انقلاب اسلامی ایران و تلاطم بزرگ نفت- بخش پایانی
مجادله هلموت اشمیت با جیمی کارتر
پیامدهای انقلاب اسلامی ایران در زمستان ۱۳۵۷ از راه افزایش قیمت نفت در بازارهای جهانی و افزایش قیمت بنزین در کشورهای غربی، موضوعی جذاب است که دانیل پرگین با نثری هیجانانگیز به خوبی آن را ترسیم کرده است. در نوشته امروز میخوانید که عصبانیت شهروندان آمریکایی و دیگر کشورهای غربی چگونه به مجادله لفظی جیمی کارتر رییسجمهور وقت آمریکا و هلموت اشمیت صدراعظم وقت آلمان در کنفرانس اقتصادی در ژاپن شد.کاهش محبوبیت کارتر به ۲۵درصد در آن روزها موجب شد که او حتی کابینهاش را تغییر دهد. برنده واقعی در این ماجرا اما عربستان بود که تولید نفت خود را به نزدیک ۱۰میلیون بشکه در روز رساند.
یک کمیسیون انرژی ریاستجمهوری بارها جلسات ویژهای برای یافتن راهحلی جهت کمبود بنزین تشکیل میداد. تنها راه مبارزه سریع با کمبود عمومی نفت و پایان دادن به صفهای بنزین پیش از خاتمه دوران ریاستجمهوری کارتر، وارد کردن عربستان سعودی به افزایش تولید بود. در ماه ژوئن (۱۹۷۹)، سفیر آمریکا در ریاض نامهای از رییسجمهور و دستنویسی شخصی از وی تسلیم داشت که در هر دو از عربستان درخواست شده بود تولید را افزایش دهد. علاوه بر آن، سفیر طی چندین ساعت ملاقات با فهد، رییس شورای عالی نفت، درخواست کرد که تولید را بالا برند و قیمتها را پایین نگه دارند. در همان ماه کارتر برای تکمیل مذاکرات سالت ۲(محدود کردن سلاحهای استراتژیکی) با لئونید برژنف، رهبر شوروی، به وین رفت. امضای قرارداد سالت ۲ پس از هفت سال مذاکره در سه دوره ریاستجمهوری آمریکا میبایست دستاورد و پیروزی بزرگی تلقی میشد، اما مورد توجه قرار نگرفت. مهم صفهای بنزین بود که گناه کارتر به شمار میآمد.
بدترین موقع
به نظر میرسید که بخش عمده آمریکا در چنگال کمبود بنزین گرفتار است. طبق بررسی «انجمن اتومبیل آمریکا» از ۶۲۸۶جایگاه فروش بنزین در سرتاسر آمریکا ۵۸درصد روز شنبه ۲۳ژوئن و ۷۰درصد روز یکشنبه ۲۴ژوئن بسته بودند، در نتیجه آمریکاییها در تعطیلات آخر هفته نخستین هفته تابستان تقریبا بیبنزین ماندند. کامیونداران مستقل اعتصاب خشنی به راه انداخته و خواهان رفع کمبود سه هفتهای و معترض به قیمتهای بالا بودند. صدها کامیون در ساعات پررفتو آمد صفی به طول سی مایل در بزرگراه لانگ آیلند ایجاد کرده و موجب خشم و برآشفتگی دهها هزار راننده شده بودند. مشکل فقط قیمتهای بالا نبود، تورم نیز به صورت غیرمنتظرهای افزایش مییافت.
مانند گذشته، هر زمان مضیقه نفت پیش میآمد، واشنگتن از برنامه عظیم «سوخت مصنوعی» به منظور کاهش وابستگی آمریکا به نفت وارداتی حمایت میکرد. بسیاری بر این باور بودند که حادثه تری مایل آیلند درهای امید به نیروگاه هستهای را بسته است. راه چاره تولید روزانه چندین میلیون بشکه نفت مصنوعی بود، در درجه اول مایع روغنی شکل به منزله بنزین، سپس، برای نیازهای شیمیایی و مهندسی روشهای اصلی ئیدروژنی کردن زغالسنگ بود - همان فرآیندی که آلمانیها در جنگ جهانی دوم بدان عمل میکردند - و پودر کردن سنگهای رستی کوههای راکی و گرمکردن آن تا ۹۰۰درجه فارنهایت. این برنامه، دستکم، به دهها میلیارد دلار هزینه و سالها وقت نیاز داشت.به علاوه، مساله آلودگی محیطزیست را پیش میآورد. وانگهی عملی شدن آن، دستکم در مقیاس پیشنهاد شده، صورت قطعی نداشت، اما از لحاظ سیاسی مقاومتناپذیر بود.
