پرونده- روابط تجاری ایران و آلمان پس از جنگ جهانی اول
از صادرات پشم تا خط هوایی لوفتهانزا
وقتی جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴ آغاز شد با آنکه دولت ایران رسما بیطرفی خود را در جنگ اعلام کرده بود، نظامیان روسی از شمال، نظامیان انگلیسی از جنوب و نظامیان عثمانی به بهانه مقابله با روسها از غرب کشور وارد خاک ایران شدند. در آن زمان آلمانیها به دلیل اتحاد با عثمانی، فرماندهی نظامیان عثمانی را بر عهده داشتند. دولت و مجلس ایران نیز با وجود آنکه اعضای حزب دموکرات هواخواه آلمان در آنها اکثریت را داشتند تعرض هر سه کشور به خاک ایران را مورد انتقاد شدید قرار دادند. در آن زمان آلمان و عثمانی اصرار داشتند ایران را به صحنه جنگ بکشانند. زیرا با این روش، آنان میتوانستند توازن قوا در ایران را به زیان متفقین به هم بزنند. علاوه بر این، ایران در مسیر نقشههای آلمان و عثمانی به طرف شبهقاره هند قرار داشت. محافل انگلیسی و روسی چنین شایع کردند که طرح ورود نظامیان عثمانی، برنامهریزی آلمان بوده و دولت آلمان سرگرم طراحی یک کودتا به وسیله سیاستمداران طرفدار خود در تهران است. این شایعات به ویژه با توجه به ارتباطهایی که میان فرماندهان سوئدی ژاندارمری ایران با سفارت آلمان در تهران برقرار بود، سبب شد نظامیان روسیه در پاییز ۱۹۱۵ از طریق بندر انزلی وارد ایران شوند و بخشی از آنها تهران را نیز به تصرف خود درآورند. با این پیشامد دولت مستوفیالممالک که متهم به دوستی با آلمانیها بود استعفا کرد و فرمانفرما که به هواداری از انگلیسیها مشهور بود، مامور تشکیل کابینه جدید شد و به این ترتیب خطر تسلط آلمان بر کشور، برای لندن و مسکو موقتا از بین رفت. با این همه فعالیتهای پنهان آلمانیها در ایران با برخورداری از حمایت بعضی محافل سیاسی کشور ادامه یافت. کنسولگریهای آلمان در شهرهای مختلف ایران در خدمت طرحهای عملیاتی سفارت آلمان بودند. معروف ترین عامل آلمان «واسموس» کنسول آن کشور در بوشهر بود که به علت روابط صمیمی با سران عشایر جنوب، عملیاتی را در استان فارس علیه انگلیسیها سازمان داد گروه وی به وسیله سازمان جاسوسی نظامی انگلیسی کشف و سرکوب شد ولی واسموس از مهلکه گریخت و به کازرون رفت و در آنجا تلاش کرد تا قشقاییها را با رزمندگان تنگستانی که علیه انگلیسیها سرگرم نبرد بودند، متحد سازد. اکثر مورخان انگلیسی در آثار خود به تلفات و خساراتی که از ناحیه این تلاشها متوجه نیروهای انگلستان در جنوب ایران شده، اقرار کردهاند. این اقدامات سبب افزایش محبوبیت و نفوذ آلمان در ایران شد. این محبوبیت در ۱۹۱۷ با تسلیم شدن روسیه بلشویکی در برابر آلمان بیشتر شد و عهدنامه «بریست لیتوفسک» منعقده میان آلمان و روسیه و تلاشی که طرف آلمانی برای گنجاندن تعهد کتبی روسها به خروج فوری از ایران در متن قرارداد، از خود نشان داد، بیش از گذشته به منزلت آلمانیها در افکار عمومی مردم ایران افزود.
وقوع انقلاب کمونیستی در روسیه و کنارهگیری موقت روسها از تحولات جهان سبب کاهش شدید نفوذ آنان در ایران شد. از سوی دیگر پیمان ۱۹۱۹ انگلیسیها با دولت وثوقالدوله به دلیل مخالفت جدی رجال دلسوز و متعهدی چون مرحوم مدرس، عملا بیاثر ماند و اعتبار انگلستان را نیز تا سر حد امکان در داخل کشور کاهش داد.
