انقلابی گری کنار گذاشته می‌شود

اریک‌ها بسپام نویسنده کتاب صنعت و امپراتوری، بخشی از کتاب را به مسایل انسانی انقلاب صنعتی اختصاص داده‌است که بخش ششم آن را می‌خوانید:

بدین‌گونه، عرضه گوشت برای لندن، از سال ۱۸۰۰ تا دهه ۱۸۴۰، آشکارا پاسخگوی جمعیت شهر نبود.

سوم، در این تردیدی نیست که وضع برخی از افراد جامعه بدتر شده بود. اینان کارگران کشاورزی (در سال ۱۸۵۱ نزدیک به یک میلیون نفر)، اهالی جنوب یا شرق انگلستان، کشاورزان خرده‌پا و کرافترهای سلتی اسکاتلند و ویلز بودند.(هشت میلیون و نیم ایرلندی که به طور عمده کشاورز بودند، در فقری باورنکردنی دست‌و‌پا می‌زدند و تعدادی نه کمتر از یک میلیون تن از آنان در قحطی ۷-۱۸۴۶ که عظیم‌ترین فاجعه انسانی جهان در قرن نوزدهم بود از گرسنگی جان سپردند). از این گذشته صنایع و حرفه‌هایی نیز بودند که به تباهی کشیده شدند و پیشرفت صنعتی آنها را از میدان بدر کرد. نیم میلیون کارگر بافنده‌ای که با دستگاه‌های دستی کار می‌کردند، آشکارترین نمونه آنها است، اما به هیچ‌روی تنها مورد نیست. آنان بیش از پیش گرسنگی می‌کشیدند و به عبث می‌کوشیدند تا با کار بیش‌تر و ارزان‌تر با دستگاه‌های تازه رقابت کنند. شمار آنان بین سال‌های ۱۷۸۸ و ۱۸۱۴ دو برابر شده بود و مزدشان تا اواسط سال‌های جنگ‌های ناپلئونی به‌گونه‌ای چشمگیر افزایش یافته بود، اما این مزدها بین سال‌های ۱۸۰۵ و ۱۸۳۳ از ۲۳ شیلینگ در هفته به ۶شیلینگ سقوط کرد و نیز حرفه‌های صنعتی نشده‌ای بودند که تقاضا برای کالاهایشان به سرعت افزایش می‌یافت. آنان این تقاضای فزاینده را نه به کمک انقلاب فنی بلکه با «جان‌کندن» و تقسیم کار بیش‌تر برآورده می‌کردند. برای مثال دوزندگان بی‌شماری بودند که در پستوها و زیرزمین‌ها به کار اشتغال داشتند.

