خاطرات -احمدعلی بهرامی و وزارت کار-۳
وزارت آقای عبدالرضا انصاری
حسنعلیخان فرمود: باید جبران کنید، باید به وزارتخانه آمده و پست قائممقام وزیر را قبول کنید و در تمام جلساتی که من نمیتوانم حاضر شوم کارهای وزیر را انجام دهید.
عکس:بهرامی به اتفاق عطاء آیتی(سمت چپ) گرد آورنده خاطرات
حسنعلیخان فرمود: باید جبران کنید، باید به وزارتخانه آمده و پست قائممقام وزیر را قبول کنید و در تمام جلساتی که من نمیتوانم حاضر شوم کارهای وزیر را انجام دهید. قبول کردم و قرار شد سه روز بعد به وزارتخانه بروم. در آن روز لباس پوشیده و در حال حرکت بودم که زنگ تلفن صدا کرد. منشی آقای منصور اطلاع داد که وعده ملاقات به بعد موکول شده. خدا را شکر کردم و راحت شدم. ظهر در رادیو اعلام شد که آقای منصور وزیر اقتصاد شده است. معلوم شد که این مرد در دقیقه آخر برای حفظ شخصیت من نخواسته است که من بالاخره تسلیم شوم و در اتاق انتظار ایشان بنشینم. از این عمل همیشه یاد میکنم و خود را مدیون این مرد میدانم، چون هرکس دیگری بود چنین توجهی را مبذول نمیداشت.
در تمام مدت وزارت کار منصور، من در دفتر خود در شرکت نفت مشغول تهیه کنفرانس نفت بودم و به کسی کاری نداشتم. تا اینکه یک شب ساعت ۱۰ که در اتاق منزلم در شمیران مشغول مطالعه بودم زنگ تلفن صدا کرد. الو، بنده عبدالرضا انصاری، همانطور که میدانید من وزیر کار شدهام و از جنابعالی تقاضا دارم حتی برای چند هفته با من همکاری کنید، به تمام جراید هم خواهم گفت که این همکاری موقتی است. این مرد محترم به قدری با نزاکت و با ادب صحبت کرد که من نهایت احترام را به ایشان گذاشته و قول دادم که ساعت ۸ فردا برای ملاقات ایشان به وزارت کار بروم. بعد از ساعتی مذاکره بالاخره قبول کردم که به وزارت کار برگشته، معاونت پارلمانی را قبول کنم. ایشان نیز قول دادند که معاونان زیرنظر شما کار خواهند کرد و با هم در تمام امور موافقت کردیم. این اولین باری بود که من از سوی ایشان به شاه به عنوان معاون وزارت کار معرفی شدم. شاه پیش آمده و در نیممتری من قرار گرفته و فرمودند: آیا معلوم است که شما با اجازه چه کسی به سر کار آمده و با اجازه چه کسی از کار کناره گرفتهاید؟ در حالت پاسخگویی قرار گرفته و میخواستم بگویم که وزارت کار، کار کوچکی نیست که هر دقیقه هر کس قرار است وزیر شود به اینجا بیاید، ولی در همین موقع دست خود را به عنوان ساکت! بلند کرده و فرمودند: بسیار خب حالا یک بار دیگر نظر خود را راجع به این وزارت و برنامههای آن توضیح میدهم. مطالبی راجع به سهیمکردن کارگران در سود کارخانهها بیان کردند و نوبت من رسید. عرض کردم آنچه فرمودید مطاع است، ولی به نظر من اول باید سعی کنیم به کارگران اعم از زن و مرد، مزد عادلانهای در مقابل کارشان بپردازیم. امروز هنوز افراد مسنی از زن و مرد هستند که با روزی دو تومان به کارهای سخت و خطرناک مشغول هستند، در صورتی که حداقل زندگانی بالغ بر ۱۰تومان است. بعد از تامین مزد عادلانه و انسانی باید به فکر مسکن و بیمه آنها باشیم و بعد وسایل تحصیل فرزندان آنها را فراهم کنیم و بعد از انجام یک رشته برنامههای اجتماعی البته چه بهتر که آنها را در سود هم سهیم بکنیم. نگاهی به من کرده، فرمودند: بسیار خوب، در هر حال این برنامهها باید عملی شود. عرض کردم البته با وجود وزیر جوان و کاردانی مثل آقای انصاری به نتیجه مطلوب خواهیم رسید.
چند ماهی این همکاری به طول انجامید تا اینکه موعد کنفرانس کار رسید و جناب آقای انصاری و من و هیات بالابلندی علاوه بر نمایندگان کارفرما، آقایان مهندس غیور (نماینده کارگران) و فواد روحانی و نمایندگان کارگر به ژنو رفتیم.
در ژنو آقای جنکس، معاون سازمان بینالمللی کار با من تماس گرفته تقاضا کردند که در روز افتتاح یعنی فردای آن روز بعد از اینکه آقای پل رامادیه نخستوزیر فرانسه، کاندیدای ریاست کنفرانس را معرفی کردند، من پشت تریبون رفته و از این انتخاب پشتیبانی کنم.
من ناطق خوبی نیستم و برای اینکه در مقابل چندهزار نفر صحبت کنم احتیاج به کار فراوان دارم. این است که بلافاصله به اتاق خود رفته و تا صبح مشغول مطالعه و تهیه نطق خود بودم که باید تقریبا کاملا حفظ میکردم. اصلا فرصت اینکه مراتب را به وزیر کار اطلاع دهم، پیدا نشد. مسوولیت بزرگی بود، آشفته و دیوانهوار به جلسه وارد شدم، تمام سالن و جای تماشاچیها پر بود. رییس موقت جلسه که یک نفر انگلیسی بود آقای رامادیه نخستوزیر را به تریبون خواند و ایشان یک نفر از آمریکای جنوبی راکه قبلا هم معاون سازمان بینالمللی کار بوده برای ریاست کنفرانس معرفی کرد. بعد مرا صدا کردند. همه نمایندگان هیات ایرانی تعجب کردند و من به پشت تریبون رفته و بدون داشتن نوشتهای در حدود دهدقیقه مسائل کلی سازمان را مطرح نموده و اظهارات نخستوزیر فرانسه پل رامادیه را تایید کردم. به طوری برای من کف زدند که همه مبهوت بودند و وقتی به جای خود برمیگشتم پل رامادیه از جای خود بلند شده و به من گفت: زبان ما را چطور با این مهارت و نزاکت صحبت میکنید؟
من خیلی ناراحت شدم که چرا قبلا مراتب را به وزیر کار اطلاع نداده بودم، هنوز هم که این جملات را بعد از سالها مینویسم ناراحت هستم. سپس مرا به ریاست بزرگترین کمیسیونهای کنفرانس، یعنی کمیسیون رسیدگی به مقاولهنامهها و توصیهنامههای بینالمللی انتخاب کردند که از نتیجه کار و فعالیت خود در این کنفرانس بسیار راضی بوده و مورد توجه نمایندگان اغلب کشورها قرار گرفتم. قبل از کنفرانس کار، کنفرانس دیگری راجع به نفت تشکیل میشد که من رییس هیات نمایندگی بودم و به عنوان رییس کمیسیون تصمیمات برای سندیکاها انتخاب شدم. در این کنفرانس آقای دکتر علیاکبر شیبانی و دکتر حسن افشار نیز شرکت داشتند. واضح است که بین نمایندگان گروه کمونیست و آمریکا اختلافات در مورد سندیکاها فوقالعاده زیاد است و از روز اول نزدیک بود کنفرانس به هم بخورد.
ارسال نظر