تصویر مبهم غرب

لطف‌الله آجودانی- آخوندزاده را برخی افراد از پیشگامان ناسیونالیسم جدید ایرانی‌دانسته‌اند. برخی از مورخان و پژوهشگرانی چون یرواند آبراهامیان‌ تاکید روشنفکران عصر مشروطیت بر ناسیونالیسم را در جهت ‌تمایلات و اهداف ضد امپریالیستی آنان یاد کرده‌اند. اما چنین‌ به نظر می‌رسد که دیدگاه نویسندگانی چون آبراهامیان در این زمینه‌ حداقل درباره آخوندزاده چندان صحیح نباشد. انگیزه و هدف اصلی ‌آخوندزاده در طرح افکار و تمایلات ناسیونالیستی خود که جنبه‌افراطی و مبالغه نیز به خود گرفت، بیشتر معطوف به ضدیت با اسلام‌ و عرب بود تا استعمارگران و امپریالیست‌ها. به‌رغم علاقه‌مندی ‌و تمایلات ضد استبدادی شدید آخوندزاده، پاره‌ای افراط گری‌ها در ناسیونالیسم، وی را تا آنجا پیش برد که در ستایش خود از حکومت‌ها و شاهان ایران باستان، با نادیده گرفتن استبداد باستانی آنان را «عدالت پیشه و فرشته کردار» خواند و مهم‌تر اینکه به رغم‌ علاقه‌مندی و تاکید شدید آخوندزاده به«حفظ میهن بر ضد بیگانگان‌و... ملت دوستی و وطن‌پرستی»به شیوه‌ای روشن‌تر و جدی از خود تمایلات ضد استعماری و ضد امپریالیستی نشان نداد و حتی‌همان‌گونه که دکتر حائری نیز به درستی نوشته است:

«آخوندزاده تنها از نظام حاکم در ایران انتقاد ولی از حکومت‌تزاری روس ستایش می‌کرد و خود شخصا خدمتگزار وفادار آن بود. حکومتی که داستان تجاوزکاری‌هایش به ایران، صفحات تاریخ نو ایران را پر کرده و به بهای جان هزارها هم‌میهن آخوندزاده تمام شده‌است.»

آخوندزاده همچنین در رویکرد خود به غرب، به‌رغم آگاهی‌های‌نسبی ارزنده‌ای که درباره جنبه‌هایی از نوآوری‌ها و پیشرفت‌های‌غرب و لزوم استفاده از آنها ارائه کرده است، اما در محدوده انتقال آن ‌مفاهیم و نهادها بدون توجه به پاره‌ای تفاوت‌های تاریخی، اجتماعی‌و فرهنگی ایران با جوامع غربی باقی ماند و نتوانست به یک شناخت‌عمیق از ریشه‌ها، خاستگاه و مبانی فکری، تاریخی، اجتماعی، سیاسی‌و فرهنگی آن مفاهیم و نهادها و یک شناخت نقادانه از غرب دست یابد.

