یکی از پیامدهای افزایش قیمت نفت پس‌از جنگ ۱۹۷۳ اعراب و اسراییل بی‌ثباتی در سیاست داخلی آمریکاست که به سقوط نیکسون منجر شد . پلیس واشینگتن شکستن در ورودی مجموعه را به قصد سرقت تایید کرد و بازجویی‌هایش منتهی به بازداشت پنج نفر به اصطلاح لوله‌کش شد که دو نفرشان از مهاجرین کوبایی بودند و قصد کار گذاشتن میکروفون در مرکز ستاد انتخاباتی حزب دموکرات را داشتند. دو نفر دیگرشان هم یکی کارمند سابق سیا و دیگری عضو ستاد انتخاباتی نیکسون بود. نیکسون در فلوریدا بود که این اخبار را در روزنامه «میامی هرالد» خواند. وی در خاطراتش می‌نویسد: «به هیچ‌وجه ناراحت نشدم زیرا این‌گونه جاسوسی از زمانی که ضبط صوت اختراع شده رواج دارد.» در سراسر این قضیه نیز همین واکنش را از خود نشان داد و بدون شک در آن صمیمی بوده است. او می‌گفت سیاست بچه‌بازی نیست و قبل از او هم دیگران دست به این‌گونه اعمال زده بوده‌اند پس چرا باید فقط او مورد اتهام قرار بگیرد و به همین جهت تصور می‌کرد مورد بی‌عدالتی بزرگی قرار گرفته است.

در ۲۰ ژوئن قضیه اهمیت پیدا کرد چون روزنامه «واشینگتن پست» که نقش مهمی در مبارزه علیه رییس‌جمهوری ایفا می‌کرد خبر داد که در جیب یکی از بازداشت‌شدگان قضیه واترگیت، به نام هوارد هانت‌ کارمند سابق سیا، اسم چارلز کولسون همکار نزدیک و پادوی نیکسون را یافته‌اند. این شخص بی‌درنگ هرگونه دخالت کاخ سفید در این قضیه را تکذیب کرد، ولی دموکرات‌ها قانع نشدند و موضوع را پیگیری کردند. در اول ژوئیه، جان میچل وزیر سابق دادگستری که ریاست کمیته انتخاباتی نیکسون را به عهده داشت از سمت خود استعفا داد و اعلام کرد که کوچک‌ترین مسوولیتی در قضیه دزدی نداشته است. میچل همان کسی است که در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۹۶۸ شعار «نظم و قانون» را برای نیکسون تهیه کرده بود. در این هنگام افکار عمومی آمریکا هنوز توجه چندانی به این قضیه ننموده و تحریک نشده بود، به طوری که نیکسون در ماه نوامبر مجددا به ریاست جمهوری انتخاب شد ولی بعد از آن به تدریج قضیه واترگیت بالا گرفت.

در ۲۱ مارس ۱۹۷۳ جان دین، یکی از مشاوران رییس‌جمهوری، وارد اتاق مشهور بیضی‌شکل کاخ سفید شد و در گوش نیکسون زمزمه کرد «در اینجا یک غده سرطانی وجود دارد که روزبه‌روز بزرگ‌تر می‌شود» و اقرار نمود که کولسون و میچل که قبلا نام بردیم با اتفاق هالدمن و ارلیشمن نزدیک‌ترین همکاران رییس‌جمهوری، با استفاده از بودجه سری مانع از اقدامات قانونی دادگستری در قضیه واترگیت شده‌اند، زیرا یکی از لوله‌کش‌های قلابی بازداشت شده به‌نام هوارد هانت تهدید کرده که اگر فورا مبلغ ۱۲۲۰۰۰دلار برای پرداخت حق‌الوکاله وکیل مدافع و پرداخت قروضش به او ندهند همه چیز را افشا خواهد کرد. از این تاریخ به بعد دیگر مساله اساسی، نه شکستن در مجموعه و سرقت اسناد، بلکه سرپوش گذاردن روی آن بود.

