گوشواره‌ها و سرمایه‌ها

ترجمه: یزدان فرخی- با این همه هیچ موردی از سازماندهی کارگران زن حتی از میان طبقات کارگر قدیمی، نیمه پرولتاریا و تولیدکنندگان کالاهای کم اهمیت، ثبت نشده و حتی مشاهده نمی‌شود که زنان در اصناف عدیده اصفهان که در کتاب عیسوی شرح داده شده‌اند شرکت کرده باشند. شواهدی داریم که نشان می‌دهند در اصفهان و شهرهای دیگر، زنان فقیر وبیوه به عنوان کارگران ریسنده پشم مصرفی صنعت فرش به کار گرفته می‌شدند. برای مثال کتاب منصور معدل در مورد قیام تنباکو (دهه ۱۸۹۰) یکی از مسوولان مالیاتی اصفهان را مثال می‌زند که گزارشی در مورد وخیم بودن وضع بافندگان تنظیم کرده است.

در گذشته پارچه‌های باکیفیتی در اصفهان تولید می‌شد؛ چرا که همه از طبقات بالا گرفته تا ضعیف‌ترین طبقات از تولیدات بومی استفاده می‌کردند؛ اما در سال‌های منتهی به قیام تنباکو مردم ایران روح و جسم خود را تسلیم خرید تولیدات پرزرق و برق و ارزان اروپاییان کردند. در واقع آنها متحمل ضرری بیش ازآنچه تصور می‌کردند شدند. بافندگان محلی در تلاش برای تقلید از پارچه‌های وارداتی، کیفیت و مرغوبیت کالاهایشان را پایین آوردند. روس‌ها خرید پارچه‌های ایرانی را متوقف کردند و برخی مشاغل ضررهای فراوانی متحمل شدند. حداقل یک چهارم اصناف شهر را بافندگان تشکیل می‌دادند اما حتی یک پنجم آنها نیز باقی نماند. «در حدود یک بیستم بیوه‌های نیازمند اصفهان، بچه‌های خود را از درآمدی که از ریسندگی به دست می‌آوردند، بزرگ می‌کردند، اما اکنون آنها منبع درآمد و امرارمعاش خود را از دست داده بودند.» به همین ترتیب دیگر اصناف مهم مثل رنگرزها، شانه‌زن‌ها و سفیدگرها، آسیب دیدند. سایر مشاغل نیز تحت‌تاثیر قرار گرفتند. به عنوان مثال کشاورزان دیگر نمی‌توانستند پنبه خود را به قیمت خوبی بفروشند.

مسلما کار زنان به نسبت طبقه اجتماعی‌شان متغیر بود، اما نژاد و مذهب چه نقشی در این مهم بازی می‌کرد؟ اطلاعات بسیار اندکی در این زمینه داریم. به هر حال سندی در مورد شرایط اقتصادی ارامنه جلفا مربوط به سال ۱۸۸۱.م مساله را تا حدودی روشن می‌کند. [در این سند] به زنان نیز در میان صنعتگران اشاره شده است: «تعداد زیادی از زنان به جوراب‌بافی و تعداد زیادی از مردان در حرفه بافندگی مشغول به کار بودند.»

اسناد موجود به گونه‌ای مناسب نحوه کار خانگی زنان را تبیین می‌کنند و «مدیریت خردمندانه آنها در خانواده را به خوبی نشان می‌دهند.» بعد از خرید سالانه، جز خرید گوشت، زن خانه‌دار مدبر می‌کوشید مطابق با مقدار لازم برای هر روز، از همان اقلام خریداری شده، بدون هیچ خرید مجددی خانه را اداره کند. به طور کلی در جلفا نیازی به خدمتکاران زن یا مرد نبود؛ زیرا هر کاری که مربوط به خارج از خانه بود، توسط مردان انجام می‌شد و مدیریت خانواده را زنان برعهده داشتند و تنها در موارد ضروری زنان مزدور فراخوانده می‌شدند تا اموری مثل پخت نان، شستن رخت چرک و نیز کارهای خاص و سنگین را انجام دهند. خانواده‌ها در جلفا نیازی به دایه نداشتند؛ زیرا هر زنی به تنهایی از بچه خود مواظبت می‌کرد.

