گاهشمار
یک ایرانی در اردوگاه کار اجباری!
در نیمه دوم فوریه سال ۱۶۱۹ اولین گروه بردگان به آمریکا فرستاده شدند. اما آمریکا نه اولین کشور بود و نه آخرین کشوری که در آن بردگی رواج داشت، سالها پس از آن و حتی در قرن بیستم بردگی در اشکال گوناگون آن ادامه پیدا کرد. در زمان جنگ دوم جهانی و در اردوگاههای کار اجباری شوروی بردگان دسته دسته به سیبری و ماگدان فرستاده میشدند و در معادن کار میکردند، جایی که در سال حتی یک بار چشم شان به خورشید نیز نمیافتاد.
کار در تاریکی شاید همان سویه تاریک زندگی آنها بود که بسیاری از آنها نتوانستند از آن جان سالم به در برند. حکایتهای مطرح شده از ماگدان به افسانههایی ترسناک شبیه است، اما این افسانهها واقعیت دارند و هنوز هم در گوشه و کنار جهان از آسیای جنوب شرقی گرفته تا آفریقا و آمریکای جنوبی و حتی در نزدیک خودمان اتفاق میافتند.
حکایت کار اجباری حکایتی است کهنه به درازای تاریخ. در گاهشمار این روز حکایت زندگی عطا صفوی را مرور میکنیم. مردی که ۱۰ سال از زندگی خود را در معادن و در ماگدان گذرانده است. صفوی امیدوار است ذکر آنچه بر او رفته بتواند برای نسل آرمانگرای جوان آموزنده باشد.
خاطرات این زندانی سیاسی دوره استالین در کتاب « در ماگدان کسی پیر نمیشود» به کوشش اتابک فتحاللهزاده جمعآوری و توسط نشر ثالث منتشر شده است.
۲۰ ساله بود که در تاریخ سوم اکتبر ۱۹۴۷ (۱۳۲۶) به نزدیک مرز حسینقلی آن زمان و اینچه برون فعلی در نزدیک ترکمنستان اتحاد جماهیر شوروی رسید. صفوی به همراه دوستانش چهار نفر بودند، میانجی، پورحسنی و قائمی. نزدیک غروب بود که او و همراهانش در مرز ایران توسط سربازان ترکمنستان بازداشت و به زندان مرزی ترکمنستان منتقل شدند.
در قزل اترک صفوی ۳۳ روز زندانی بود، در آنجا نه تنها خبری از غذا و چای نبود، بلکه زمانی که درخواست آب و غذا کردند، با یک سطل برزنتی مواجه شدند که در آن برای اسب آب میآوردند، اما صفوی و دیگران از خوردن چنین آبی امتناع کردند. زمان خواب فرا رسیده بود و کف بازداشتگاه سفت و سخت بود و پتو خواستند اما به جای آن برایشان کاه آوردند. بنابراین شب را روی رختخواب کاه و بالشی از لباسهایشان به صبح رساندند. اما این وضع فردای آن روز تمام نشد و ۳۳ روز ادامه داشت، تا اینکه دستبند به دست آنها را به عشق آباد بردند که سختترین زندانهای شوروی در دوره استالین در آنجا قرار داشت.
در زندان این شهر آنها ۴۴ روز مورد بازپرسی قرار گرفتند. بر اساس اتهام ماده ۳/۱۰۳ که بر عبور غیرقانونی از مرز دلالت داشت این بازجویی انجام شد. پس از آن دوباره به قزل اترک بازگشتند تا به دادگاه بروند، در این دادگاه آنها محکوم به دو سال زندان شدند، صفوی و همراهانش از آنجا به اردوگاه کار اجباری و کار در کارخانه آجرپزی فرستاده شدند. صفوی شش ماه در این اردوگاه بود و متحمل زحمات فراوان شد، لباسهایش را از او گرفتند و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
پس از گذر این دوره با اجبار و شکنجه از آنها اعتراف گرفتند که جاسوس آمریکا هستند، پس از این اعترافگیری دوباره آنها را به عشق آباد و دادگاه برگرداندند. پس از گذشت هشت ماه بازجویی هشتم مارس ۱۹۴۸ زلزله آمد و او سه روز زنده به گور بود تا اینکه از زیرآوار بیرون کشیده شد. پس از بیرون کشیده شدن او را به دادگاهی در مرز بردند، در این دادگاه صفوی ۲۵ سال حکم
گرفت.
او و دوستانش نامهای برای استالین نوشتند که روسی نمیدانند و خودشان عضو حزب توده هستند. پس از گذشت شش ماه دادگاه مخفیانه ویژه ک گ ب حکم آنها را به ۱۰ سال برگرداند، این حکم دیگر تغییر نمیکرد. صفوی را وارد قطار کرده و او را به مرز دریایی شوروی- ژاپن بردند که مسافتی نزدیک به ۳۵ هزار کیلومتر بود، آنها سه ماه در قطار در راه بودند که به مقصد برسند. از آنجا او را به کشتی مخصوص زندانیان منتقل کردند، هفت روز هم در دریا بودند تا به ماگادان رسیدند که دورترین بندر در شوروی است. در ماگادان هشت ماه شب است و چهار ماه روز، صفوی در ماگادان ۹ سال ماند و هر روز ۱۲ تا ۱۴ ساعت در معدن زغالسنگ کار کرد.
در آن زمان صفوی ۲۸ ساله بود. در این هشت سال و شش ماهی که در ماگدان و بخش شمالی آن در اردوگاه زندانی بود، نزدیک به ۲۵۰۰ و ۳۰۰۰ نفر نیز همراه او بودند و هر کدام یک شماره داشتند.
شماره صفوی O۳۲۴ بود و او را به این نام میخواندند. صفوی آنقدر خوششانس نبود که چهار ماه روز را هم ببیند؛ چرا که او تمام روز را در معدن میماند و حتی لحظه ای در سال نمیتوانست روز را ببیند. در آنجا زندانیانی از تمام کشورهای اروپای شرقی و غربی و روسیه، لیتونی، استونی، رومانی، بلغارستان، ژاپن، کره و چین، چکسلواکی، ترکیه، آلمان، فرانسه، ایتالیا و سه نفر آمریکایی حضور داشتند، اما فردی از کشورهای عرب در ماگدان نبود.
این افراد عموما اسرای جنگی بودند که در ماگدان نگهداری میشدند. در این اردوگاه او دوستانی از این کشورها را پیدا کرد. اما این زندانیان در ماگدان چه میخوردند؟ در ماگدان غذایی جز کلم نبود که با ترکیب آن با جو یا گندم سوپ درست میکردند. در سال چهار بار در روز تولد استالین، سالگرد پایان جنگ، اول ماه مه و سالگرد انقلاب اکتبر به آنها گوشت میدادند.
در سال ۱۹۵۳ و پس از مرگ استالین ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ نفری که در این اردوگاه بودند دوباره مورد بازجویی قرار گرفتند و برخی آزاد شدند، اما صفوی در ماگدان ماند تا آخرین زندانی آزاد شده ایرانی از این زندان باشد.
ارسال نظر