مستشارالدوله و میرزاملکم‌خان نیز مانند آخوندزاده با جنبه‌هایی از نوگرایی‌ها و پیشرفت‌های غرب و تعدادی از متفکران غربی آشنایی و به آن‌ها دلبستگی داشتند و مانند آخوند زاده در افکار و تمایلات خود برای پیشرفت و ترقی ایران رویکردی غرب‌گرایانه داشتند. اما بر خلاف ‌آخوندزاده که نظام سیاسی مشروطیت پارلمانی و دموکراسی و مفاهیمی چون قانون، آزادی و برابری‌های دموکراتیک را تا حدود زیادی به شیوه‌های پذیرفته‌ شده آن در فلسفه سیاسی غرب و جوامع ‌غربی مورد ستایش و معرفی قرار داد، مستشارالدوله و ملکم خان از مسیر دیگری عبور کردند. مستشارالدوله و به ویژه ملکم خان با توجه به‌شرایط اجتماعی ایران و به ویژه نفوذ و قدرت سنتی مذهب و رهبران ‌مذهبی در جامعه ایران، مصلحت ‌اندیشانه کوشیدند تا مشروطیت، دموکراسی، قانون، آزادی و برابری‌های دموکراتیک را از طریق تقلیل‌آن مفاهیم و نهادها با اسلام همانند و هماهنگ جلوه دهند و با پنهان ‌نگاه داشتن برخی تضادها و تناقض‌های موجود میان اسلام و قوانین‌شرعی با مشروطیت و دموکراسی غربی از مخالفت‌های دین‌مداران‌ سنتی و به ویژه رهبران روحانی با مشروطیت و دموکراسی بکاهند. برپایه همین شیوه از تلقی مصلحت‌اندیشانه و البته نامتناسب با واقعیت بود که مستشارالدوله در نامه مورخ ۲۹ جمادی‌الثانی ۱۲۸۶ ق خود به آخوندزاده نوشت: «به جمیع اسباب ترقی و سیویلیزاسیون براهینی پیدا کرده‌ام که دیگر نگویند فلان چیز مخالف آیین اسلام یا آیین اسلام مانع ترقی و سیویلیزاسیون است.» و میرزاملکم‌خان نیز در گفت‌وگوی خود با ویلفرد بلنت انگلیسی اظهار کرد: «چنین دانستم که تغییر ایران‌ به صورت اروپا کوشش بی‌فایده‌ای است. از این‌رو فکر ترقی مادی را در قالب دین عرضه داشتم.» فریدون آدمیت درباره ملکم خان و دیدگاه و مواضع او درباره غرب‌ چنین نوشته است:

«ملکم خان پیشروی اصلی و مبتکر واقعی اخذ تمدن فرنگی بدون‌ تصرف ایرانی بود. در واقع فلسفه عقاید سیاسی او مبتنی بر تسلیم‌ مطلق و بلاشرط در قبال تمدن اروپایی بود. عقیده داشت که ایران ‌در تمام ارکان زندگی سیاسی و اقتصادی باید اصول تمدن غربی را بپذیرد. «چه آیین ترقی همه جا بالاتفاق حرکت می‌کند». می‌گفت‌ «در اخذ اصول تمدن جدید و مبانی ترقی عقلی و فکری حق نداریم ‌درصدد اختراع باشیم، بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم و در جمیع‌ صنایع از باروت گرفته تا کفش دوزی محتاج سرمشق غیر بوده و هستیم.»

در نقد تلقی و دیدگاه آدمیت درباره‌ ملکم خان آمده است:

«تصویر اغراق‌آمیزی که آدمیت از مفهوم اخذ تمدن غربی در تفکر ملکم ارائه داده است، باعث بسیاری از گمراهی‌ها در برداشت‌های‌ معاصران ما شده است. آن آیین تمدن غربی که از دیدگاه ملکم‌ می‌بایست به عینه اخذ می‌شد و تصرفی هم در آن نمی‌شد، آیین‌ حکمرانی، قانون و نظم دولت بود که او از آن به اصل آیین تمدن غرب‌ یاد می‌کرد. ملکم در مراحل اولیه زندگی‌اش و در دوره‌ای کوتاه معتقد بود که اخذ قانون دیوان یا دولت باید بدون هیچ تصرفی انجام گیرد، اما مقصود او از اخذ این آیین حکمرانی بدون هیچ تصرفی این ‌نبود که تمام مظاهر مدنیت غربی فی‌المثل همه شیوه‌ها در رسوم اجتماعی و طرز زندگی مردم آنها را هم باید اخذ کرد. ملکم در کار خود هدف سیاسی داشت و بر آن بود که همان‌گونه که بسیاری از مظاهر مادی تمدن غربی مثل‌ماشین، تلگراف، عکاسی و... را به عینه اخذ می‌کنیم، باید شیوه حکومت و نظم دولت و شیوه‌های قانونگذاری را هم به عینه و بدون تصرف اخذ کنیم، چرا که در دید او پیشرفت مادی و صنعتی‌تمدن غرب حاصل همین نظم اصول دولت و دستگاه دیوان بود. البته ‌این سخن او با آنچه که بعدها تقی‌زاده در دوره‌ای از زندگی خود درباره‌اخذ بدون قید و شرط تمدن غربی (به استثنای زبان و مذهب) گفت، تفاوت اساسی و بنیادی دارد.»