با روی کار آمدن رضاشاه در ایران و تبعیت وی از «گرایش به قدرت سوم» موضوع رابطه با آلمان بار دیگر در محافل سیاسی کشور، مطرح و مورد توجه قرار گرفت. برای بسیاری از مردم ایران انقراض سلسله قاجار به منزله پایان سلطه دودمانی بود که در سالهای طولانی حاکمیت خود، ایران را در برابر دو قدرت توسعه طلب روس و انگلیس تا سر حد یک مستعمره تحقیر کرده بودند. تاریخ روابط روسیه و بریتانیا با ایران درعصر قاجار پروندهای مملو از امتیازخواهیهای انحصاری، تعرض، تجزیه کشور، کاپیتولاسیون و تحمیل تحتالحمایگی و انواع خسارات جانی و مالی و حیثیتی بر مردم ایران بود. روسیه و انگلیس در طی قریب به یک قرن بسیاری از دولتمردان و زمامداران ایران را فریفتند یا خریدند و به هر نحو با خود همراه کردند و هر بار که دولت ایران از توان میافتاد و به افلاس و ورشکستگی نزدیک میشد، در راستای منافع خویش آن را میان خود تقسیم میکردند. ایران در عرصههای فرهنگی و اجتماعی نیز به همین گونه آسیب دیده بود. پیدایش «خط گرایش به قدرت سوم» یا تمایل به آلمان، واکنش طبیعی جامعه ایران به خساراتی بود که روس و انگلیس طی سالهای طولانی بر هستی مردم تحمیل کرده بودند. تصور مردم ایران، آن بود که آلمان، از یکسو صاحب اقتدار سیاسی و نظامی و اقتصادی بود و از جانب دیگر تا آن زمان هنوز به ایران آسیبی نرسانده یا چشمداشتی نسبت به آن نداشت. به همین دلیل اگر چه از سرسپردگی عمیق رضاخان و همراهانش به سیاستهای انگلیس و از نقش انگلیسیها در به قدرت رساندن وی اطمینان داشتند ولی انقراض دودمان قاجار و اظهار تمایل گاه و بیگاه رضاخان به آلمان را به عنوان تحول مثبت مینگریستند.
با این همه، اگر روسیه و انگلیس به دولت مرکزی ایران و به سیاستمدارانش به عنوان «ابزار سلطه» تکیه میکردند، آلمانیها میکوشیدند تا بر بدنه جامعه ایران و اقشار و گروههای فعال و صاحب نفوذ آن تکیه کنند و در عین حال از هیچ تلاشی برای رخنه در هیات حاکمه دریغ نورزند. این تلاشها در سطحی گسترده ادامه داشت. این رویهای بود که آلمانیها در سالهای پایانی حکومت قاجار به طور پنهان و در سالهای حکومت رضاخان با توجه به گرایشهای سیاسی وی، به صورت آشکارتر در پیش گرفتند.
وقتی رضاخان در ایران کودتا کرد، در آلمان «جمهوری وایمار» حاکم بود؛ حکومتی که پس از پایان جنگ اول جهانی تا ظهور هیتلر در اروپا در یک مقطع ۱۴ ساله زمام امور آلمان را بر عهده داشت. رضاخان با این حکومت باب روابط دوستانه گشود و به آن چشم یاری دوخت. در این دوره آلمانیها بخش مهمی از فعالیتهای اقتصادی و صنعتی در ایران را به خود اختصاص دادند.
ایران و آلمان در زمینه بازرگانی مکمل یکدیگر بودند. ایران مواد خام و محصولات کشاورزی و دامی مانند پنبه، غله، حبوبات، برنج، تریاک، پشم، پوست، دانههای روغنی و قالی در اختیار آلمان قرار میداد و آلمان نیز تولیدات صنعتی، ماشینآلات، لوازم فنی، وسائط نقلیه، قند و شکر، دارو و مواد شیمیایی و کارخانههای مورد نیاز را به ایران صادر میکرد و از این لحاظ آلمان توانست تدریجا موقعیت تجاری ممتازی در ایران به دست آورد.
