روایت دیگر
اوضاع کارگران زن در ایران-بخش پایانی
در طول دهه ۱۹۷۰ ایران به صادر کننده عمده نفت و به یک کشور نیمه حاشیهای تبدیل شد. همانگونه که صنعتی شدن گسترش مییافت و کارخانهها رشد میکردند زنان بیشتری به عنوان کارگران تولیدی و انواع کارورزها در بخشهای تولیدی مدرن به کار گرفته شدند. در ابتدای انقلاب اسلامی، حقوق و درآمد زنان چیزی حدود بیست الی بیست و هفت درصد کل را تشکیل میداد. این میزان پس از انقلاب اسلامی به طور قابل ملاحظهای کاهش یافت. پس از انقلاب کار کارخانهها برای زنان مسلمان نامناسب تشخیص داده شد. البته قبل از انقلاب هم کار کارخانه برای زنان از نظر اخلاقی مخاطرهآمیز تلقی میشد.
تجربه «فراناک» در سازمان دادن زنان کارگر صنعتی، با آنچه پویا میگوید متفاوت است. او خود در سال ۱۹۷۹، یعنی زمانی که سازمان انجمن کارگران کاملا جا افتاده بود در اتحادیه کارگران فعالیت میکرد. فراناک تلاش خود در سازماندهی زنان چهار کارخانه (دو کارخانه داروسازی، یک کارخانه بیسکوئیتسازی و یک کارخانه ریسندگی) را بازگو کرده است. تعدادی از زنانی که با او کار میکردند یا گفتوگو داشتند اعضای انجمن کارگران (شورا) بودند. البته آمار ارائه شده از سوی او، هیچ اطلاعات دقیقی در اختیار ما نمیگذارند. او مینویسد: «اوضاع سلامت (مثلا استفاده از مواد شیمیایی در صنایع داروسازی یا شرایط ناگوار کار در صنایع ریسندگی) بالاخص برای زنان کارگر مهم بود.
موضوع مهم دیگر به گفته کارگران «مشکل نگهداری بچهها» بود. بیشتر زنان زمانی که حامله میشدند، کار خود را رها میکردند و زمانی که بچههایشان کمی بزرگ میشدند، دوباره به کار بازمیگشتند. آنان معمولا بچههایشان را به خانواده خود، خویشان یا حتی گاهی به همسایگانشان میسپردند. زنان به مرکزی برای نگهداری بچهها، کلاسهای درس، حمام، لگن دستشویی، ظرفشویی، صابون و محیط کاری عاری از گردوغبار و آلودگی صوتی نیاز داشتند.
کارهای خانهمحور در سطح کشور حتی در شهرهای بزرگ ادامه داشت. اغلب این کارهای خانهمحور به بازار متصل میشد و در یک الگوی پیچیده اقتصادی و روابط اجتماعی که به بخش کار خانگی زنان متکی بود، با محلههای مجاور مرتبط بود. محمد توکلی توضیح میدهد که بسیاری از همسران بازاریان، گروهی از زنان را شکل میدادند که شامل دختران، وابستگان و همسایگان میشد و آنها را در کار پولی برای تجار بازار بسیج میکردند. اغلب این زنان برای فروش در بازار دوزندگی میکردند یا به دوختن لحاف میپرداختند که متعاقبا در بازار کار به فروش میرسید. چنین تدارکاتی با خانههایی در اطراف بازارهای بزرگ و حیاطهای چندخانوادهای ممکن میشد. این خانهها محل تولید و فروش نیز بودند و به نوعی تقسیم کار جنسیتی و تعامل میان کار سرمایهداری و ماقبل سرمایهداری را منعکس میکردند.
به هر حال بسیاری از زنان شهری در فعالیتهای مولد درآمد شرکت داده نمیشدند؛ خصوصا مهاجران روستایی به تهران، دچار «خانهنشینی» میشدند. این پدیده در ترکیه و مصر نیز شناخته شده است و ماریا میس (Maria Mies) (۱۹۶۸) آن را تحت عنوان مدرنیزاسیون سرمایهداری و مهاجرت شهری- روستایی تحلیل میکند. پژوهشی در دهه ۱۹۶۰ در اصفهان انجام شد که فعالیت اندک اقتصادی در میان زنان خصوصا مهاجران را نمایش میدهد. این میزان در میان فرزندان مهاجران نیز قابل توجه بود. ژانت بوئر گزارش میدهد: زنان فقیری که در جنوب تهران مورد بررسی قرار داده شدند «بیشتر وقت خود را پشت دیوارهای حیاط خانه و همسایگانشان میگذراندند.» او ادامه میدهد: «قسمت عمده زنان در خانوادههای هستهای (شامل: زن، همسر، فرزندان) و گاهی در یک حیاط با خویشاوندان یا حتی غیرخویشاوندان زندگی میکردند. حدود بیستوپنج درصد آنها در خانوادههای گسترده زندگی میکردند و در این جمع خانوادههای هستهای نیز حضور داشتند. زنان در اینکه تا چه حدی بر درآمد شوهرانشان کنترل داشتند، متفاوت بودند. بیشتر آنان درآمد شخصی نداشتند آنان درون خانه مسوول حفظ و نگهداری خانه مثل پخت و پز، رفت و روب، شستوشو، آوردن آب از شیر آتشنشانی یا برکهها و پرورش بچهها بودند. همچنین با موسساتی مثل کلینیکهای بهداشتی و مدارس مجاور خود ارتباطاتی برقرار میکردند.
بوئر در ادامه توضیح میدهد که چندین زن در منطقه مورد مطالعه او مشغول کار در بیرون از خانه بودند. برخی از آنها در مراکز زنان تحت اداره سازمان زنان ایران، فعالیت میکردند. تهیدستترین زنان کارگرانی بودند که در خانهها خدمت میکردند. خدمتکاری شغل شرمآوری تلقی میشد. بعضی از آنها نیز در مراکز زنان مشغول پختوپز و شستوشو بودند. گفتوگوی بوئر با زنان جنوب ایران جنبههایی از زندگی، شخصیت، احساس و محدودیتهایی را که آنان با آن روبهرو بودند و آرزوهایی را که آنها برای خود و دخترانشان در سر داشتند، آشکار میسازد.
نویسنده: ولنتینا مقدم
ترجمه: یزدان فرخی
ارسال نظر