روایت دیگر
نگاهی به ماموریت های سایکس در ایران
افسانه منفرد - سرپرسى مولزورث سایکس، افسر اطلاعاتى، کارگزار سیاسى و نویسنده انگلیسى است. او در ۱۸۶۷/۱۲۸۴ در یورکشایر زاده شد. پدرش، ویلیام سایکس، کشیش و قاضی ارتش انگلستان بود. وى پس از پایان تحصیلات مقدماتى، در ۱۸۸۲/۱۲۹۹ در آموزشگاه راگبى و سپس در دانشکده افسرى ساندهرست به تکمیل تحصیلات خود پرداخت. در ۱۸۸۸/ ۱۳۰۵، به یکى از هنگهای ارتش انگلیس در سیالکوت هندوستان پیوست و سه سال در این هنگ خدمت کرد. در اکتبر ۱۸۸۹/ صفر ۱۳۰۷، به عضویت فراماسونرى درآمد. سایکس در دوران خدمت در ارتش، به فراگیرى زبان فارسى پرداخت و در پاییز ۱۸۹۱/۱۳۰۹، به اروپاى شرقى سفر کرد تا براى ماموریتهای اطلاعاتى و سیاسى آماده شود. در سال بعد نیز، براى دستیابى به اطلاعات درباره راهآهن نظامى روسیه که دریاى خزر را به سمرقند متصل میکرد، به تاشکند رفت به این ترتیب، وى یکى از عوامل عرصه کشمکش دولتهای روس و انگلیس بر سر تسلط بر راههای نفوذ به هند از طریق خشکى شد که در تاریخ به «بازى بزرگ» یا «مسابقه سایهها» معروف است.
سایکس در رجب ۱۳۱۰/ ژانویه ۱۸۹۳ از مسیر جنوب شرقى دریاى خزر عازم ایران گردید. وى در این سفر به درگز، گرگان و ترکمن صحرا رفت و در بجنورد با رییس ایل کرد شادلو دیدار کرد. سپس با گذر از قوچان و مشهد، از طریق کویر لوت راهى کرمان شد تا مسیرى دشوار و کم رفت و آمد را از نزدیک ببیند. هنگامى که وى به کرمان رسید، مجموعهاى نقشه و یادداشت براى اداره اطلاعات ارتش هند و انجمن سلطنتى جغرافیا در لندن گرد آورده بود. سایکس در همین سفر، در حوالى پاریز کرمان با عبدالحسینمیرزا فرمانفرما، شاهزاده متنفذ قاجارى، ملاقات کرد این دیدار مقدمه همکارى ۲۵ سالهاى میان آن دو شد. سایکس در ادامه این سفر به سوى جنوب رفت و در بحبوحه آشوبهای محلى برضد قوامالملک، حاکم شیراز، به این شهر رسید. اندکى بعد، راهى بوشهر و سپس از طریق دریاى عمان عازم بندر کراچى شد تا در راولپندى به هنگ خود بپیوندد.
در ۱۳۱۱/ ۱۸۹۳، سایکس بار دیگر به شرق ایران رفت تا درباره راهها و نحوه گردآورى آذوقه در این نواحى اطلاعاتى به دست آورد. وى در ربیعالآخر/ اکتبر همان سال به چاهبهار رسید و بلافاصله با کاروانى از شتران در مسیرهاى صعبالعبور و مملو از گدازههاى آتشفشانى به سیاحت در بلوچستان پرداخت و از فهرج (ایرانشهر)، تفتان و بمپور دیدن کرد. در حالى که همواره مورد حمایت فرمانفرما بود.هنگامى که سایکس به کرمان رسید، براى تاسیس کنسولگرى انگلیس در آن شهر تلاش بسیار کرد اما تا سفر بعدى او به کرمان تحقق نیافت. فرمانفرما واسطه انتقال نقدینگى وى به هند شد و زمینه سرمایهگذارى او را در آنجا فراهم کرد. سایکس از طریق یزد به تهران رفت و به حضور ناصرالدین شاه رسید و اندکى بعد به اروپا بازگشت.
سایکس در ۱۳۱۲/ ۱۸۹۴، با کسب اجازه تاسیس کنسولگرى انگلیس در کرمان، همراه خواهرش، اِلا، از طریق انزلى وارد ایران شد و سپس به تهران و دو ماه بعد به کرمان رفت در این زمان، سایکس به معاونت هیات تعیین مرزها از کوهک تا کوه ملک سیاه در بلوچستان منصوب و در شعبان ۱۳۱۳/ ژانویه ۱۸۹۶، همراه اِلا راهى بلوچستان شد. وى در طول یک ماه، با وجود ناسازگاریهاى اسدالدوله (حاکم بلوچستان)، علامتگذارى خط مرزى را با همکارى دیگر اعضاى هیات به پایان رساند وى در همین سفر، راهزن بلوچ، میرشهداد، را دستگیر کرد.
