روایت دیگر- روابط ایران و آلمان از صفویه تا جنگ جهانی اول
یارگیری علیه انگلیس و روس
گروه تاریخ اقتصاد- امپراتوری آلمان مدتها بعد از امپراتوریهای بریتانیا و روسیه در صحنه سیاسی و اقتصادی ایران ظاهر شد. در زمان صفویه و در دوران شاه عباس کوششی برای ایجاد روابط با آلمان به عمل آمد، ولی به نتیجه نرسید. در نیمه قرن نوزدهم و در زمان سلطنت ناصرالدینشاه قاجار روابط سیاسی و اقتصادی ایران و آلمان برقرار شد. ناصرالدین شاه در اولین مسافرت اروپایی خود در ۱۸۷۳ به آلمان هم سفر و طی ۹ روز اقامت خود در آن کشور با «ویلهم اول» امپراتور و «بیسمارک» صدر اعظم آلمان دیدار و گفتوگو کرد.
در دهههای پایانی قرن نوزدهم آلمان به تدریج به صورت یک امپراتوری مقتدر در افق سیاسی اروپا ظاهر شد و در صحنه سیاست جهانی نقش عمدهای را ایفا کرد. ناصرالدینشاه بسیار مایل بود تا با ایجاد روابط سیاسی و اقتصادی با آلمان، از آن کشور به عنوان حائلی بین دو رقیب بزرگ یعنی انگلستان و روسیه در ایران استفاده کند. دیدار ناصرالدینشاه از آلمان به انعقاد یک قرارداد بازرگانی و کشتیرانی بین دو کشور انجامید این قرارداد که در ژوئن ۱۸۷۳ منعقد شد اولین پیمان رسمی میان ایران و آلمان محسوب و مبنای مناسبات و روابط اقتصادی دو کشور در آینده شد.
۱۰ سال پس از عقد اولین قرارداد رسمی بین دو کشور یعنی در ۱۸۸۳ ناصرالدینشاه برای تشکیل ارتش ایران به سبک اروپا از امپراتور آلمان درخواست کرد تا افسران متخصص آلمانی را به ایران گسیل دارد. ولی دولت آلمان به این درخواست ناصرالدینشاه توجهی نکرد؛ زیرا بیسمارک صدراعظم معروف آلمان برای حفظ دوستی کشورش با روسیه که سخت به آن نیاز داشت و به تصور آنکه چنین ارتشی در ایران ممکن است روزی علیه روسیه به کارگرفته شود، با آن مخالفت کرد و تنها به فرستادن دو افسر بازنشسته ارتش آلمان به ایران اکتفا کرد.
در ۱۸۸۵ پیرو مذاکراتی که صورت گرفت دو کشور توافق کردند نمایندگیهای سیاسی و اقتصادی خود را در پایتختهای یکدیگر دایر کنند. در همین سال، آلمان نمایندگی سیاسی خود را در ایران به وجود آورد و «ارنست براون شوایگ» را به عنوان اولین فرستاده رسمی و نماینده سیاسی دولت آلمان به ایران اعزام کرد.
کمی بعد «میرزا رضاخان مؤیدالسلطنه گرانمایه» به عنوان اولین وزیرمختار ایران به برلن اعزام شد و «گراف فن برانشوایک» به عنوان وزیر مختار آلمان به تهران آمد. در ۱۸۸۸ ویلهلم دوم به جای ویلهلم اول امپراتور آلمان شد. وی دو سال بعد در ۱۸۹۰ بیسمارک را برکنار کرد و سیاست خصمانهای علیه روسیه در پیش گرفت. «نگاه به شرق» سیاستی است که مورخان از آن به عنوان استراتژی ویلهلم دوم یاد کردهاند. او در سالهای حکومت خود سفرهای متعددی به منطقه بالکان داشت و در ۱۸۹۸ برای نشان دادن توجه بیشتر کشورش به خاورمیانه و شمال آفریقا وارد مراکش شد. در آن زمان، مطبوعات اروپایی از این سفر بهعنوان تلاش آلمان برای دستیابی به سرزمینهای شرقی یاد کردند.
در سال ۱۹۰۲ بانک آلمان امتیاز ساختمان راهآهن برلین به بغداد را به دست آورد. تحصیل این امتیاز که راه نفوذ آلمان به بین النهرین را از طریق سواحل رودخانههای دجله و فرات میگشود نشانه عزم آلمانیها به گشودن راههای نیل به سرزمینهای حاشیه خلیجفارس بود. این عزم، تهدید جدیدی را از ناحیه آلمانیها متوجه منافع روسیه و بریتانیا در منطقه کرد. روابط دوستانهای که آلمانیها با عثمانی برقرار کرده بودند و تلاشهایی که برای گسترش بازرگانی دریایی خود در مدیترانه و خلیجفارس انجام میدادند، زنگ خطری برای دوام سیاست انگلستان و روسیه در منطقه به شمار میرفت. این تحولات سبب شد تا دو کشور درصدد رفع اختلافات موجود میان خود برآمده و به فکر اتحاد با یکدیگر بیفتند. پیمان ۱۹۰۷ روسیه و انگلستان حاصل همین تصمیم بود. به دنبال کسب امتیاز راهآهن برلین ـ بغداد توسط بانک آلمان، چند شرکت صادرات و واردات آلمانی در سواحل خلیج فارس شروع به فعالیت کردند که بعضی از آنها مانند شرکت «ونکهاوس» شعبههایی در بوشهر و بندر عباس نیز دائر کردند. در ۱۹۰۷ شرکتهای کشتیرانی آلمان مبادرت به ایجاد خطوط کشتیرانی میان خلیج فارس و بنادر آلمان کردند. با این حال رقابت تنگاتنگ روسیه و انگلستان مانع از گسترش نفوذ آلمان در ایران و منطقه خلیج فارس بودو کوشش آلمان برای کسب نفوذ در این منطقه، با ظاهر شدن اولین کشتی آلمانی در آبهای خلیجفارس در ۱۹۰۷ موجب شد وزیر امور خارجه انگلستان تهدیدی به شرح زیر برای دولت آلمان ارسال کند:
«دولت امپراتوری بریتانیا ایجاد پایگاههای دریایی در خلیجفارس را از طرف هر دولت خارجی تهدید بزرگی به منافع بریتانیا تلقی کرده و با تمام قوایی که در اختیار دارد، در برابر چنین اقداماتی مقاومت و مقابله خواهد کرد.»
در حقیقت پیمان ۱۹۰۷ انگلیس و روسیه که در آن، ایران نیز به مناطق نفوذ دو کشور تقسیم شد، تنها بر سر ایران نبود، بلکه یکی از هدفهای مشترک مسکو و لندن مقابله با سیاست «نگاه به شرق» آلمان بود که آرام آرام شکل عملی به خود میگرفت.
آلمانیها در ۱۹۰۸ در موضعی سیاسی و رسمی، و در ۱۹۱۱ طی قراردادی مکتوب در پوتسدام حقوق روسها در پیمان ۱۹۰۷ راجع به ایران را به رسمیت شناختند. ولی هدف آنها صرفا شناسایی قلمرو نفوذ روسیه در ایران نبود. بلکه آنان با این شناسایی، تایید روسها را برای انجام فعالیتهای بازرگانی در ایران به دست آوردند. به عبارت دیگر، قرارداد پوتسدام، ایران را به صحنه رقابت اقتصادی و سیاسی سه کشور انگلیس، آلمان و روسیه تبدیل کرد.
ارسال نظر