با اینکه حمایت فزاینده از «سوختهای مصنوعی» به صورت قوزی بالای قوز در مشکلات دولت کارتر درآمده بود، وی عازم سفر بعدی خارجی خود شد. او به توکیو رفت تا در اجلاس اقتصادی سران سایر کشورهای صنعتی غرب شرکت کند. سران هفت کشور غربی از بیم اینکه کمبود نفت به سلامت اقتصاد بینالمللی آسیب رساند در کنفرانس توکیو فقط به مساله انرژی پرداختند. جلسات پرمجادله بود. کارتر در دفتر خاطرات خود نوشت: این اولین روز کنفرانس اقتصادی سران است و بدترین روز در زندگی سیاسی من. مذاکرات خشن و نیشدار بود. کارتر نوشت: حتی ناهار هم گوارا و مطبوع نبود. هلموت اشمیت صدراعظم آلمان نسبت به من تندی کرد و گفت، دخالت آمریکا در خاورمیانه به منظور عقد قرارداد صلح «کمپ دیوید میان مصر و اسرائیل» موجب ایجاد مشکل نفت در سرتاسر جهان شد. مارگارت تاچر نخستوزیر انگلستان، از نظر کارتر، زنی سرسخت، خودرای، با عزمی راسخ بود، نمیشد پذیرفت که وی چیزی نمیداند.قرار بود کارتر هنگام بازگشت از توکیو، برای استراحت به هاوایی برود، اما استوارت آیزنشتات، مشاور امور داخلی کاخ سفید، میترسید که در چنان موقعیتی استفاده از تعطیلات موجب عواقب وخیم شود. به نظر او، رییسجمهور و همراهانش که یک ماه خارج از کشور بودند نمیتوانستند وضع موجود داخلی را درک کنند. آیزنشتات یک روز صبح که به سرکارش میرفت چهلوپنج دقیقه در صف بنزین معطل شده و دیده بود که مردم تا چه اندازه دچار خشم افسار گسیختهاند و هدف خشمشان نه تنها جایگاههای فروش بنزین و شرکتها که خود دولت هم هست. وی بعدها میگفت: دوران تیره و تاری بود. تمام مشکلات، تورم و انرژی، به هم آمیخته بود. گویی مردم در محاصره هستند و کسی را یارای بیرون آمدن از خط محاصره نیست. رییسجمهور که درگیر امور خارجی بود، میبایست بداند در داخل کشور چه میگذرد.از اینرو در آخرین روز کنفرانس سران در توکیو، آیزنشتات یادداشتی نامطلوب و ملالآور درباره ادامه کمبود بنزین برای کارتر فرستاد: هیچ چیز مانند کمبود بنزین مردم آمریکا را عاجز، سردرگم، و خشمگین نکرده است آنان این وضع را از چشم شخص شما میبینند. اکنون از چند لحاظ بدترین موقع است، اما من کاملا اطمینان دارم که میتوانیم وضع را به موقعیت مطلوبی برگردانیم.
کارتر با حالتی خسته و فرسوده، از سفر به هاوایی چشم پوشید و پس از رسیدن به آمریکا دریافت که میزان محبوبیت او در بین مردم آمریکا به ۲۵درصد کاهش یافته که معادل میزان محبوبیت نیکسون در روزهای آخر ریاستجمهوری او بود. کارتر با نوشته ۱۰۷صفحهای پاتریک کدل درباره تشریح افکار عمومی، به کمپدیوید رفت تا در مورد آینده کشور به تفکر بپردازد. او همچنین با عدهای از رهبران سرشناس آمریکا دیدار کرد و با علاقه به مطالعه کتاب تازهای مشغول شد که کانون «خودشیفتگی» را مشکل عمده و بزرگ جامعه آمریکا یافته بود.در ماه ژوئیه، عربستان سعودی تولید خود را از ۵/۸میلیون بشکه به ۵/۹میلیون بشکه در روز افزایش داد. سعودیها درخواست ایالاتمتحده را اجابت کرده و به برآورد خود از امنیت خویش واکنش نشان داده بودند. ظرف چندماه آینده افزایش تولید سعودی موجب کاهش کمبود میشد، اما راهحل درازمدتی نبود و همانگونه که رویدادهای دو ماه گذشته نشان داده بود، اقدامی به شمار نمیآمد که بشود رفاه آمریکا و جهان غرب را بر آن متکی کرد و نیز اثر فوری هم در فرونشاندن خشم مردم آمریکا نداشت.