این گزارش نمونه تقسیم کار براساس جنسیت در میان یک خانواده ارمنی است. متاسفانه این گزارش در مورد زنان مزدور سکوت می‌کند.

شواهد موجود صرفا از دوره اواخر قاجاریه و مقطع گذار از ماقبل سرمایه‌داری به سرمایه‌داری و تشکیل طبقات نیمه پرو لتاریا یا نیروی ذخیره کارگران زن را پوشش می‌دهند.

در خاورمیانه که تولید سرمایه‌داری و نظام ماقبل سرمایه‌داری به شکل مشابه همزیستی دارند، زنان و بچه‌ها در اشکال مختلف مشاغل به کار گرفته می‌شدند. دونالد کواترت (Donald Quataert) در اثر خود درباره تاریخ اجتماعی امپراتوری عثمانی در ابتدای قرن بیستم، می‌نویسد: «کار بچه‌ها متداول بود و دختران جوان به‌خصوص در صنایع تولید پارچه و تریاک بخش مهمی از کارگران کارخانه‌ها را تشکیل می‌دادند.»

روایت او اهمیت جنسیت، طبقه و قومیت را در بسیج کارگران در امپراتوری عثمانی نشان می‌دهد.

در یکی از کارخانه‌های بافندگی دولتی در استانبول، کودکان یتیم مسیحی را از آناتولی مرکزی برای کار با پرداخت مقرری می‌پذیرفتند. کارخانه‌های بافت ابریشم بورسا که یک مرکز صنعتی مهم بود، تعداد زیادی از دختران جوان را از روستاهای مناطق اطراف استخدام می‌کرد و در خوابگاه‌های نزدیک کارخانه اسکان می‌داد (درست مثل خواهرانشان در نیوانگلند و ژاپن آن زمان). دختران و زنانی که در کارخانه ریسندگی هرک (Herek) واقع در نزدیکی استانبول کار می‌کردند، براساس نژاد تقسیم شده و به یک شیوه زندگی می‌کردند.

انقلاب مشروطه: وضعیت سیاسی

و فشارهای اقتصادی

پژوهش‌های فمینیست‌‌ها در انقلاب مشروطه، به بازیابی فعالیت‌های زنان و اهمیت روایت‌های جنسیتی کمک کرده است. افسانه نجم‌آبادی (۱۹۹۸) رویداد فرامو‌ش‌شده‌ای را در تاریخ ایران مورد بازبینی قرار می‌‌دهد که در آن زنان و بچه‌های ایرانی در طول مرزهای روسیه با هجوم مردان قبایل ترکمن از روستاهای خراسان در بهار و پاییز ۱۹۰۶ اسیر، فروخته و به بردگی برده می‌شدند. خشم و نفرت «دختران قوچان»، انقلاب مشروطه ۱۹۰۶-۱۹۰۵ را تسریع کرد. پروین پایدار (۱۹۹۵) به بررسی نقش سیاسی، طبیعت جنسیتی و توسعه سیاسی در سه دوره تاریخ مدرن پرداخته است. ژانت آفاری (۱۹۹۶) تاریخ جامعی از دموکراسی توده، دموکراسی اجتماعی و منشا فمینیسم بین سال‌های ۱۹۰۶-۱۹۱۱ ارائه می‌کند. آفاری در این بررسی مانند نجم‌آبادی جنبه‌های مخفی تاریخ اجتماعی ایرانیان را بررسی نمی‌کند. در روایت وی زنان به عنوان موضوع تاریخ و نیز عامل سیاسی و گروه‌های آسیب‌پذیر در برابر سلطه ظاهر می‌شوند.