وضع نیکسون در این هنگام بسیار نامساعد بود، زیرا از زمانی که وارد دنیای سیاست شده بود به ریاکاری و نیرنگ‌بازی اشتهار داشت و به او لقب «دیکی حقه‌باز» را داده بودند و محیط پر از دروغ و سوءظنی که ایجاد کرده بود، درست نقطه مقابل تصور آمریکایی‌ها از یک رییس‌جمهوری به شمار می‌رفت و چون معتقد بود که هدف وسیله را توجیه می‌کند چندان وسواسی در درستکاری از خود نشان نمی‌داد و مسلما تماس و درگیری با «درندگانی» که در راس کشورهای بزرگ جهان قرار گرفته‌اند، او را وادار به تغییر رویه نمی‌کرد. ضمنا دور و برش را عده‌ای گرفته بودند که در پاکی و تقوایشان بسیار جای تردید بود. اسپیرو اگینو، معاون رییس‌جمهوری، یکی از این اشخاص بود که از ترس اینکه متهم به اعمال نفوذ در معاملات دولتی نشود و به زندان نیفتد در اکتبر ۱۹۷۳ استعفا داده بود.رسم بر این است که هر وقت یک گروه تبهکار به دام می‌افتند، هر کدام سعی می‌کند با دروغ و دغل تقصیر را به گردن دیگری بیندازد و خود را بی‌گناه جلوه بدهد. نیکسون اظهار داشته بود که به محض اطلاع از سرقت واترگیت سعی کرده بداند که آیا کسی از کارمندان کاخ سفید در آن دست داشته است یا نه. ولی جان میچل و کفیل سازمان اف‌بی‌آی در برابر کمیسیون تحقیق مجلس سنای آمریکا قسم خوردند که چنین چیزی نبوده است. هالدمن مشاور رییس‌جمهوری که به جرم شرکت در قضیه واترگیت محکوم به هیجده ماه زندان شد، در کتابی که در سال ۱۹۷۳ تحت عنوان «هدف‌های قدرت» منتشر کرد، می‌گوید: نیکسون شخصا دستور سرقت واترگیت و دزدیدن پرونده پزشکی الزبرگ از مطب پزشک روانکاو را داده بوده است و ادعا می‌کند علت اصلی کار گذاشتن میکروفن‌های مخفی و دستگاه‌های ضبط صوت در کاخ سفید، نگرانی دائمی نیکسون از تغییر رویه و جهت کیسینجر بوده است.این نوارهای ضبط صوت سرانجام باعث نابودی نیکسون شدند، زیرا در ۱۶ ژوئیه، یکی از کارمندان جزء دفتر ریاست جمهوری نزد کمیسیون تحقیق اعتراف کرد که از چند سال قبل کلیه مذاکراتی که در چهار اتاق اصلی کاخ سفید به عمل می‌آمد به طور محرمانه ضبط می‌شده است. کمیسیون، نوارهای مربوط به قضیه واترگیت را مطالبه کرد ولی نیکسون که قسمتی از نوارها را مجددا شنیده بود و می‌دانست که در صورت تسلیم آنها به کمیسیون تحقیق، مسلما درگیر خواهد شد از اختیارات رییس‌جمهوری استفاده کرد و جواب رد داد. کاکس، دادستان مامور رسیدگی به پرونده زیربار نرفت و مصرا مطالبه نه عدد از نوارها را نمود. این شخص یکی از استادان دانشگاه هاروارد بود که با دموکرات‌ روابط نزدیکی داشت و در واقع در ماه آوریل گذشته از طرف مجلس سنا به عنوان گروکشی در برابر تصویب انتصاب ریچاردسون وزیر دادگستری جدید، به نیکسون تحمیل شده بود. در ۲۰ اکتبر، نیکسون دستور برکناری دادستان جدید را صادر کرد و ریچاردسون هم مجبور به استعفا گردید.طبق نظرخواهی که در این هنگام از طرف موسسه گالوپ صورت گرفت معلوم شد که ثلث آمریکایی‌ها موافق محاکمه رییس‌جمهوری و خلع وی از طرف کنگره هستند. وقتی نیکسون دستور برکناری کاکس دادستان جدید را داد، این موضوع مانند بمب در سراسر آمریکا صدا کرد و روزنامه‌ها آن را تشبیه به اضمحلال ستاد پیراهن قهوه‌ای‌ها از طرف هیتلر در سال ۱۹۳۴ کردند و اوراق استیضاح نمایندگان و سناتورها در روی میز روسای کنگره انباشته شد. معلوم نبود آیا هنوز حکومت نیکسون مشغول کار است یا نه چون به استثنای هنری کیسینجر که در ماه اوت به سمت وزیرخارجه منصوب شده بود و شولتس وزیر دارایی که به کارهای مربوط به خودش اشتغال داشت، بقیه دستگاه دولتی به خاطر درگیری در قضیه واترگیت فلج شده بود.