در زمینه تجارت خارجی به علت محدودیتهایی که دولت ایران از لحاظ اعتبار و پول بهوجود آورده بود انگلیسیها نتوانستند فعالیتهای چشمگیر اقتصادی در ایران داشته باشند و در مقابل آلمان به بهرهبرداری از وضع پیشآمده پرداخت و با تاسیس کارخانههای متعدد در ایران و تحصیل امتیازات بازرگانی موقعیت خود را تحکیم کرد. آلمان در همه زمینههای صنعتی مانند نساجی، کاغذسازی، چای خشککنی، سیمان، شیشهسازی، برق، اسلحهسازی، هواپیماسازی و غیره در ایران فعالیت داشت. برای راهاندازی این کارخانهها و تعلیم و تربیت کادر لازم برای آنها تعداد زیادی از آلمانیها به ایران اعزام شدند. علاوه بر کارخانهها، آلمانیها سالها اداره معادن کشور را نیز به عهده داشتند. آلمانیها برای تامین کادرهای لازم مبادرت به تاسیس هنرستان صنعتی در ایران کردند که به وسیله استادان آلمانی اداره میشد. در سال ۱۳۰۶ هنرستان صنعتی ایران و آلمان در تهران تاسیس شد و در سالهای بعد هنرستان صنعتی دیگری در شهرهای تبریز، اصفهان، مشهد و شیراز دائر شد. سپس امتیاز حمل پست هوایی در سراسر ایران به شرکت هواپیمایی «یونکرس» ـ ۱۳۰۶ـ مسوولیت ساختمان راهآهن به مقاطعهکاران آلمانی ـ ۱۳۰۷ـ و اداره امور بانک ملی به کارشناسان مالی آلمان واگذار شد ـ ۱۳۰۹ـ در سالهای بعد کارخانه هواپیماسازی یونکرس با تحصیل امتیازی از دولت ایران تمام خطوط هوایی داخلی و خارجی ایران را در اختیار خود گرفت. این کمپانی به ایجاد خطوط هوایی بین تهران و اصفهان و شیراز در داخل کشور و خطوط مشهد به کراچی و بمبئی و مشهد به هرات و کابل و رشت به باکو اقدام کرد.
همین که آدولف هیتلر به پیشوایی آلمان رسید، روابط دو کشور وارد مرحله جدیدی شد. آلمانیها تبلیغات وسیعی در مورد مشترک بودن نژاد آریایی دو ملت و یکسان بودن هدفهای ملی دو کشور در مبارزه با کمونیسم و امپریالیسم آغاز کردند. آنان در سال ۱۳۱۵ رضاشاه را تشویق کردند که دستور دهد نام کشورش را در مکاتبات خارجی به جای پرس و پرشیا، ایران ـ موطن آریاییها ـ بنامند. و با این گونه کارها محبوبیت بسیاری در میان ایرانیان به دست آوردند. در آبان ۱۳۱۴ دکتر یالمار شاخت وزیر اقتصاد هیتلر وارد تهران شد و در خلال مذاکرات او با مقامات ایرانی یک معاهده تجارتی پایاپای مهم در آذر ۱۳۱۴ بین دو کشور منعقد شد. دولت آلمان در قبال کالاهای صادراتی ایران ـ از قبیل پنبه، چوب، جو، برنج، چرم، قالی، خشکبار، خاویار، طلا و نقره ـ تجهیزات صنعتی و ماشینآلات مختلف وسایل نقلیه موتوری به ایران صادر میکرد، صدها تکنیسین، مشاور، معلم و تاجر آلمانی راهی ایران شدند و بسیاری از مناصب مهم و اساسی وزارتخانهها و صنایع دولتی را در زمینههای مالیه و معادن و فلاحت و دارویی و ارتباطات احراز کردند. صنایع ساخت آلمان محتاج سرپرستی تکنیسینهای آلمانی بود، از جمله رادیوی دولتی تهران که از سوی شرکت تلفونکن احداث شده بود. بنادر، مراکز تلفن، ایستگاههای تلگراف، سدها و ایستگاههای راهآهن تحت مدیریت آلمانیها قرار گرفت و اساتید آلمانی در دانشگاه تهران تدریس کرده و ریاست دانشکدههای کشاورزی و دامپزشکی را بر عهده گرفتند. احداث خط آهن سراسری ایران که بندر شاهپور را در خلیج فارس به بندر شاه در حوالی مرز ایران و شوروی متصل میساخت، تحت نظارت مهندسان آلمانی قرار گرفت. کتابهای اهدایی نازیها کتابخانههای تهران را پر کرد.
در پنج سال یعنی تا ۱۳۱۹ مبادلات بازرگانی ایران و آلمان با چنان سرعتی افزایش یافت که صادرات آلمان به ایران پنج برابر شد و آلمان نیز بزرگترین خریدار مواد خام صادراتی ایران شد. در سال ۱۳۱۷ خط کشتیرانی مستقیم بین هامبورگ و خرمشهر دایر شد و شرکت هواپیمایی لوفتهانزا نیز خط هوایی تهران ـ برلین را تاسیس کرد. سپس یک خط کشتیرانی بین بندر هامبورگ در آلمان و بنادر خلیجفارس، توسط آلمانیها برقرار شد و شرکت آلمانی هانزا در شهرهای جنوبی ایران مانند اهواز، بندر شاهپور و بوشهر شعباتی دایر کرد.