این پرسش که اگر مجموع همه قشرهای خردشده کارگران فقیر را با آنان که توانسته بودند به گونه‌ای درآمد خود را بهبود بخشند، برابر می‌نهادیم، آیا می‌توانستیم به متوسط خالصی از سود یا زیان دست یابیم، پرسشی بی‌پاسخ است؛ زیرا ما از درآمدها، میزان بیکاری، فهرست دقیق قیمت‌ها و دیگر داده‌های آماری لازم برای پاسخی قطعی، آگاهی نداریم. در این تردیدی نیست که بهبودی کلی و اساسی در میان نبوده است. از نیمه دهه ۱۷۹۰ تا نیمه دهه ۱۸۴۰ شاید وضع بدتر شده باشد و شاید که چنین نباشد. بعد از آن بی‌تردید بهبودی روی نموده است - و این (اگر چه اندک) تفاوتی بود بین این دوره و دوره‌های نخستین که به راستی آنچه را باید بدانیم به ما می‌گویند. پس از سال‌های نخستین دهه چهل مصرف به گونه‌ای چشمگیر بالا رفت - تا آن زمان مصرف به کندی و با تغییراتی اندک پیش می‌رفت. بعد از دهه ۱۸۴۰ - که هنوز به‌حق «دهه گرسنگی» نامیده می‌شود، اگرچه تنها در بریتانیا (و نه ایرلند) شرایط در اغلب سال‌ها رو به بهبود داشت - بیکاری بی‌تردید کاهش یافت. برای نمونه، هیچ یک از رکودهای دوره بعد، به اندازه رکود سال‌های ۲-۱۸۴۱ فاجعه‌آمیز نبود. فراتر از هر چیز هراس از یک انفجار اجتماعی نزدیک که از پایان جنگ‌های ناپلئونی (مگر در اکثر سال‌های دهه ۱۸۲۰) بر بریتانیا سایه افکنده بود، از میان رفت. بریتانیایی‌ها انقلابی‌بودن را به کنار نهادند.این ناآرامی اجتماعی پردامنه تنها بازتاب فقر مادی نبود بلکه از فقر اجتماعی نیز خبر می‌داد. شیوه‌های قدیمی زندگی از میان می‌رفت، بی‌آن که چیزی که کارگران فقیر بتوانند آن را معادلی رضایت‌بخش بدانند، جانشین آن شود. اما انگیزه‌ها هرچه بود، امواج نارضایتی و نومیدی گهگاه در کشور سر بر می‌کرد. در سال‌های ۳-۱۸۱۱، در ۷-۱۸۱۵، در ۱۸۱۹، در ۱۸۲۶، در ۳۵-۱۸۲۹، در ۴۲-۱۸۳۸، در ۴-۱۸۴۳ و در ۸-۱۸۴۶، در مناطق کشاورزی این امواج کور و خود به خودی بودند و هدف‌هایشان، اگر اصولا تعیین شده بود، یکسره جنبه اقتصادی داشت. چنان که یک شورشی اهل فنس۱ در ۱۸۱۶ گفته است: «اینک من، میان آسمان و زمین! پروردگارا به یاری‌ام بشتاب. برتر می‌دانم که بمیریم تا این چنین که هستم به خانه روم. من نان می‌خواهم و آن را به دست خواهم آورد. در ۱۸۱۶ در تمامی ولایات شمالی، در ۱۸۲۲ در ایست آنگلیا، در ۱۸۳۰ در هر نقطه میان کنت، دورست، سامرست و لینکلن و در سال ۴-۱۸۴۳ بار دیگر در میدلند شرقی و ولایات شرقی، ماشین‌های خرمن‌کوبی شکسته شد و خرمن‌ها شبانه به آتش سوخت، چرا که انسان‌ها خواهان حداقل زندگی بودند. در مناطق صنعتی و شهری بعد از سال ۱۸۱۵ ناآرامی‌های اقتصادی و اجتماعی به طور کلی با ایدئولوژی و برنامه سیاسی معینی همراه بود - رادیکال، دموکراتیک، یا حتی «تعاونی» (یا چنان که امروز می‌گوییم، سوسیالیستی) - هر چند که در نخستین جنبش‌های بزرگ سال‌های ۳-۱۸۱۱، لودیت‌های میدلند شرقی و یورکشایر بی‌هیچ برنامه مشخص اصلاح و انقلاب سیاسی، ماشین‌ها را خرد کردند. مراحل جنبش که با انگیزش سیاسی یا انگیزش‌های طرفداران اتحادیه‌های کارگری شکل می‌گرفتند، به نوبت جا عوض می‌کردند و نخستین جنبش دامنه‌ای بسیار گسترده‌‌تر داشت. در سال‌های ۹-۱۸۱۵ و ۳۲-۱۸۲۹ و بالاتر از همه در دوران چارتیست‌ها (۴۸-۱۸۳۸) سیاست غلبه داشت و در اوایل دهه ۱۸۲۰ و سال‌های ۸-۱۸۳۳ سازمان‌های صنعتی. اما از حوالی سال ۱۸۳۰ همه این جنبش‌ها به گونه‌‌ای خودآگاه‌تر و مشخص‌تر کارگری شدند.ناآرامی‌های سال‌های ۱۸۲۹ تا ۱۸۳۵ به پیدایش فکر اتحادیه عمومی کارگری۷ و سلاح نهایی آن، «اعتصاب عمومی» انجامید که در مبارزات سیاسی نیز به کار می‌آمد و چارتیسم پایه‌های خود را بر آگاهی طبقه کارگر استوار کرد و برای رسیدن به هدف‌هایش به روشی عینی امید بست و آن اعتصاب عمومی یا چنان که در آن زمان می‌گفتند، ماه مقدس بود. اما در اصل آنچه جنبش‌ها را سامان می‌داد یا آنها را پس از شکست یا از هم‌پاشیدگی دوره‌ای از نو زنده می‌کرد، ناخشنودی عمومی انسان‌‌هایی بود که در جامعه‌ای غوطه‌ور در ثروت، خود را گرسنه می‌دیدند و در کشوری که به آزادی خود می‌بالید احساس بردگی می‌کردند. آنان به جست‌وجوی نان و امید بودند و آنچه نصیب می‌بردند سنگ و نومیدی بود.