در نتیجه، کارتر ناچار بود کاری بکند و مردم ببینند که دارد کاری میکند، کاری سترگ، کاری مثبت، کاری که راهحل درازمدت را در برداشته باشد. وی از برنامه تولید سوخت مصنوعی، برپایه طرح صد میلیارد دلاری که نلسون راکفلر در ۱۹۷۵ پیشنهاد کرده بود، استقبال کرد. این همان برنامه خوشایند و مثبتی بود که کشور بدان نیاز مبرم داشت. دولت به شدت مشغول اقدام شد تا آن را به صورت پیشنهاد ویژهای درآورد. بعضی نغمههای تردیدآمیز شنیده میشد. روزنامه نیویورک تایمز در ۱۲ژوئیه در صفحه اول خود، به نقل از پژوهشگران دانشکده بازرگانی دانشگاه هاروارد، نوشت: ایالات متحده با صرفهجویی در مصرف انرژی، سریعتر و ارزانتر از تولید سوخت مصنوعی میتواند واردات نفت را کاهش دهد. برخی هشدار دادند که برنامه تولید نفت مصنوعی خطر آلودگی محیطزیست را در برخواهد داشت. اما کارتر در سخنان ماه ژوئیه خود خطاب به مردم آمریکا درباره «بحران اعتماد» اعلام داشت، که برنامه وی برای تولید روزانه ۵/۲میلیون بشکه سوخت مصنوعی تا سال ۱۹۹۰، در درجه اول از زغالسنگ و سنگهای رستی خواهد بود. وی ابتدا درنظر داشت که از ۵میلیون بشکه در روز صحبت کند، اما پس از مذاکره با مشاورانش، از آن رقم چشم پوشید. سخنرانی کارتر به سخنرانی «بیماری» کارتر معروف شد، هرچند که خود او کلمه «بیماری» را در سخنرانیش به کار نبرد.
کارتر میخواست ترمیمی در کابینهاش به عمل آورد، به ویژه دو وزیر را وادار به استعفا کند: یکی مایکل بلومنتال وزیر خزانهداری و دیگری جوزف کالیفانو وزیر بهداری. همیلتن جوردن و جودی پاول مشاوران سیاسی، او را متقاعد کرده بودند که آن دو وزیر صدیق و وفادار نیستند، اما استوارت آیزنشتات استدلال دیگری داشت، میگفت با آن دو وزیر کار کرده و هر دو خود را نسبت به دولت متعهد میدانند. وی، بیشتر از هر مورد دیگر، به کارتر اصرار میکرد که از کنار گذاشتن آنان چشم بپوشد؛ زیرا کالیفانو پشتوانه سیاسی نیرومند دارد و بلومنتال وزیری است که با تورم اقتصادی به شدت مباره میکند، اما کارتر تصمیم خود را گرفته بود و آنان میبایست میرفتند. ولی چرا؟ پیش از جلسه کابینه، کارتر به چند نفر از بلندپایگان دولتی گفته بود بر آن است که از اعضای کابینه بخواهد تا دستهجمعی استعفا کنند و در دولت بعدی هرکدام را که بخواهد نگاه خواهد داشت. بعضی از آن مقامها سخت کوشیدند تا او را از آن تصمیم منصرف کنند، میگفتند این اقدام ایجاد هراس (در مردم) خواهد کرد. رییسجمهور خلاف آن را عقیده داشت و میگفت مردم که از بحران خسته و فرسوده شدهاند، این عمل را مثبت و رو کردن یک برگ مساعد تلقی خواهند کرد.
کارتر بیدرنگ در یک جلسه بحرانی کابینه که زاییده وضعیت ناراحتکنندهای بود، شرکت کرد.طبق قرار قبلی، سایروس ونس وزیرخارجه، پیشنهاد کرد که همه وزیران استعفا دهند تا رییسجمهور کابینه تازهای تشکیل دهد. کارتر موافقت کرد. چند دقیقه بعد رابرت اشتراوس، میانجی صلح خاورمیانه، وارد شد. بیخبر از اینکه چه اتفاق افتاده و چرا ملال و دلتنگی بر آن اتاق حکمفرما است. به شوخی گفت همه باید استعفا دهند. سخن او به سکوت برگزار شد. سرانجام یکی از وزیران در گوش او گفت: «باب خفه شو» همه وزیران استعفا دادند.رویهم رفته پنج وزیر از کابینه کنار رفتند که بعضی معزول شدند و عده دیگر خود استعفا دادند. هدف از ترمیم کابینه، تقویت قدرت رهبری رییسجمهور بود، اما اثر کاملا معکوسی داشت. این تغییرات موجب بروز ابهام در کشور و جهان غرب شد. همان روز بر سر میز ناهار، سردبیر کل روزنامه واشنگتن پست غرغرکنان و با لحنی مایوس گفت که حکومت فدرال آمریکا هماکنون فرو ریخت.