آنچه که در جهت شناخت و ارزیابی هرچه صحیح‌تر از تلقی ‌و دیدگاه ملکم خان درباره غرب، اهمیت فراوانی دارد، توجه به این ‌واقعیت است که تلقی و دیدگاه ملکم درباره غرب از دو دوره فکری‌ متفاوت و بلکه متضادی برخوردار بود. ملکم حتی در نخستین مرحله‌ فکری و آثار و افکار منتشره خود با آنکه در مقایسه با افکار بعدی ‌خود، شیفتگی و صراحت بیشتری به اخذ فرهنگ و تمدن غرب از خود نشان داد، اما هرگز تقلید مطلق از غرب را پیشنهاد نکرد. او در «کتابچه غیبی یا دفتر تنظیمات» که قدیمی‌ترین نوشته مدون ملکم‌است، درباره اخذ اصول نظم غربی چنین نوشته است: «راه ترقی و اصول نظم را فرنگی‌ها در این دو سه هزار سال مثل‌اصول تلغرافیا [تلگراف‌] پیدا کرده‌اند و بر روی یک قانون معین ترتیب‌ داده‌اند. همان‌طور که تلغرافیا را می‌توان از فرنگ آورد و بدون زحمت‌ در طهران نصب کرد، به همان طور نیز می‌توان اصول نظم ایشان را اخذ کرد و بدون معطلی در ایران برقرار ساخت ولیکن چنانکه مکرر عرض کردم و باز هم تکرار خواهم کرد، هرگاه بخواهید اصول نظم‌را شما خودتان اختراع کنید، مثل این خواهد بود که بخواهید علم‌تلغرافیا را از پیش خود پیدا نمایید. »