نیکسون با مشاهده بالا گرفتن موج مخالفت، به عنوان اینکه سیاست خارجی مهم‌تر از این حرف‌ها است، تصمیم گرفت مقاومت کند ولی ملاقات با برژنف در ماه ژوئن هم کمکی به او نکرد فقط رهبر شوروی مخالفان او را «بی‌شعور و مخبط» نامید. در مارس ۱۹۷۴ دادگاه، میچل، هالدمن، ارلیشمن، کولسون و چند نفر دیگر را به عنوان همدستی با تبهکاران مجرم شناخت. نیکسون در ۲۲ آوریل ۱۲۰۰ صفحه رونویسی شده از روی نوارهای ضبط صوت را تسلیم کمیسیون تحقیق کرد، ولی کمیسیون قانع نشد و مطالبه ۷۴ عدد نوار دیگر را نمود. نیکسون با توسل به بهانه‌های مختلف شانه خالی می‌کرد تا اینکه در ۲۴ ژوئیه دیوان عالی کشور آمریکا رسما به وی دستور داد که نوارها را به دادگاه تسلیم نماید. این بارنیکسون مجبور به تحویل نوارها گردید و دادگاه در یکی از آنها به تاریخ ۲۳ ژوئن ۱۹۷۲ در نهایت وضوح صدای او را تشخیص داد که با هالدمن درباره امکان اینکه سازمان سیا با همکاری پلیس فدرال روی قضیه سرپوش بگذارد مذاکره می‌کرد. این نوار اتهام نیکسون را ثابت و تسجیل می‌کرد و جای انکار نداشت. اما سایر نوارها غالبا نامفهوم بود و هالدمن ادعا می‌کرد که نیکسون شخصا قسمت‌های متهم‌کننده آنها را پاک کرده است.

در اول اوت ۱۹۷۴ نیکسون دیگر منتظر خلع خود از طرف کنگره نشد و تصمیم به استعفا گرفت و در هشتم اوت در تلویزیون سراسری آمریکا ظاهر گردید و علت استعفایش را برای هموطنانش تشریح کرد. مراسم خداحافظی او در زمین چمن کاخ سفید که به دنبال آن سوار هلیکوپتر شد و در آسمان ناپدید گردید، شکوه و جلالی داشت. باید پرسید مردی که توانسته بود کشورش را از منجلاب هند و چین نجات بدهد، با پکن روابط برقرار کند، مناسبات با مسکو را تحکیم بخشد و از طریق اشخاص واسطه نوعی آرامش در خاورمیانه به وجود آورد آیا مستحق چنین عاقبتی بود؟ اگر او به آمال و آرزوهای آمریکاییان خیانت ورزیده بود، خودش هم قربانی همین آرزوها بود. در سیستمی که این چنین از فرد و مبارزه فردی برای تنازع بقا تجلیل می‌شود و به همه می‌آموزند که هرکس می‌تواند به زور بازوی خود به عالی‌ترین مقامات نائل شود، چه بسیارند کسانی که در این آتش می‌سوزند و هیچ‌کس نامی از آنان نمی‌برد؛ چراکه به وقاحت و لجاجت ریچارد نیکسون نیستند و زودتر از او مایوس می‌شوند و میدان را خالی می‌کنند.همان‌طوری که دیدیم اگنیو، معاون رییس‌جمهوری در اکتبر سال قبل به خاطر فساد و رشوه‌خواری از مقام خود استعفا داده و نیکسون یک نماینده مجلس از حزب جمهوری‌خواه به نام جرالد فورد را به جای او برگزیده بود. نامبرده طبق اصلاحیه بیست و پنجم قانون اساسی آمریکا مصوب سال ۱۹۶۷ در مورد عدم توانایی رییس‌جمهوری و معاونش در انجام وظیفه و بر اساس توافق نیکسون و رهبران کنگره تعیین شده بود، لذا به دنبال استعفای نیکسون خود به خود در کاخ سفید مستقر گردید. به این جهت بی‌درنگ به هموطنانش گفت: «من کاملا واقفم که شما مرا با رای خود به ریاست‌جمهوری انتخاب نکرده‌اید.» در این شکنجه و عذابی که قضیه واترگیت برای آمریکا فراهم کرده بود و می‌رفت که خاتمه یابد، این امر بزرگ‌ترین مانع فورد در انجام وظایفش به شمار می‌رفت. شخصیت متوسط او و بخشودگی کاملی که بی‌درنگ به نیکسون اعطا کرد به هیچ‌وجه به او کمک نکرد، بلکه برعکس موجب کاهش وجهه ناچیز وی گردید. فورد نیاز مبرمی به همکاری کیسینجر داشت و به این جهت او را در سمتش ابقا کرد و برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد اعلام داشت که تصمیم قطعی دارد به سوی دوستان و دشمنان آمریکا قدم به پیش بگذارد.

اما از آنجایی که راز نگهداری یکی از اصول دیپلماسی به شمار می‌رود. این سخنان که شباهت به وعده‌های پرزیدنت ویلسون در سال ۱۹۱۷ به بلشویک‌ها داشت که به‌زودی به فراموشی سپرده شد، اشخاص آگاه و وارد به مسائل سیاسی را وادار به تبسم می‌کرد. بعضی‌ها تصور می‌کردند که این شخصیت ناشناس اهل میشیگان، نقش بازی می‌کند و برخی دیگر منتظر بروز اولین مساله مشکل ماندند تا وی در بوته آزمایش قرار گیرد. دیری نپایید که این مشکل به صورت مساله قبرس بروز کرد و به او مجال داد که نشان بدهد چگونه و به چه صورتی می‌تواند در بازی بی‌رحمانه سیاست بین‌المللی هم خودش و هم بازی را نبازد.