نامهها و نکتهها -نگاهی به روابط ایران و هند در دوره فتحعلی شاه
اعزام سفیر تاجر به بمبئی
حسین محبوبی اردکانی- از جمله حوادث مهم تاریخ ایران، چنانکه بر همه کس معلوم است، مواجه شدن کشور ما با سیاستهای اروپایی در آغاز دولت قاجاریه است. پیامدهای این مواجهه، شاید به جهاتی از حمله مغول کمتر نباشد. ایران در آن زمان با فکر شرقی و به مقیاس کشورداری مشرق زمین اداره میشد. اساس این پیشامد، یعنی ورود سیاستهای اروپایی به ایران و آثار بسیاری که بر آن مترتب شده است، استعمار هندوستان بود و تدابیری که جهت نگهداری این کشور عظیم زرخیز اتخاذ میشد. انگلیس، قدرت تجارتی آمیخته با سیاست، که هندوستان را در اختیار داشت و روز به روز بر قلمرو خود میافزود، از ترس هجوم افغانها، به پادشاه ایران یعنی فتحعلیشاه متوسل شد و این کاری بود که از هر طرف به نفع وی بود و شکست و ضعف هر دو لشکر یعنی سپاه افغان و ایران مایه آسایش خاطر و پیشرفت مقاصد کارگردانان آن سیاست میشد.
کسی که اجرای این سیاست را به عهده گرفت، یک تن خراسانی بود که هوش و درایتی به کمال داشت و در لباس تجارت اهل سیاست بود. این شخص مهدی علیخان حشمت جنگ بهادر بود.
رضا قلیخان هدایت، نویسنده کتاب «روضة الصفا» در ضمن وقایع سال ۱۲۱۴ می نویسد:«... در این ایام مهدیعلیخانی ملقب به بهادر جنگ از جانب فرمانروای هندوستان نامه و تحفه پادشاه انگلیس را از راه دریای عمان به بندر بوشهر آورده، حکام عرض راه فارس و عراق به اشارت کارگزاران خسرو آفاق، مقدم او را پذیره شدند و در اواخر ربیعالاول ۱۲۱۴ به شرف تقبیل درگاه حضرت پادشاه مشرف شد، نامه و هدایای او از نظر همایون اعلی گذشت و مطبوع مبارک گردید... ».
میرزامهدی علیخان حشمت جنگ بهادر، چنانکه در هندوستان از راه ادب و احترام، نامیده میشد. از خدمتگزاران صمیمی کمپانی هند شرقی بود و در بوشهر زیردست «مستر منستی» Mr. Manesty وکیل حکومت انگلیسی و کمپانی هندوستان، خدمت مینمود و تدبیر سیاسی و تجاری را باهم آمیخته داشت. از ایرانی که با او دوست بودند، یکی هم ملک التجار ایران بود که غرض از این مقاله، بیان سرگذشت اوست.
مهدی علیخان، با نامهای جعلی که خود ساخته بود«مطبوع طبع مبارک گردید» و لقب صحیح او حشمت جنگ بوده و بهادر عنوانی است مفعولی که گورکانیان هند هم به دنبال اسم امرا و سرکردگان خود ذکر میکردند این صورت درست نیست.