پژوهش ژانت آفاری، فعالیت جمعی از زنان را در انقلاب مشروطه به نفع ملی‌گرایی، ناسیونالیسم و حقوق زنان برجسته می‌سازد. به نوشته او گزارش بهت‌آور حمایت وطن‌پرستانه زنان در روزنامه‌های این دوره منتشر شده بود. برای مثال، مجلس در نوامبر ۱۹۰۶ گزارش داد که «بیوگان گوشواره‌ها و النگوهایشان را هدیه می‌کردند» تا به جمع شدن سرمایه لازم جهت تاسیس یک بانک ملی کمک کنند و «آنها با هم رقابت می‌کردند» تا سهم بیشتری در این حرکت داشته باشند. بامداد نیز از زن رختشویی صحبت می‌کند که به حیاط مجلس آمد و یک تومان پرداخت کرد و خواهان کمک مالی به بانک شد. روزنامه‌های مجلس، انجمن و ندای وطن، نامه زنی از قزوین را چاپ کردند که خطاب به یکی از نمایندگان فعال در امر تدوین قانون اساسی جدید - به نام سعدالدوله - نوشته شده بود. آن زن جواهری را که برای روز سختی خویش ذخیره کرده بود، اهدا کرده و همسایه بینوای خود را که زنی بیوه و مادر یک بچه بود، به جمع خانواده خود آورده بود.

یک زن دیگر میراث پنج هزار تومانی خود را تقدیم کرد. دیگران ودیعه‌های سخاوتمندانه مشابهی را تقدیم کردند. به نوشته آفاری، کارهای زنان در ستون روزنامه‌ها با عناوینی چون «چه کسی از یک زن کمتر است؟» ستایش می‌شد تا از این رهگذر موجبات خجالت بیشتر مردان ثروتمندی را فراهم کنند که دارایی‌هایشان را در بانک‌های اروپایی پس‌انداز کرده بودند.

آفاری شرح می‌دهد که زنان چگونه با اقدام به پوشیدن لباس‌های بومی و توقف خرید پارچه‌های وارداتی اروپایی، در حرکت ملی سهیم شدند. این حرکت مشابه تحریم سوادشی (Swadeshi) (۱۹۱۱-۱۹۰۴) از سوی زنان هندی در مورد کالاهای انگلیسی بود. اعتقاد بر این بود که تحریم پارچه‌های اروپایی در ایران می‌تواند ملت را از دلبستگی به بازرگانان و سرمایه‌داران اروپایی برهاند. بچه‌های مدرسه البسه ملی پوشیدند. در تبریز زنان جلساتی در مورد تحریم برگزار کردند و با تضرع از مردم می‌خواستند «تا مدتی لباس‌های قدیمی‌شان را بپوشند.» به این امید که ملت به زودی بتواند پارچه‌های بومی تولید کند.

اما زنان متقلبی نیز در این میان فعال بودند. آفاری توضیح می‌‌دهد که چگونه همدست محمدعلی‌شاه، سعدالدوله، چندین نقشه استراتژیک به منظور آبروریزی مجلس طراحی کرد و به مدافعان حقوق زنان با زدن اتهام ترویج بی‌اخلاقی حمله کرد. در یکی از این حرکت‌ها او تظاهراتی را به راه انداخت که زنان بدون حجاب در خیابان‌های تهران راهپیمایی کردند و شعار می‌دادند: «مشروطیت به ما آزادی داد تا تعهدات مذهبی‌مان را ترک کنیم و همان طور که آرزو می‌کردیم، زندگی کنیم.»

نیمی از مبارزات انقلاب مشروطه شامل گسترش مدارس جدید و جایگزین ساختن آنها به جای مدارس سنتی (مکتب‌ها) بود. درگیری‌ها مخصوصا بر سر مدارس دخترانه بود. آفاری توضیح می‌دهد که مخالفان مدارس جدید مدعی بودند، نگران از دست رفتن شرافت و حرمت زنان هستند.

از سوی دیگر موافقان خاطرنشان می‌ساختند دخترانی که در مدارس سنتی شرکت می‌کنند، اغلب مورد دست‌درازی مردان وابسته به زنان معلم قرار می‌گیرند. به اعتقاد آنها مدارس جدید نه تنها زمینه یک تعلیم معقول را برای زنان فراهم می‌کردند، بلکه آنها را از چنین دست‌درازی‌هایی حفاظت می‌کردند. استدلال دیگر موافقان این بود که مدرسه می‌تواند مانع رشد مشکلات اجتماعی معاصر نظیر فقر و بی‌سوادی شود و به زنان بیوه و سرپرست خانواده که با وسایل حمایتی اندک از طرق گدایی و ... زندگی خود را ادامه می‌دادند، کمک کند.