و در رساله «دفتر قانون» نیز ملکم تاکید کرد: «به همان دلیلی که‌تفنگ را ما اختراع نکردیم» یا ما «کالسکه آتشی» نساخته‌ایم، «به‌همان طور نیز دستگاه اجرایی نداریم» و به این نتیجه رسید که:«ما در شمایل حکمرانی نمی‌توانیم و نباید از پیش خود اختراعی کنیم. یا باید عمل و تجربه فرنگستان را سرمشق خود قرار دهیم یا باید از دایره‌بربری گری خود قدمی بیرون نگذاریم.» و تصریح کرد: «کاش اولیای ‌دولت ما نیز در اختراعات دولتی یک قدری به عقل خود کمتر اعتماد می‌کردند و آن اصولی را که فرنگی‌ها با این همه علم و تجربه یافته‌اند، کمتر تغییر می‌دادند، طرح‌های دولتی را یا باید به کلی قبول کرد یا باید به کلی رد کرد. این نوع طرح‌ها را مثل چرخ‌های ساعت ترتیب‌داده‌اند هرگاه نصف چرخ‌های ساعت را رد کنیم، نصف دیگر بی‌مصرف ‌و مثل آن بازیچه خواهد بود که ما از فرنگی‌ها اخذ کرده‌ایم.» هرچند در این نوشته ملکم در دفتر قانون دعوت او به تقلید از غرب ‌مشهود است، اما چنانکه پیداست تقلید او از غرب با آنکه تا حدودی جنبه افراطی و مبالغه‌آمیز نیز به خود گرفته است، اما لزوما دعوت‌او به یک تقلید محض و مطلق از غرب در همه ابعاد و شئون زندگی ‌فردی و اجتماعی را منعکس نمی‌کند. اما همان دعوت او به تقلید از غرب در آیین و مسائل حکمرانی از چند ایراد اساسی برخوردار است: استدلال او که «به همان دلیلی که تفنگ را ما اختراع نکردیم» لذا «در مسائل حکمرانی نمی‌توانیم و نباید از پیش خود اختراعی نماییم» بر پایه استواری قرار نگرفته است. ملکم در واقع بر آن بود تا با الگو قرار دادن و تقلید از آیین حکمرانی غرب، راهی برای برون رفت ایران از عقب‌ماندگی‌ها به دست آورده و معرفی کند. درحالی‌که درست است که‌مثلا تفنگ یا کالسکه آتشی می‌تواند عینا و به صورت مشابهی از کاربرد مشترکی در جوامع مختلف بدون توجه به نوع فرهنگ، مذهب و تاریخ و آداب و سنن اجتماعی آن جوامع برخوردار باشد و به کار گرفته شود، اما نوع آیین حکمرانی هر جامعه، حداقل در جنبه‌هایی مربوط به نوع‌تاریخ، فرهنگ، مذهب، اخلاق و آداب و رسوم آن جامعه است که با توجه‌به وجود برخی تفاوت‌ها در جوامع مختلف، تفاوت‌ها و تغییراتی داشته ‌باشد که متناسب با ویژگی‌ها و شرایط هر جامعه باشد. فلسفه سیاسی و آیین حکمرانی غرب جدید نیز یک حادثه و اتفاق آنی نبوده است، بلکه‌بر بستر مقدمات و شرایط تاریخی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی غرب و در یک روند تدریجی شکل گرفته است که نمی‌توان آن‌را مانند یک کالا و محصول صادراتی غرب مثل یک خوراکی یا پوشیدنی‌ وارد کرد و به یک جامعه خوراند یا بر آن پوشاند. ملکم این واقعیت را درنیافت یا حداقل آنکه به آن پایبندی نشان نداد که غرب جدید و پیشرفت‌هایش تا حدود زیادی محصول ذهن پرسشگر و کنجکاو و شک‌علمی و عقلانیت انتقادی و روحیه نوآوری انسان و جامعه غربی است، در حالی که ملکم برای عبور و نجات ایران و ایرانیان از بن‌بست عقب‌ماندگی‌مسیری را پیشنهاد کرد که در آن راه‌ها هم به سوی شناخت نقادانه از غرب مسدود بود و هم به سوی بسیج عمومی برای تدارک آمادگی‌ها و امکانات در جهت خلاقیت و نوآوری ایرانی.

ملکم در تبیین باور خود به لزوم اخذ اصول نظم غربی در رساله‌ «دستگاه دیوان» تاکید کرد: «بعد از این دول روی زمین می‌باید مثل‌دول فرنگستان منظم باشند. یا باید منکوب و مغلوب قدرت ایشان‌بشوند.» درواقع وی از رویکرد خود به غرب حد اقل در مقام نظر، خواهان قدرت، عظمت و پیشرفت ایران و مخالف منکوب و مغلوب‌شدن ایران در برابر قدرت غرب بود. آن جایی هم که تاکید کرد «انوار فرنگ مثل سیل به ممالک اطراف هجوم دارند. هر قدر که ممر این سیل‌ [را] زیادتر باز کنیم از فیض ترقی یوروپ بیشتر بهره خواهیم برد»، علاقه‌مندی و دلبستگی او را به پیشرفت و ترقی ایران نشان می‌دهد. اما آنچه که از نظر ملکم خان در تاکید او بر باز کردن ممر این سیل برای بهره‌گرفتن از فیض ترقی یوروپ دورمانده و به آن توجه جدی و بسنده‌ای‌ نشده است، وجود رویه استعماری و امپریالیستی غرب در همان «انوار فرنگ‌ [که‌] مثل سیل به ممالک اطراف هجوم» آورده است، بود.