او با پیروزی و کامیابی به هندوستان بازگشت. پیروزی او تنها در این نبود که مطبوع طبع مبارک گردیده بود، بلکه در این بود که «به توسط حاجی محمد خلیل ملکالتجار چهل هزار روپیه سکه به محمود شاه کابلی و شهزادگان کابل و ایران داده و محمود شاه و فیروز شاه برادر زمانشاه را به عزیمت افغانستان ترغیب نمود... »
این پیروزی، برای کمپانی کافی نبود، از این رو سال بعد، باز به نوشته هدایت «... فرمانروای ممالک هندوستان، بهادر را که از معتمدین آن دولت بود، به سفارت ایران فرستاد، با نامه دوستی دولت قوی شوکت انگلیس و بعضی تحف و هدایای مرغوبه نفیس با شش نفر از نایبان و صاحب منصبان وارد ایران شد که از آن شش تن یکی جوانی «استرجی Strachey » بود... »
شاه و درباریان که احتمالا از جریان پشت پرده بیخبر بودند، تحت تاثیر تحف و هدایای سفیر که «الماسهای درشت و گرانبها و آینههای بزرگ و با صفا و مروحههای صندل و عود و بافتههای پرند و پرنیان بود... »قرار گرفتند و آنها که دستشان به این تحف و هدایا نمیرسید، یا میرسید و ذوقی داشتند «... در صفای جان استرجی شعرها گفتند و مهرها ورزیدند» چه حسن و جمال استرجی در این مثل بود، اما این مهرورزیها چنانکه خواهیم دید نتیجه خوبی ندارد. اوژن فلاندن در سفرنامه خود نوشته است که: «فتحعلیشاه... در یک فرسخی طهران قصری برپا نموده است که نامش قصر قجر یا تخت قجر میباشد، ... منازل قصر قجر آینه و نقاشی دارند. در بین این تصویرها یک تصویر اروپایی با لباس آخرین مد دیده میشود که ما را سخت به حیرت گذاشت و گفتند: یک نفر جوان از سفارت انگلیس است که فتحعلیشاه به او علاقه خاصی پیدا کرد... » این گفته میرساند که جلوه جمال استرجی در دربار شاه بسیار و به صورت نقش و نگار به یادگار مانده بوده است.
به هر صورت، این سفارت ملکم منجر به عقد قراردادی شد که یکی از امضاکنندگان آن حاجی محمد خلیلخان بود، و چون فتحعلیشاه خواست. مفاد عهدنامه را، آنچه مربوط به حکومت کمپانی هند بود، به حال اجرا درآورده و به علاوه از نظر تشریفات سلطنتی، در مقابل دو سفیر سابق- مهدی علیخان و جان ملکم- سفیری به هند بفرستد همین حاجیمحمد خلیل را انتخاب کرد.
در اینجا نکتهای است که باید یادآوری کرد و آن این است که فتحعلیشاه و درباریان او نمیتوانستند روابط بین حکومت هند و دولت انگلستان را درک کنند و در مسائلی که میان دو طرف مطرح می شد، چیزی که در وهله اول توجه آنها را جلب می کرد، پول سفرا بود.
و دیگر نمیدانستند که این پول خرج کردنها بر مبنای سیاست و ناشی از احتیاج بسیار شدید به موقع کشور و قدرت دولت ایران است که آن روز، هنوز در میان همسایگان قابلتوجه و حساب کردن بود. وانگهی این معنی بر آنها پوشیده بود که یک پادشاه نباید، نزد اولیای یک شرکت تجاری سفیر بفرستد. در آن روز هر چند شرکت هند شرقی معنا و عملا قدرت اجرایی هند را از همه جهت در دست داشت، لکن به صورت ظاهر هنوز سلطنت گورکانی برقرار بود و حکومت رسمی در آن کشور وجود داشت. این است که میبینیم زبان بیاطلاعی هیات حاکمه آن روز ایران از قوانین و مقررات بینالمللی وقت، کمتر از زبان جنگها نبوده یا اقلا بر اثرات آن زیانها میافزوده است.
به هر حال، شاه مصمم شد سفیری به هندوستان بفرستد و حاجی محمد خلیلخان نامزد این مقام شد و انتخاب بیجایی هم نبود، چه در حقیقت تاجری را به سفارت نزدیک شرکت تجاری فرستادند با این تفاوت که حاجی تاجر دربند ریاست بود و شرکت همهجا در فکر سیاست! یعنی در واقع حاجی محمد خلیلخان میدانست که از این ماموریت فوایدی، به خصوص از نظر بازرگانی عاید او میشود و این فواید به تحمل رنج سفر و قبول خطرات مقام سفارت میارزد.