در مورد زنان فقیر شهری، زندگی سخت کلفت‌ها و دایه‌ها یا تجربه زناشویی زنان شهری و روستایی، اطلاعات بسیار اندکی در اختیار داریم، اما اثر آفاری به ما دیدی کلی در این مورد می‌دهد. آفاری با اشاره به نوشته‌های یکی از هفته‌نامه‌های زنان - هفته‌نامه «دانش» - توجه ما را به نگرش‌های منفی در مورد زنان فقیر معطوف می‌کند؛ مشکلاتی چون تفاوت‌های سنی فوق‌العاده بین زن و مرد در اغلب ازدواج‌های جوامع شهری که مردان گاه ده‌ها سال از زنان خود بزرگ‌تر بودند. زنان باردار، کودکان رهاشده، مزاحمت‌های جنسی علیه زنان در خیابان‌ها و زندگی زنان طبقه متوسط که علاقه‌مند بودند همچون بردگان واقعی مورد توجه شوهرانشان قرار گیرند.

هر چه حضور زنان در طول انقلاب مشروطه علنی‌تر می‌شد، تابعیت و اهمیت درجه دوم آنها و وضعیت تحت‌فشار ایشان بیشتر موضوع بحث عمومی قرار می‌گرفت. هنگامی که در آگوست (مرداد) ۱۹۰۷.م گروهی از زنان بیوه که حقوق بازنشستگی آنها برای چندین ماه به تعویق افتاده بود. در میدان توپخانه نزدیک مجلس تحصن کرده و بست نشسته بودند. روزنامه حبل‌المتین در سرمقاله‌ای وضعیت اسفناک آنها را چنین تشریح کرد: «زنان ایرانی بدبخت‌ترین و مظلوم‌ترین مردمان جهان هستند؛ خصوصا ساکنان شهرهای بزرگ و بالاخص زنان تهرانی که در جامعه سرپناهی ندارند.» این زنان آموزش یا تخصص خاصی ندیده بودند تا به وسیله آن معیشت و گذران خود را به دست آورند. سرمقاله ادامه می‌دهد: زندگی آنها به این دلیل متزلزل است که به شوهرانشان کاملا وابسته‌اند و لذا بدرفتاری شوهران و ادعاهای تنگ‌نظرانه آنها را می‌پذیرند. هنوز «عملکرد ظالمانه مردان به گونه‌ای است که گویی زنان موجودیت انسانی ندارند.» این مقاله با عنوان «خوارشمردگان» استدلال می‌کند که ملت ایران با این رفتار در حق زنان، موجب بدنامی خود شده است. حبل‌المتین خواستار شده بود در صورت امتناع وزرا و ثروتمندان جامعه از توجه فوری به اوضاع وخیم زنان، صندوقی جهت فراهم آوردن وجه برای زنان فقیر متحصن در میدان توپخانه تاسیس شود.

با احیای انقلاب مشروطه و کشف و تولید نفت در ۱۹۱۴-۱۹۱۱،اقتصاد سیاسی ایران شروع به تغییر کرد. ابتدا بریتانیا امتیاز گرفت و از طریق کمپانی نفت ایران - انگلیس از نفت ایران بهره‌برداری کرد.

البته اقتصاد ایران هنوز تحت سلطه کشاورزی، تولید فرش و صنایع دستی بود و این اقلام عمدتا به وسیله زنان تولید می‌شدند. کلارا رایس، یکی از اعضای مبلغان مسیحی که به بیشتر نقاط ایران سفر کرده بود، به اهمیت کار بدون دستمزد زنان در مناطق روستایی در قالب کشاورزی، چوپانی، بافندگی فرش، تولید مواد خوراکی و پوشاک برای خانواده،‌ اشاره کرده است.