گاهشمار
تجربه کمون پاریس
در روزهای پایانی ژانویه ۱۸۷۱ نیروهای ارتش فرانسه دربرابر آلمان تسلیم شد، در این شرایط کمون پاریس دست به مقاومت زد. اما کمون پاریس چه بود و چه سرانجامی داشت؟ داستان کمون با شکست مفتضحانه امپراتوری دوم فرانسه از پادشاهی پروس آغاز شد؛ جنگی که فرانسویان، ناشیانه آن را درتابستان ۱۸۷۰ آغاز کردند وتا بهار ۱۸۷۱ به طول انجامید. در ادامه تحولاتی که در فرانسه رخ داد، از دستگیری ناپلئون سوم گرفته تا تضعیف قدرت سیاسی در فرانسه، یگانهای گارد ملی در پاریس برای جلوگیری از خطر احتمالیِ حمله دوباره پروسیها شکل میگیرد. اولین نطفههای کمون پاریس در این نقطه شکل میبندد. به این شکل که هرواحدی از این یگانها، افسرانِ خودش را خودش انتخاب میکند. افسرانِ منتخب اغلب متعلق به محلههای کارگرنشین بودند. در این میان سوسیالیستها و جمهوری خواهان وطن پرست که برای تشکیل یک کمیته مرکزی تلاش میکردند، در دو چیز مشترک بودند: اول آنکه میخواستند جلوی احتمال حمله دوباره آلمانیها را بگیرند و دوم آنکه از امکان بازگشتِ جمهوری به سلطنت جلوگیری کنند.
«آدولف تی یر» که در این زمان رییس دولت موقت فرانسه است، خطر کمیته مرکزی گارد ملی را احساس میکند و با جابه جایی قدرت از طریق انتقال اعضای مجمع ملی دولت موقت به «بوردو»، پاریس از فضای سیاسی تهی میشود. در ادامه، ارتش منظم فرانسه در تقابل با دستور «تی یر» مبنی بر مصادره یکی از توپهای جنگی ای که در اختیار گارد ملی بود، با سربازان گارد ملی و مردم اعلام برادری میکند. ارتش به شورشیان میپیوندد و یکی از آرمانهای فراموش شده انقلاب کبیر، یعنی «برادری» به شکلی رادیکال تحقق مییابد. پس از آنکه تعداد بیشماری از متخصصان و تکنوکراتهای پاریسی و همین طور بازماندگان ارتش که هنوز به حکومت ورسای وفادار مانده بودند پاریس را ترک میکنند، کمیته مرکزی کمون دست به انتخابات میزند. این انتخابات یکی از مسائلی بود که مارکس با تکیه بر آن به نقد کمونارها دست میزد. او معتقد بود کمونارها پس از فتح پاریس باید به جای انتخابات دموکراتیک، به ورسای حمله میکردند. اما از منظر «آلن بدیو»، در تحلیل مارکس از واقعه کمون با یکسری «اگر»های تاریخی روبهروایم: اگر کمونارها به ورسای حمله میکردند، اگر کمونارها به جای آنکه بانک ملی را دست نخورده رها کنند ذخایر طلای بانک ملی پاریس را به دست میگرفتند، اگر کمونارها مرکزیت سیاسی قدرتمندی برای خود تعریف میکردند، اگر کمونارها رهبر قدرتمندی همچون «اوگوست بلانکی» داشتند، شاید شکست نمی خوردند. اما از نگاه «بدیو» مارکس یک نکته مهم را فراموش میکند: اساسا در کمون، بحث بر سر تصاحب قدرت نبوده است.
منبع: موسسه پرسش، درس گفتار کیانوش اخباری
ارسال نظر