گفته شد «انتخاب بیجایی هم نبود» زیرا حاجی محمد خلیل، که بعدها عنوان خان هم به او اعطا شد، از سالها پیش با هندوستان و انگلیسیها رابطه داشت و سفر هند برای او کاری نبود که از عواقب آن نگران باشد یا برخلاف احتیاط و نسنجیده به شمار آید. وانگهی، حاجی خیلی هم از سیاست به دور نبود. آغا محمدخان قاجار او را به خطاب «ملک التجار» قرین افتخار کرده بود! این مساله ارتباط او را با دربار سلطنت میرساند، عهدنامه ملکم را هم میگویند امضا کرده بود و از این گفته برمیآمد که همراه وی به طهران آمده بود و در مذاکرات سیاسی که منتهی به عقد قرارداد شد وارد و در نزد شاه دارای وجهه و اعتباری بود و درباریان هم خیلی از او در سیاست داناتر نبودند، زیرا ابتدای دولت قاجاریه بود و هنوز سیاستمدارانی، ولو به شیوه مشرق زمین، در دستگاه آن دولت نیز تربیت شده بودند مگر یکی دو تن که شاید وجود آنها در پایتخت لازمتر مینمود.
اینک بپردازیم به هویت او-حاجی محمد خلیلبن حاجی محمد قزوینی از اعاظم تجار بندر بوشهر و ایران بود و دختر آقا کوچک تاجر شیرازی مقیم بوشهر، به نام شهربانو خانم رابزنی. مادر این دختر که فیروزه خانم نام داشت پیش از اینکه زن آقا کوچک مزبور شود، زن «مستر داگلس»
Mr. Douglas نماینده شرکت تجاری هند شرقی انگلیس در بوشهر بود و از او دختری داشت که در انگلستان تربیت یافت و به یکی از بزرگان انگلیس شوهر کرد و به نام «لیدی بلیک» Lady Blake نامیده شد و این دختر از انگلستان پیوسته امتعه فرنگ برای مادرش میفرستاد. فیروزه خانم که گویا در آغاز مسلمان نبود و پس از فوت مستر داگلس مسلمان و زن آقا کوچک شد از او دو فرزند آورد که یکی همان شهربانو خانم بود و دیگر محمد- نبی خان که شرح حال او ذکر خواهد شد.
او با انگلیسیها سروکار داشت و چون تاجر معتبری شناخته میشد و با هندوستان و عراق مربوط بود، در خاک عثمانی نیز خالی از اعتبار نبود علیالخصوص که زن دیگری هم از اتباع عثمانی داشت به نام «حنف خانم» یا «فاطمه خانم» که اصلا ترک و در آغاز زن «حاجی یوسف پاشا» کپیتان پاشای عثمانی بود و ظاهرا حاجی محمد خلیلخان او را در بصره به عقد خود درآورده بود.
شاید از این جهات بوده است که دربار فتحعلیشاه برای او اهمیت مخصوصی قائل بود و او را در ردیف رجال سیاسی به شمار میآورد.
به هر حال چون حاجی محمد خلیلخان به سفارت تعیین شد، با برادرزاده خود «آقا حسن» و عدهای ملازم و نوکر به سوی بمبئی حرکت کرد. شرکت هند شرقی و فرمانروایان انگلیسی هندوستان برای ورود او تشریفات بسیار در نظر گرفتند و وی را با احترامات شایان در بمبئی پذیرفتند.
خلاصه مامورین کمپانی، پس از ورود سفیر به بمبئی کمال احترام را دربارهاش مجری داشته او را در خانهای که بعدا به «بهرام جیهال» Byramjee Hall مشهور شد، منزل دادند. از اقدامات و مذاکرات حاجی محمد خلیلخان در هندوستان چیزی معلوم نیست و اصولا مدت اقامت او در آن کشور بیشاز ۴۸ روز نشد و حتی نتوانست به حضور فرمانفرمای انگلیسی برسد، زیرا در ۲۰ ژوئیه ۱۸۰۲
(۱۲۱۷ هجری قمری) در خانه وی بین سپاهیان مستحفظ او و همراهانش نزاعی پیش آمد به این شرح که ظاهرا ایرانیها مرغابیای را به تیر زدند و هندی ها که کشتن جانوران را ناروا میدانستند در مقام اعتراض برآمدند و این مساله دامنه یافت و سروصدا ایجاد شد و به تیراندازی رسید. حاجی محمد خلیلخان برای رفع غائله از بالاخانه بیرون آمد و تیری به او رسید و کشته شد.
ارسال نظر