درهمان سال، ماموریت بعدى سایکس در ایران، سفر به دره رود کارون بود. در دوره کوتاه اقامت او در جنوب ایران، در ذیقعده ۱۳۱۳ ناصرالدین شاه کشته شد. خود سایکس نیز در وضعیت ناگوار جسمى و اوضاعى دشوار از حیث مناسبات با مقامات محلى به سرمیبرد. سرانجام، سایکس در ۱۳۱۵ به وطن بازگشت و در مسیر بازگشت، در بوداپست با آرمینوس وامبرى، نویسنده و جهانگرد بنام مجار، دیدار کرد و از آن پس، باب مکاتباتى را با وى گشود که تا پایان عمر سایکس ادامه یافت.
در همان سال، سایکس بار دیگر به ایران سفر و کنسولگرى مستقل بریتانیا را در سیستان تاسیس کرد. در این سفر، سایکس با صدور برخى کالاهاى محلى نظیر پسته، قالى، زعفران و شال، فعالیتهای تجارى و اقتصادى پرسودى را آغاز کرد. در بهار ۱۳۱۸/۱۹۰۰، در سفرى به نواحى جنوبغربى کرمان، به ثبت برخى بناهاى تاریخى از جمله کلیساى نسطورى روستاى نگار، نزدیک بردسیر، و گردآورى اشیاى عتیقه همت گمارد. او در پاییز ۱۳۱۹/۱۹۰۱ به سبب شرکت در جنگهای انگلستان در آفریقاى جنوبى، نشان شهامت و براى خدمات کنسولیاش در کرمان، نشان لیاقت و در ۱۹۰۲/۱۳۲۰، براى دستاوردهاى علمیاش، از سوى انجمن سلطنتى جغرافیا نشان طلا دریافت کرد.
سایکس پس از بازگشت به ایران، از مرگ مظفرالدین شاه
(در ۱۳۲۴) آگاه شد. در این روزها نیز، عمده تلاش وى مصروف احیاى وجهه انگلستان در میان ایرانیان گردید که به سبب عقد قرارداد ۱۹۰۷ به شدت مخدوش شده بود؛ قراردادى که وى از ابتدا با آن مخالف بود یکى از مهمترین اهداف سایکس در سالهاى آخر اقامتش در مشهد (۱۳۲۵ـ۱۳۲۹/ ۱۹۰۷ـ۱۹۱۱)، حفظ آرامشِ این شهر و خنثى کردن اقدامات تحریکآمیز کنسول روس، پرنس دابیژه، بود تا از حمله روس ها به مشهد به بهانه ناآرامى شهر ممانعت کند.
سایکس در ۲۰ ذیحجه ۱۳۳۱/ ۲۰ نوامبر ۱۹۱۳، با پایان یافتن دوره ماموریتش، پس از هشت سال و نیم، مشهد را با خانوادهاش ترک کرد، اما در لندن (به ادعاى خودش)، به سبب حسادت لرد کرزن، توجه درخور انتظارى به او نشد.
سایکس پس از دورهاى کوتاه که عهدهدار فرماندارى نظامى ساوت همپتون در جنوب انگلستان بود، ماموریت کوتاهى نیز در فرانسه داشت و در ۱۳۳۳/ ۱۹۱۵، در سمت کنسول موقت رهسپار کاشغر در ترکستان چین گردید.گر چه وظیفه عمده او در آن ناحیه مراقبت از تحرکات جاسوسان عثمانى بود، فرصت را مغتنم شمرد و در سفرى به پامیر و به هنگام گذشتن از دره سارى گل با سکنه اسماعیلى این نواحى آشنا گردید. در محرّم ۱۳۳۴/ نوامبر ۱۹۱۵، سایکس به لندن بازگشت و در سال بعد، با دستور سازماندهى تفنگداران جنوب ایران رهسپار ایران شد ماموریت سایکس دو سال به طول انجامید و سرانجام او در ربیعالاول ۱۳۳۷/ دسامبر ۱۹۱۸ به لندن بازگشت.
منبع: دانشنامه جهان اسلام
ارسال نظر