تاریخ تجارت -بلوای نان و قحطی به قلم میرزا عبدالجواد اخوت-۱۲
دو روزاست نانواها نان دارند
دیروز صبح سه تومان و نیم خریدم، عصرش میگفت چهار تومان و دو قران. امروز میگوید چهار تومان و نیم. اشتباه نشود، این برنجی که من خریدم سه تومان و نیم، برنج کره بود و همان برنج کره را امروز میگوید یک من چهار تومان و نیم برنج صدری را میگویند یک من پنج تومان. خلاصه هرچه را بشود خورد کمیاب و گرانبها است حتی گوشت چند روز است به قدری کمیاب شده که دو روز است ما نتوانستیم خریداری نمائیم. ولی در عوض چیزهای دیگر به قدری فراوان و ارزان است که چه عرض کنم. مخصوصا روزهای دوشنبه و چهارشنبه که روز بازار میدان کهنه است، اگر شخص برود حیرت میکند. چرا که جمعیت زیادی از زن و مرد از فرش و لحاف و دوشک و میز و صندوق و مسینهآلات و انگشتر، حتی شیشه و قوطی و چیزهای ناقابل که شاید صد دینار قیمت دارد از شدت پریشانی میآورند و به قیمتهای خیلی نازل میفروشند. مرتضیخان بختیاری هم که میگفتند حکومت اصفهان است وارد شده، ولی هنوز که مشغول حکمرانی نشده و از روزی هم که ورود شده، صد هزار درجه امر تنگی آذوقه سختتر گردیده است. باز هم خداوند خودش تفضل و ترحم نماید. آمین یا ربالعالمین.
به تاریخ یوم جمعه ششم شهر شعبان
عجب قیامتی است. عجب مجاعه و قحطی و سختی فراهم شده. واقع فوق طاقت است. هیچ تاریخی چنین روزهای تیره را برای ایران نشان نمیدهد. مسلمان نشنود کافر نبیند. گروه گروه و فوج و فوج بیچاره مردم بدبخت بدرود زندگانی میگویند. یک عدهای از شدت گرسنگی، یک عدهای از شدت امراض. مجددا هم مرض حصبه طغیان نموده. چند روز بود که به کلی نان پیدا نشد.
یعنی با لمره تمام خبازها بسته بودند. فقط دکاکین نانوایی باز بود که آرد خود مردم را یا خمیر خود مردم را برای آنها میپخت. ولی دیروز تا به حال بعضی از نانواها روزی دو ساعت سه ساعت چند دانه و به جمعیت زیاد که درب دکاکین آنها اجتماع نموده به قیمت خیلی گزاف تقسیم مینمایند. منحصر به نان نیست، تمام لوازمات زندگی گران و کمیاب و بعضی نایاب است. آرد گندم اگر پیدا شود، یک من شش تومان که خرواری سیصد تومان باشد خرید و فروش مینمایند. برنج اگر پیدا شود یک من شش تومان و قس علیهذا. تمام حبوبات کمیاب و بعضی نایاب و به منتهی درجه قیمت، یعنی اگر پیدا شود به هر قیمت فروشنده گفت، خریدار مجبور از خریدن است. الساعه یکی از تجار یزدی در محکمه بود. گفت از یزد خبر دارم که حاصل در کمال خوبی است و بیست روز قبل تاریخ کاغذ بود که نوشته تا ده روز منتهی پانزده روز دیگر جو خرمن خواهد شد. میگفت قیمت نان جو در یزد چارک نهصد دینار و نان گندم چارک یک قران و صد دینار بود. کاشان هم میگویند جو را خرمن کرده و یک من چهار قران فروختهاند. بعضی باغات و دهات اطراف شهر هم جو را چیده و مصرف کردهاند. ولی نمیدانم چگونه است که هرچه این اخبار شایعتر میشود و به خرمن نزدیکتر میشویم سختتر و بدتر میشود. امروز شنیدم رعیتی جو را پیش فروش خواسته به یک من سه قران بفروشد و خریدار گفته است یک من دو قران و نیم. دیگر نمیدانم چه خواهد شد. این عدهای که باقی هستند آیا باقی خواهند ماند تا سر خرمن و آیا سر خرمن خوب خواهد شد یا نه؟
بهبودی وضع نان و سایر اجناس
هنوز سختی باقی است، ولی بهحمدالله قحطی نیست. یعنی دو روز است نانواها نان دارند و چندان جمعیت هم درب دکان آنها نیست و چارکی چهار قران و نیم، دیروز فروختهاند. دو سه روز است شهرت دارد که سردار محتشم بختیاری حکومت است، ولی هنوز وارد نشده و نمیدانم بعد از ورود مثل مرتضی قلیخان میکند و دخالت در کاری نمینماید، یا آنکه انگلیسها مانعی در جلوش نمیتراشند و میگذارند مشغول حکمرانی شود. بالنسبه اجناس دیگر هم قدری فراوانتر و یک کمی ارزانتر شده. امید است انشاءالله روز به روز بهتر شود و از عقب این شب دیو چهر قحطی و مجاعه، نور روز پری پیکر امنیت و فراوانی طالع گردد و بقیهالسیف قحطی و مجاعه، دو مرتبه به آسایش و راحت نائل گردند. آمین یا ربالعالمین.
دیروز یک خانهای که مقابل منزل عمو است و چهار دانگ او مال استاد عبدالوهاب بناء و دو دانگ دیگر مال ورثه استاد اسدالله نجار بود، به قیمت دویست و پنجاه تومان و پنج قران ابتیاع و قباله نمودم. مبلغ یکصدو پنجاه تومان و پنج قرانش را داده و یکصد تومان بدهکار هستم که دو ماه دیگر چهل تومان و سه ماه دیگر چهل تومانش را بدهم و بیست تومان باقی مانده هم مال یکی از ورثه استاد اسدالله نجار بود که خودش اصفهان نیست و قرار شده هر وقت آمد بدهم. بد خانهای نیست، ولی خرج زیاد دارد. خداوند خوش مقدر نمایند که در این خانه به سلامتی و خوشی زندگی نمائیم. اگر زنده بمانم خیال دارم فردا نقل مکان نمایم به این خانه، تا خداوند چه خواسته باشد.
هیجده شهر شعبان معظم ۱۳۳۶
چند روز است در این خانه تازهای که در احمدآباد قباله کردهام، مسکون هستیم. در این چند روزه خیلی صدمه خورده و زحمت کشیدهام. از بس این خانه کثیف بود. اگر چه هنوز هم رفع کثافت او نشده، ولی بالنسبه خیلی کثافت او را رفع کردهام. خداوند وسعت مرحمت فرماید که بتوانم از عهده مخارجاتش برآیم و کثافاتش را به کلی رفع نموده، خانه پاکیزه و قشنگش نمایم.
امر ارزاق به حمدالله خیلی خیلی بهتر شده.
ارسال نظر