متخصصین، کارشناسان، تکنسینها، مدیران و کارمندان متعدد آلمانی در تمام شئون اقتصادی، صنعتی، بازرگانی، کشاورزی، فرهنگی و حتی دوایر و سازمانهای دولتی و ملی ایران مشغول کار و فعالیت بودند و تلاش فوقالعادهای از سوی هر دو کشور ایران و آلمان به عمل میآمد تا حجم مبادلات بازرگانی هر چه بیشتر افزایش یابد و روابط فرهنگی و سیاسی ایران و آلمان نیز توسعه بیشتری پیدا کند.
در پایان سال سوم زمامداری هیتلر ـ ۱۹۳۶ـ حجم تجارت خارجی ایران و آلمان به ۲۱ درصد و در ۱۹۳۷ به ۴۲ درصد رسید. در ۱۹۳۸ آلمان مقام اول را در تجارت خارجی ایران کسب کرد و در ۱۹۴۱ حدود ۵۰ درصد تجارت خارجی ایران منحصر به روابط با آلمان بود.
دولت ایتالیا نیز که متحد آلمان به شمار میرفت کمکهای گرانبهایی در به وجود آوردن نیروی دریایی ایران کرد. ساختمان وتحویل فوری کشتیهایی که دولت ایران سفارش داده بود، آموختن فنون دریانوردی به افسران جوان ایرانی که به ایتالیا فرستاده شده بودند و اعزام مربیان و مستشاران ایتالیایی نیروی دریایی، باعث شد که دولت ایران بتواند در مدت کوتاهی دارای نیروی دریایی کوچکی شده و پس از قرنها رأسا دفاع از آبهای ساحلی خود در بحر خزر و خلیج فارس را به عهده بگیرد. بدیهی است که این روابط نزدیک ایران با دولتهایی که محور برلن ـ رم را بهوجود آورده بودند با نظر خوشی از طرف شوروی و انگلستان تلقی نمیشد.
حسین فردوست مینویسد: «گرایش رضاخان به آلمان نازی کاملا واقعیت داشت. از مدتها قبل نزدیکیهای سیاسی بین آنها ایجاد شده بود و رضاخان با هیتلر و بلندپروازیهای او همدلی داشت. اودر اتاقش نقشهای نصب کرده بود ودر آن شهرهایی که توسط آلمانها اشغال میشد را علامتگذاری میکرد. او به من (فردوست) دستور داد که از طریق رادیو به وسیله سنجاق پیشرفت لحظه به لحظه جنگ را در نقشه منعکس کنم. در زمان اوج قدرت نازیها در آلمان به دستور رضاخان یک کابینه جوان به نخستوزیری دکتر متین دفتری (۴۳ ساله) روی کار آمد ـ آبان ۱۳۱۸ـ وظیفه این کابینه، نزدیک شدن به آلمان بود. عملا نیز روابط تجاری و صنعتی بین ایران و آلمان توسعه یافت و تعداد مهندسین و متخصصین آلمانی در طول جنگ جهانی دوم در ایران زیاد شد و به رده دوم بعد از انگلیسیها رسید. »
رضاخان و حکومت آلمانوفیل او نیز از یکسو از توسعه روابط همه جانبه با آلمان خشنود بودند و از سوی دیگر پیشرویهای نظامی و فتوحات هیتلر را با دقت و رضایت خاطر دنبال میکردند. فردوست مینویسد: «با پیشرفت آلمانیها در جنگ و نزدیک شدن آنها به کوههای قفقاز سمپاتی ولیعهد (محمدرضا) هم به آلمان زیاد شد و رضاخان گهگاه به انگلیسیها ناسزا میگفت ولی در دربار رضاخان که همه عمال انگلیسی بودند، این تحولات از دید لندن پنهان نبود. با شروع شکست آلمان در جبههها رضاخان دستپاچه شد و منصورالملک را (پدر حسنعلی منصور) که از مهرههای انگلیسی به شمار میرفت، نخستوزیر کرد. او به رضاخان گفت: انگلیسیها از وجود مهندسین و متخصصین آلمانی در ایران ناراضیاند و رضاخان بلافاصله بیش از ۶۰۰ کارشناس آلمانی را ظرف ۲۴ ساعت با کامیون به ترکیه تحویل داد. او تصور میکرد که با این عمل مساله حل شده و انگلیسیها با بقای او موافقت میکنند ولی اشتباه میکرد. »
منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
ارسال نظر