گروه تاریخ اقتصاد - ناپلئون بناپارت، پادشاه فرانسه، هنگامی که درصدد آن بود تا با همکاری ایران به هندوستان حمله‌ کند، تلاش بسیار کرد تا نظر مساعد فتحعلی شاه قاجار را جلب کند، از جمله اینکه برای نخستین بار دو نامه رسمی به شاه ایران نوشت و سفیر خود را به دربار این کشور فرستاد. واکنش فتحعلی شاه نیز در این میان منجر به عهد نامه‌ دوستی میان فرانسه و ایران شد. آنچه می‌خوانید نامه دوم ناپلئون به فتحعلی شاه است که به نقل از مجله «شرق» اسفندماه ۱۳۰۹، درج می‌شود. پاریس،۳۰ مارس ۱۸۰۵

من باید باور کنم که فرشتگانی که پاسبان سعادت دول‌اند خواستار آنند که من با مساعی‌ای که تو در تامین قدرت مملکت خویش به کار می‌بری‌ یاوری کنم. زیرا که یک فکر در یک زمان در اذهان ما خطور کرده است. ماموریتی که حامل مکاتیب ما بوده‌اند در استانبول‌ به هم برخورده‌اند و در ضمن اینکه حکمران تبریز از جانب تو با فرستاده من در حلب رابطه مکاتبه را گشود به مامور مزبور از جانب من فرمان رسیده بود که روابطی با وزرای تو در سر حدات‌ عثمانی افتتاح کند.

باید تن به قضای آسمان در داد زیرا که پادشاهان را برای آن‌ قرار داده است که ملل را سعادتمند کنند و چون قرن به قرن‌ مردان بزرگ را به وجود می‌آورد این قاعده را برایشان هموار می‌کند که با یکدیگر همداستان شوند، تا اینکه اتفاق مقاصد ایشان مفاخر ایشان را بیشتر رونق دهد و اراده‌ای را که در نیکوکاری دارند تقویت کند، جز این نظر دیگری توانیم داشت؟ ایران شریف‌‌ترین دیار آسیا است. فرانسه نخستین کشور مغرب است، بر ملل و ممالکی حکمرانی کردن که طبیعت به زیبایی ایشان مایل است و خواستار آن است که ایشان را از محصول فراوان توانگر کند، فرمانفرمایی‌ بر مردمان صنعتگر و هوشیار و دلیری که درین دو دیار سکنی دارند آیا از هر سرنوشت پسندیده‌تر نیست؟ ولی در روی زمین ممالکی‌ هست که طبیعت آن حق ناشناس و عقیم است و از تولید آنچه برای‌ معاش ملل لازم است دریغ می‌ورزد. در این ممالک مردم مضطر و حریص و حسود به وجود می‌آیند و بدابه حال اقطاری که آسمان با ایشان مساعد است ولی‌در ضمن آنکه نیکی خود را در حق آنها دریغ نمی‌کند، پادشاهان فعال و بی‌باک به ایشان نمی‌دهد تا بتوانند از نتایج جاه طلبی و حرص و فلاکت ایشان را حفظ کنند.

روس‌ها از کویرهای خود کسل شده‌اند و نسبت به زیباترین‌ قسمت‌های مملکت عثمانی تجاوز می‌کنند، انگلیسی‌ها که به جزیره‌ای‌ تبعید شده بودند که ارزش کوچک‌ترین ایالت دیارترا هم ندارد ولع نسبت به ثروت ایشان را برانگیخت و در هندوستان قدرتی فراهم‌ کردند که هرروز وحشت‌انگیزتر است. این دو دولت را باید مراقب بود و باید از ایشان ترسید، نه از آن حیث که مقتدرند بلکه از آن حیث که حاجت دارند و شهوت دارند که مقتدر گردند.

یکی از خدمتگزاران من می‌بایست علائم دوستی مرا به تو رسانده‌ باشد، آجودان ژنرال رمیوف سفیر خود را که امروز نزد تو می‌فرستم مخصوصا مامور است از آنچه مربوط به مفاخر تو و قدرت تو و حوائج و منافع و مخاطرات تست تحقیق کند. مردی است که جرات و فرزانگی دارد، خواهد دید که رعایای تو چه کم دارند تا آنکه دلاوری طبیعی‌ ایشان را به وسیله این صنایعی که چندان در مشرق زمین معروف نیست‌ یاری کند. زیرا که دولت ملل شمالی و غربی معرفت آن را برای‌ تمام ملل عالم واجب کرده است.

من از اخلاق ایرانیان آگاهم و می‌دانم که با شادی و به سهولت آنچه را که لازم است برای افتخار و امنیت خود فرامی‌گیرند.