آثار جنگ جهانی دوم و توسعه پنج‌شرکت بزرگ غلات-8

خروشچف را باید سوسیس کرد

خریدها و فروش‌های شوروی در بیشتر اوقات، بنابه ملاحظات اقتصادی یا سیاسی انجام می‌گرفت، ملاحظاتی که بازرگانان غربی از آنها اطلاعی نداشتند. مثلا شوروی احتیاج داشت که هرچه زودتر مقداری منابع مالی برای خرید ابزارهای لازم به دست آورد یا ناگهان تصمیم می‌گرفت که تعداد دام‌های خود را بیفزاید و برای خوراک آنها ذرت یا جو بخرد.

یکی از تاکتیک‌های استادانه و موفق ماتویف، به کار بردن روش «غافلگیری» بود. او یا یکی از زیردستانش، گاه در نیمه شب بازرگانان غربی را با زنگ تلفن از خواب بیدار می‌کردند و به عنوان مثال به وی می‌گفتند: «ما ۱۰۰هزار تن گندم SKS۱۲۱ برای فروش داریم. آیا شما خریدارید؟ اگر خریدار هستید باید تا فردا ظهر به من پاسخ دهید.» آنگاه، او و همکارانش به همه جا تلفن می‌کردند و از نیویورک و شیکاگو و لیورپول، قیمت‌های روز را می‌پرسیدند. هنگام ظهر، دربار هتلی که برای ملاقات تعیین شده بود، تعدادی از بازرگانان که به آن تلفن کرده بودند، حاضر می‌شدند و هر بازرگانی می‌کوشید تا مناسب‌ترین قیمت را به ماتویف پیشنهاد کند.

در آغاز تابستان سال ۱۹۶۳، در بازرگانی بین‌المللی غلات، دوران نویی آغاز شد. از نخستین رویدادهایی که باید نام برد، تلفن ماتویف به پاتریک مایهیو است. او مرد جوان و بسیار فعالی بود که در آن هنگام برای شرکت راس اسمیت در لندن کار می‌کرد. مایهیو تلاش فراوان کرده بود تا با روس‌ها رابطه برقرار کند. بر اثر تلاش‌های وی، شرکت راس اسمیت در وضعی قرار داشت که می‌توانست در آخرین سال‌های دهه ۱۹۵۰ در مورد فروش گندم محصول شوروی به آردفروشان انگلیسی، با شرکت لویی دریفوس رقابت کند. لانگ و مایهیو مدت‌ها با یکدیگر دوستی و در عین حال، رقابت داشتند. زمانی که آن دو می‌کوشیدند تا امکان فروش گندم شوروی را برای شرکت‌های خود فراهم آورند، در دهلیز هتل‌ها یا در مشروب‌فروشی‌های لندن دیده می‌شدند و حیله‌هایی همانند حیله‌های شرلوک‌هلمز معروف یا رییس کارآگاهان اسکاتلندیارد را علیه یکدیگر به کار می‌بردند.

در تابستان سال ۱۹۶۳، مایهیو احساس کرد که نقش شرلوک‌هلمز را باید بار دیگر بازی کند. او توانست ۴۰۰هزار تن گندم روسی را پس از برداشت آینده محصول، به مشتریان انگلیسی خود بفروشد. این مقدار به اندازه‌ای مهم بود که مقامات انگلیس از او سوال کردند که آیا شوروی‌ها می‌‌خواهند در بازار غلات انگلیس روش دامپینگ را به کار برند. اما تلفن دوست وی ماتویف یک باره همه چیز را نقش بر آب کرد. ماتویف به او اطلاع داد که معامله ۴۰۰هزار تن ممکن نیست انجام گیرد. ماتویف که معمولا کوتاه صحبت می‌کرد، این بار گوشی تلفن را زمین نگذاشت و از مایهیو پرسید که آیا او به جای خرید گندم از شوروی، می‌تواند مقداری گندم به این کشور بفروشد؟

در پشت این سوال و در تغییر وضع ناگهانی شوروی از صادرکننده به واردکننده گندم، تصمیم سیاسی مهم و پرمعنایی وجود داشت که از جانب دفتر سیاسی حزب اتخاذ شده بود. با این که خروشچف از موفقیت‌های کشاورزی احساس غرور می‌کرد و با این که مقدار زیادی از وقت خود را به این مسائل تخصیص می‌داد، اما معلوم بود که شوروی در زمینه غلات با مشکلات مهمی دست به گریبان است. این وضع حتی موجب شده بود که در داخل این کشور کشمکش‌های شدیدی پدید آیند که البته در آن زمان پنهان مانده بودند. یک سال پیش از این ایام، حکومت شوروی، برای پایان دادن به تظاهرات و اعتصاباتی که به سبب گران‌کردن قیمت گوشت و کره، در شهر نووچرکاسک روی داده بودند، از نیروی ارتش و تانک استفاده کرد. اعتصاب از کارخانه بزرگ لکوموتیوسازی شهر آغاز شد، سپس شاگردان مدارس و خانه‌دارها، و کارگران کارخانه‌های چدن‌ریزی، و بازرگانان به اعتصاب کنندگان پیوستند.بر دیوارهای کارخانه‌ها، همه جا این شعارها را نوشته بودند: «مرگ بر خروشچف»، «خروشچف را باید مبدل به سوسیس کرد». سربازان به روی مردم آتش گشودند و هفده هجده نفر کشته شدند و در میدان بزرگ شهر خون ریخته شد و تعدادی از خانواده‌ها را به سیبری تبعید کردند.

این سخن که رویدادهای نووچرکاسک موجب شدند تا دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی به واردکردن مقدار زیادی گندم تصمیم بگیرد، فرضی بیش نیست. بنا به گفته سولژنیتسین، پس از این رویدادها، شش نفر از اعضای کمیته مرکزی و از جمله آناستاس میکویان و فرول کوزلف به محل حادثه رفتند.گویا مردم، در جریان حوادث، فریاد زده بودند که: «میکویان باید بیاید و خون‌های ریخته شده را ببیند». به هر تقدیر، رویدادهای نووچرکاسک، هشدار روشنی به رهبران شوروی داد. در آن زمان، وضع اقتصاد شوروی از لحاظ موادغذایی بسیار حساس و خطرناک بود و اگر دولت شوروی اقدام به وارد کردن گندم نمی‌کرد، احتمال فراوان داشت که تشنجات و ناآرامی‌های سیاسی جدی در کشور پدید آیند.

البته مایهیو از این وضع کمترین آگاهی را نداشت. اما احساس می‌کرد که امر بزرگی در شرف وقوع است. به همین سبب او امیدوار بود که بتواند به مشتریان آمریکایی خود در مینیاپولیس بقبولاند که به پیشنهاد شوروی به طور جدی توجه کنند.

نماینده هوشیار لویی دریفوس، یعنی ژاک لانگ، در همان وقت در مسکو بود.او نیز تغییر ناگهانی رفتار شوروی‌ها را احساس می‌نمود. او با پیشنهادهایی برای خرید قسمت مهمی از محصول ذرت شوروی به مسکو آمده بود، ولی مشاهده نمود که شوروی‌ها حاضر به فروش نیستند. ماتویف به لانگ اعتراف کرد که تولید گندم با شکست روبه‌رو بوده است. به احتمال قوی، ژاک لانگ نخستین کسی بود که از جریان امر اطلاع یافت. روس‌ها به او پیشنهاد کردند که ۲۰۰هزار تن گندم کانادا را برای آنان بخرد.