تاریخ نفت -میزگرد: از ملی شدن نفت تا کودتا-۸
اسناد خانهسدان مبتذل است
حقیقت این است که در آن ایام، دو شخصیت، در عمل، پرچم رهبری نهضت را به دوش داشتند: آیتا... کاشانی که اکثریت جامعه در طیفهای مختلف به ایشان معتقد بودند و هر گفته و نوشته آیتا... برای مردم «حکم قطعی» بود و دکتر مصدق که طبقه دانشگاهیان و دانشجویان و روشنفکران، از جهت سوابق سیاسی و دیگر گروههای اجتماعی، به سبب مبارزه ایشان با شرکت نفت رهبری او را پذیرا شده بودند.
در میان دیگر گردانندگان نهضت ملی، دکتر مظفر بقائی کرمانی، به چند علت بر دیگر سران آن روز نهضت برتری داشت، پدرش سابقه آزادیخواهی داشت؛ خودش، با انتشار روزنامه شاهد و نوشتن مقالات، توانسته بود کسب شهرت کند؛ خوب سخن میگفت و از همه مهمتر، به مسائل مالی بیتوجه بود و روی هم رفته با هیچ کدام از رهبران نهضت به علت بیپروایی و جسارت قابلمقایسه نبود؛ از این جهت هم بیش از دیگر رهبران نهضت در تیررس حملههای حزب توده قرار داشت، که همین مزایا موجب حسادت دیگر گردانندگان نهضت میشد. همین دکتر بقایی بود که آقای دکتر غلامحسین صدیقی را برای همکاری به دکتر مصدق پیشنهاد میکند. از طرفی چون دکتر بقایی در بین توده مردم وجهه پیدا کرده بود و بیشتر هم به آیتالله کاشانی نزدیک بود تا به دکتر مصدق، اکثر اطرافیان او را اعضای حزب ایران یا وابستگان به آنها تشکیل میدادند. دکتر بقایی، با تشکیل حزب زحمتکشان، توانسته بود، حزب ایران را که بیشتر انجمن دوستان بود، تحتالشعاع قرار دهد و همین امر موجب حسادت رهبران آن انجمن میشد. این نحوه برخورد، ریشههای اختلاف را عمیقتر میکرد، دکتر مصدق هم که در ابتدا با رفتار خود سعی در دوستی بیشتر با بقایی داشت، این حسادتها را تشدید میکرد! تا اینکه با دسترسی به اسناد خانه سدان اسراری فاش شد که در انتشار آن اسناد، بقایی نقش مهمی داشت. اگر ادعا کنیم که استفاده از این اسناد و انتشار آنها موثرترین سلاح ایران در پیکار با استعمارگران انگلیسی بود، سخنی به گزاف نگفتهایم. در نهایت تاسف باید گفت که یکی از این اسناد نشاندهنده ارتباط مستقیم دکتر متین دفتری داماد دکتر مصدق با شرکت نفت بود. این سند در همان ایام در روزنامه شاهد در فروردین سال ۱۳۳۱ چاپ شد و ترجمه آن هم از سوی دولت انتشار یافت.
در این سند آمده بود: متین دفتری قول داده است حداکثر نفوذ خود را بر نخستوزیر (دکتر مصدق) به کار خواهد برد تا او هر نوع پیشنهادی را که شرکت نفت بدهد فورا رد نکند و بعد هم برای انجام دادن این کار تقاضای دریافت وجه هم کرده بود! این موضوع که دکتر متین دفتری قابل اعتماد نیست از سال ۱۳۳۰ مطرح بود تا آنجا که در جلسه ۱۱مهر سال ۱۳۳۰ مجلس شورای ملی، چند روز قبل از حرکت دکتر مصدق و هیات همراه او به آمریکا، یکی از نمایندگان گفت: «استدعای من این است اشخاصی که به عقیده من جاسوساند و به عقیده دیگران اگر جاسوس نیستند مشکوکاند، نخستوزیر نباید آنها را همراه خود ببرند!»
با این وصف، دکتر مصدق دکتر متین دفتری را، با عنوان عضو هیات همراه برد. در فرودگاه تهران، حضور دکتر متین دفتری باعث اعتراض دکتر بقایی بود و شاهدان عینی این مراتب را دیده و شنیدهاند؛ ولی دکتر مصدق در هواپیما در کنار دکتر بقایی نشست تا شاید بتواند از ناراحتی او بکاهد. این موضوع در تمام مدت مسافرت مورد بحث و گفتوگو بود و بعد از وقایع سیتیر و آشکار شدن اختلاف، این سند منتشر شد.
این مساله و مسائلی از این دست موجب میشد که دکتر بقائی از دکتر مصدق فاصله بگیرد و دیگران هم آتش بیار معرکه میشدند. از سوی دیگر، اطرافیان آیتالله کاشانی هم بدون اطلاع آقا اقدام به کارهایی میکردند که مورد تائید ایشان نبود و در عمل، موجباتی را فراهم میکرد که دکتر مصدق آن را دخالت آیتالله در امور کشورداری به حساب میآورد. جالب است بگویم، حسین مکی که معمولا وسیلهای میشد تا بین دو رهبر رفع کدورت کند، شخصا از افرادی بود که ابتدا دو بههمزنی میکرد و آنگاه سعی در ترمیم به عمل میآورد. او بیشتر برای کسب وجاهت شخصی خود تلاش میکرد، در حالی که دکتر بقایی معمولا طرف آیتالله را میگرفت و همین امر باعث دور شدن او از دکتر مصدق میشد.
دکتر رضا: در مورد مطلبی که جناب آقای سمیعی فرمودند خاطرهای دارم که اگر اجازه دهید عینا نقل میکنم و در حقیقت تاثیر فرمایش ایشان است. چند سال قبل از انقلاب در دیدار با دکتر بقایی از ایشان سوال کردم و گفتم: آقای دکتر بقایی برای من روشن نیست چرا شما با مصدق دشمنی کردید، علت این دشمنی چه بود؟ عین گفته دکتر بقایی چنین بود: وقتی که اسناد موجود در خانه سدان را کشف کردیم یکی از اسناد مربوط به دکتر متین دفتری بود و نشان میداد که او جاسوس انگلیسیها است. نگران بودم که مطلب را چه طور به دکتر مصدق بگویم؛ میترسیدم اگر پیرمرد سند را ببیند سکته کند؛ تا اینکه دکتر مصدق تصمیم گرفت هیاتی را به سازمان ملل متحد در آمریکا بفرستد. در راس این هیات هم دکتر متین دفتری بود. به دیدن دکتر مصدق رفتم و گفتم آقا صلاح نیست ایشان را در راس هیات به آمریکا بفرستید. دکتر مصدق گفت: چرا، مگر چه عیبی دارد؟ گفتم: دلایلی هست و چیزهایی وجود دارد که بهتر است ایشان را نفرستید اما متوجه شدم بر تصمیمی که گرفته اصرار دارد. بالاخره، گفتم اسناد موجود در خانه سدان در مورد این شخص هم هست. دکتر مصدق گفت: آقا این حرفها مبتذل است و سندی وجود ندارد. من هم مجبور شدم سند را از جیبم درآورم که به ایشان نشان بدهم. دکتر بقایی برایم قسم خورد و گفت: فکر کردم الان پیرمرد سکته میکند، اما وقتی نامه را نگاه کرد آن را زیر بالش خود گذاشت.
ارسال نظر