تاریخ جهان -هلند، سرزمین عاشقان سود - بخش پایانی
امپراتوری کوچک در سرازیری
اشاره: آنچه تحت عنوان کلی هلند، سرزمین عاشقان سود در چند شماره خواندید بخشی از پژوهش انجام شده توسط دیویدس.لندز بود که از کتاب ثروت ملل اخذ شدهاست. در ۱۷۳۸، تصمیم گرفته شد که سطح زیر کشت قهوه را به نصف برساند و سال بعد کمپانی سهمیه خرید قهوه را در حد ۵/۱میلیون کیلوگرم تعیین کرد. ولی هنگامی که معلوم شد تقاضای قهوه فقط در خود هلند به ۶میلیون میرسد، کمپانی سهمیه را به ۴میلیون افزایش داد و بهای آن را هم هنوز میپرداخت، با این وصف، بهای پرداختی به کشتکاران جاوه چنان ناچیز بود که در ۱۷۵۱ نتوانست بیش از ۵۰۰هزار کیلو قهوه بخرد، درخت قهوه در ظرف چهار سال به بار مینشیند و این کاشتنها و ریشهکنیهای متناوب هرگونه واکنش منطقی و انعطافپذیر در برابر تغییرات تقاضا را ناممکن میساخت.
در جریان قرن هجدم، کمپانی هند شرقی هلند شاهد افت مداوم حجم مبادلات و منافع حاصل از آنها بود، ولی همچنان به پرداخت سودهای سخاوتمندانه به صاحبان سهام- حتی با توسل به استقراض- ادامه میداد و این علامت بسیار بدی بود. آیا کمپانی هنوز هم پولساز بود؟ اسناد و مدارک ما ناقص است و روش حسابداری کمپانی محاسبات را دشوار میسازد. به عنوان مثال، منافع و زیانهای اداره امور مستعمرات در نتایج تجارتی منظور نمیشد و بنابراین از آنها بیخبریم. حتی فرناند برودل که یک جوخه دستیار تحقیق در اختیار داشت، مینویسد: «... نظام حسابداری کمپانی تنظیم نوعی ترازنامه قابل اطمینان را ناممکن میسازد؛ بنابراین هرگونه محاسبه منافع واقعی کمپانی نیز غیرممکن میشود.» در ضمن، وی معتقد است که حتی مدیران کمپانی هم از وضع و حال واقعی امور بیخبر بودهاند. ما معمولا فرض را بر آن میگیریم که موسسههای بزرگ تجاری عقلایی رفتار میکنند و عقلانیت هم به آگاهی و هوشیاری منتهی میشود. با این حال، سالنامههای آماری بنگاههای تجارتی بزرگ حاکی از آن است که تصمیمگیریها بر اساس حدس و گمان و بداههکاری صورت میگیرد. در غیر این صورت، موسسههای عظیم تجارتی چگونه میتوانند خود را عمق چاه و چالههای گوناگون بیفکنند؟
در اواخر قرن، حوادث سیاسی وضع را دشوارتر ساختند. هلند در ۸۴-۱۷۸۱ درگیر جنگ با انگلستان شد و کمپانی هند شرقی متوجه شد که جریان کالاها بین هند شرقی و هلند روزبهروز سختتر میشود. از سوی دیگر، کمپانی ناچار بود برای پرداخت وامهایی که گرفته بود تقاضای مهلت کند و در همان حال به وامگیریهای جدید نیز احتیاج داشت. دولت به صورت تنها بستانکار کمپانی درآمده بود (بانکدارها این را بهتر میدانستند) و سرنوشت کمپانی حالا دیگر به سرنوشت «ایالتهای متحد» گره خورده بود. بعد، انقلاب کبیر فرانسه پیش آمد که موجب تقویت سیاست پیشگان رادیکال در هلند شد و نوعی جمهوری عروسکی نیز در آنجا شکل گرفت (۱۷۹۵) که روی خوشی به منافع تجاری رژیم سابق نشان نمیداد. هنگامی که شروع مجدد جنگ با انگلستان فروش کمپانی را به دوسوم رقمهای پیشین رساند، عاقبت کار اجتنابناپذیر شد. دولت هلند کمپانی را با تمام داروندارش در اختیار گرفت- داراییها، قرضها، و امپراتوری.امپراتوری باقی ماند. در حقیقت، دولتهای پیاپی کشور هلند که از نو به نظام سلطنتی بازگشته بود (۱۸۱۴) در طول قرن نوزدهم برای سر و صورت دادن به امور ماورای دریاها خوب عمل کردند. هزینههای اداری مستعمرات از طریق تعیین سهمیههای اجباری برای تحویل محصولات عمده (قهوه، چای، شکر) به دولت و همچنین از طریق انحصارهای درآمدزا در مورد نمک و تریاک، تامین میشد. از ۱۸۷۰ به بعد، هلند «نظام کشت و کار رسمی» را رها کرد- تا حدی- به دلیل این اعتقاد که نظام بازار آزاد کارآیی بیشتری برخوردار خواهد بود و تا حدی هم به دلیل ناراحتی وجدان از کار اجباری در کشتزارهای دولتی. دو فرآورده جدید و پررونق موجب تسهیل این دگرگونیهای بنیادین شد: کاشت کائوچوی برزیلی در مستعمرههای هلند (۱۸۸۳)، و کشف و بهرهبرداری از منابع نفت در بورنئو و سوماترا در اواخر دهه ۱۸۸۰ (تاسیس شرکت نفت رویال داچ، ۱۸۹۰). ولی وقت زیادی برای جبران اشتباهات گذشته باقی نمانده بود، چون تحولات تاریخی سریعی در راه بود و جنگ جهانی دوم به ژاپن اجازه داد که مستملکات هلند را به تصرف درآورد. اشغال ژاپنیها چند سال بیشتر طول نکشید، ولی همین کافی بود. تغییر رژیم به آرمانهای آزادیخواهانه دامن زد. پیروزی ژاپنیها در جنگ به مردم اندونزی آموخت که آسیاییها میتوانند اروپاییها را شکست دهند و اروپاییها هم شکستناپذیر نیستند.تسلیم ژاپن مجمعالجزایر اندونزی را به هلند بازگرداند، ولی فقط برای مدتی کوتاه. در ۱۹۴۹، هلندیها استقلال جزیرهها را به رسمیت شناختند. این سرعت عمل بدین علت بود که افکار عمومی هلند در اثر انتقاد از خود و استغفارهای چند نسل پیاپی از اندیشهمندان آن سرزمین آمادگی یافته بود. یک حکومت جمهوری زمام امور را در اندونزی به دست گرفت. این جمهوری نیز خود نوعی امپراتوری بود، زیرا دامنه حکومت بر تمام سرزمینهای بازگرفته از هلند به اضافه مناطقی مانند تیمور شرقی را، صرفنظر از هویتها و آرمانهای محلی، در سر داشت. دگراندیشانی که از برتری اندونزیاییها ناخرسند بودند میتوانستند به هلند پناه ببرند بدان امید که هلندیها رفتار بهتری با آنان داشته باشند و از نیشخندهای تاریخ، یکی هم این بود که از برکت سلطه کمپانی هند شرقی هلند و امپریالیسیم غرب، رویای سلطانهای قدیمی سوماترا و جاوه سرانجام به دست سلطانهای جدید «دموکراسی تودهای» به تحقق پیوست.
ارسال نظر