نقش میرزا ملکم خان در انعقاد قرارداد لاتاری‌نیز عامل مهمی‌بود که هم تا حدود زیادی دلبستگی او به منافع ملی را با تردید روبه‌رو ساخت و هم به تقویت آن دیدگاهی که او را غربزده نامیده و معرفی ‌کرده‌اند، انجامید. همان‌گونه که معتقدان به غربزدگی ملکم، از تاکید او بر لزوم سرمایه‌گذاری خارجی در ایران و نفوذ کمپانی‌های غربی‌در ایران به سود اثبات غربزدگی او بهره گرفته‌اند. درحالی‌که به‌نظر می‌رسد ملکم خان از تاکید خود بر لزوم سرمایه‌گذاری خارجی‌ و فعالیت کمپانی‌های غربی در ایران، توسعه اقتصادی ایران را در نظر داشت. به ویژه در شرایطی که ضعف و ناتوانی سرمایه و دانش‌ و تجربه فعالیت‌های اقتصادی جدید و متناسب با شرایط و تحولات‌اقتصادی جهانی و منطقه‌ای در داخل ایران مشهود بود، ملکم افزایش‌سرمایه‌گذاری خارجی و فعالیت کمپانی‌های غربی در ایران را برای‌ترقی ایران لازم می‌دانست. از همین دیدگاه است که معتقد بود «از برای آبادانی ایران کمپانی‌ها را باید از خارج آورد.» بسیاری از مورخان و پژوهشگران در پیروی از مواضع و رویکرد ضد غربی خود، ملکم خان را غربزده نامیده و معرفی کرده‌اند. اما مدارک و دلایلی در دست است که نشان می‌دهد این شیوه از تلقی، یک تحلیل و پندار ناصواب و نتیجه و نشانه نوعی بدفهمی‌و بدخوانی تاریخی است که پیوند چندان نزدیکی با واقعیت ندارد. درست است که ملکم خان در آثار اولیه‌اش دلبستگی فراوانی به لزوم ‌اقتباس از غرب نشان داد و درست است که دلبستگی او به اقتباس‌از غرب، خالی از برخی نارسایی‌ها و کژتابی‌ها نبود، اما در همان آثار اولیه‌اش و به‌رغم پاره‌ای مبالغه‌ها و کژتابی‌های فکری او درباره غرب، هرگز یک تقلید محض و مطلق از غرب در همه جنبه‌های مادی و معنوی را در نظر نداشت. وی از تاکید خود بر اینکه «باید عمل و تجربه فرنگستان را سرمشق خود قرار بدهیم» به‌طور عمده هدف‌اخذ «اصول نظم» و «مسائل حکمرانی» غرب را در نظر داشت. به‌ویژه آنکه ملکم در دوره دوم حیات فکری‌اش و در آثاری چون ‌روزنامه قانون و رساله ندای عدالت که در اواخر عمرش نوشته شده‌ و دربردارنده و منعکس‌کننده آخرین دیدگاه‌هایش است، هرچند مصلحت‌اندیشانه اما حداقل در مقام نظر نسبت به دیدگاه‌های ‌اولیه‌اش تجدید نظر کرد. ملکم در رساله ندای عدالت خود تصریح‌کرد: «کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه رسومات و عادات‌ خارجه را اخذ نماییم؟»

و در روزنامه قانون با اتخاذ مواضع دینی تا آنجا پیش رفت که خطاب به فرنگی‌ها چنین نوشت:

«در دنیا هیچ نظم و حکومتی نمی‌بینیم که مبادی آن یا در قرآن یا در اقوال ائمه یا در آن دریای معرفت اسلام که ما احادیث می‌گوییم و حدود و وسعت آن خارج از تصور شماست به‌طور صریح معین نشده‌باشد. کشف این حقیقت شرایط ترقی ما را به کلی تغییر داده است. حال عوض اینکه به جهالت سابق، تنظیمات مطلوبه را برویم از فرنگستان گدایی نماییم، این صراط مستقیم و این طرح تازه، جمیع خبط‌ها و ضررهای گذشته ما را بلاشک بهتر از انتظار هرکس‌تلافی خواهد کرد.»