس بانک رفاه کارگران که ممکن بود از این راه کارهای فوق‌العاده‌ای به نفع کارگران انجام شود و به سرمایه بانک نیز علاوه گردد.

موضوع دیگر تاسیس یک مدرسه یادانشکده‌ای بود به نام مددکاران اجتماعی. منظور تربیت جوانانی بود که بتوانند در کارگاه‌ها و بیمارستان‌ها مورد مشورت کارگران قرار گرفته و به این ترتیب حقی از آنان تضییع نگردد. ریاست این مدرسه به خانم ستاره فرمانفرماییان داده شد که باعلاقه و ذوق بسیار و مخصوصا همکاری با علاء چند دوره مددکاران اجتماعی دیپلم گرفته و به کار مشغول شدند. آقای انصاری هم‌اکنون در پاریس اقامت دارند و ادامه کار من در دوایر دولتی مدیون حسن ظن معظم له نسبت به اینجانب است و الا من به کلی از کارهای دولتی استعفا کرده و دور شده بودم.

در کابینه وزیران

مهندس جعفر شریف امامی نخست وزیر شد و فردای آن روز مرا به نخست وزیری خواست، من تا آن موقع شریف امامی را ندیده بودم و هیچ آشنایی یا دوستی با وی نداشتیم.

فرمودند می‌دانم که شما تنها متخصص امور کارگری و اجتماعی هستید، پیشنهاد می‌کنم که در کابینه من شرکت نمایید ولی دلم می‌سوزد که بعدا با رفتن کابینه، دولت ماموری مثل شما را از دست بدهد. خداحافظی کردیم. در سرسرای عمارت حسنعلی منصور ایستاده بود و از من سوال کرد برای چه وزارتخانه‌ای منصوب شدید؟ گفتم: وزارت کار و خداحافظی کردیم. گمان می‌کنم پنج‌شنبه بود و تا روز دوشنبه وقت داشتم که برنامه‌ای برای خودم و کارهای فوری و انتصابات ترسیم کنم. وضع بیمه‌های اجتماعی ناراحت کننده بود و احتیاج به تغییرات فوق‌العاده‌ای داشت. آقای خسروانی که چندین ماه پرونده‌ها را با من مطالعه کرده بود کاندیدای این شغل بود ولی به من می‌گفت تا به حال چند وزیر سعی کرده بودند او را به این کار بگمارند و موفق نشده‌اند و لابد من هم نخواهم توانست. در واقع من به دو نفر قول این کار را داده بودم، ولی در مقابل خسروانی تسلیم شدم و فکر می‌کردم آقای خوانساری کار بهتری در اروپا دارند و به ایشان ضرری نخواهد خورد. در منزل مشغول فکر و ترسیم برنامه‌ها بودم که زنگ در باغ صدا کرد و مشهدی محمد باغبان که خدا رحمتش فرماید و او را مثل یک پدر دوست داشتم گفت: آقای محمد مشیری هستند. با مشیری دوست صمیمی بودم. هنگام انتقال از وزارت عدلیه به وزارت کار ایشان رییس دفتر جناب آقای آرامش وزیر کار بودند. با برادرم شاپور و با خانواده ما نیز هنگامی که من در اروپا تحصیل می‌کردم دوستی داشتند. گاهی هم اتومبیل خود را برای بعضی ملاقات‌های خصوصی در اختیار من‌ گذاشتند. مشیری هنگامی که پدرم استاندار خوزستان بود، مدت کوتاهی به عنوان سرپرست ادارات کار خوزستان به آنجا رفت. قبلا دکتر شاپور بختیار این کار را به عهده داشت و مورد توجه همه کارکردهای نفت قرار گرفته بود. نظر پدرم هم نسبت به ایشان خوب بود ولی دکتر بختیار به علت اختلاف با مرحوم فروهر که وزیر کار بود و اینکه خود را کاندیدای وکالت مجلس شورای ملی کرده بود او را از کار برکنار کرده بودند. مشیری فردی پاک و تحصیل کرده بود و در امور اداری تخصص داشت. در این استان با وجود پنجاه هزار کارگر و شرکت مقتدر نفت ایران و انگلیس دچار ناراحتی شده بود، پس از چند ماه ترجیح داده بود به تهران مراجعت نماید.