مناظره موش و گربه
قیمتهای نقدی در بازار نفت جهان در تابستان ۱۹۷۹ کاهش یافت، اما فقط مقدار کمی. بعضی از کشورهای اوپک کاهش تولید خود را ادامه دادند. عراق اعلام کرد تحریم را شامل مصر- قهرمان ناسیونالیسم عرب و سلاح نفت در ۱۹۷۳- نیز خواهد کرد تا انور سادات را به گناه امضای قرارداد صلح کمپدیوید در ۱۹۷۸ با اسرائیل تنبیه کرده باشد. نیجریه با به کارگیری سلاح نفت از سال ۱۹۷۳ به بعد، تمام داراییهای شرکت نفت بریتانیا را به عنوان اینکه محرمانه به آفریقای جنوبی نفت میفروشد، ملی کرد و سپس موجودی نفت ملی شده را در معرض بالاترین قیمت پیشنهادی قرار داد.
در تمام این مدت خریداران، از ترس آینده و به علت عدم اطمینان، در پی خرید نفت و پر کردن مخازن خود و ذخیرهسازی بودند. فرض این بود که تقاضا رو به افزایش است. اما اشتباه فاحشی بود. در واقع، کاهش در تقاضا از چندی پیش پدید آمده بود و این وضعیت نشانگر آثار اولیه صرفهجویی در مصرف نفت و نیز افت فعالیت اقتصادی بود، لکن کاهش مزبور در ابتدا محسوس نبود. هنوز بازار خرید داغ بود. به گفته هماهنگکننده تدارکات شل «هر مذاکره با یک دولت تولیدکننده نفت به منزله یک انگشت به دندان گزیدن بود: روسای شرکتها و مذاکرهکنندگان یک فکر مشترک داشتند- نفت را به وضع موجود نگاه دارند و نیاز به خرید نقد را محدود کنند. البته تولیدکنندگان از این فکر آگاه بودند و یک مناظره موش و گربه آغاز شده بود. شرایط قراردادها و قیمتهایی که میبایست پرداخت گردد، مدام بدتر میشد.»
نظیر تمام موارد هراسبرانگیز، اطلاعات- یا شاید نبودن اطلاعات- عامل اساسی بود. اگر معلومات به موقع، معتبر، قابل اعتماد و مورد قبول وجود داشت، شرکتها قبلا متوجه میشدند که بیجهت سطح ذخیره خود را بالا میبرند و تقاضای واقعی و پنهان در حال ضعیف شدن است، اما چنین آماری وجود نداشت و به علائم قبلی نیز توجه چندانی نمیشد. بنابراین ذخیرهسازی و بالا رفتن قیمتها ادامه مییافت.
افزایش قیمتها به هیچوجه به کشورهای اوپک محدود نمیشد. شرکت نفت بریتانیا نیز قیمتهای نفت خام مرغوب و مطمئن دریای شمال را بالا برد و چند صباحی در آن مورد پیشرو بود. یکی از ناظران بازار میپرسید: «حال که شرکت ملی نفت بریتانیا و تلویحا دولت انگلستان، مانند اوپک عمل میکند، چگونه میتوان از اوپک توقع داشت که صعود قیمتها را متوقف کند؟» کشورهای اوپک، به استثنای عربستان سعودی، در افزایش قیمتها درنگ نمیکردند. بازار پر از سوداگران سابقهدار شده بود. اوضاع مغشوش، بینظم و متزلزل کمال مطلوب آنان بود. بعضی از سوداگران سابقهدار بودند و برخی پس از ۱۹۷۳ وارد بازار شده بودند و عدهای نیز تازه به دوران رسیده بودند و تنها سرمایهشان یک تلفن بود و یک دستگاه تلکس. سوداگران همهجا حاضر میشدند، در هر دادوستدی برای به دست آوردن مالکیت نفت با شرکتهای سنتی رقابت میکردند و محموله نفت که هنوز روی دریا بود، چند دست میگشت، یک محموله پنجاهوشش بار دست به دست گشته بود. تنها هدف سوداگران فروش فوری بود. پول کلانی در بین بود؛ ممکن بود محموله یک نفتکش بزرگ ۵۰میلیون دلار ارزش داشته باشد.
علت وجودی این سوداگران، از همپاشیدگی انسجام شرکتهای بزرگ بود. در گذشته نفت در مجاری منسجم شرکتها باقی میماند یا بین آنها مبادله میشد. اما اینک شرکتهای نفت دولتی سهم بیشتری در تولید کلی نفت داشتند، آنها فاقد تسهیلات «عملیات نهایی نفت» بودند، بنابراین نفت خود را به طیف گستردهای از خریداران میفروختند: شرکتهای بزرگ عمده، پالایشگران مستقل و سوداگران. بیشترین سود هنگامی نصیب سوداگران میشد که میتوانستند از تفاوت قیمت فاحش بین قیمتهای پایین در بازار قراردادهای مدتدار و قیمتهای بالاتر و متغیر بازار آزاد به سود خود بهرهبرداری کنند. یکی از مدیران ارشد از شرکتهای بزرگ اظهار عقیده میکرد که «اگر سوداگری بتواند فقط یک قرارداد مدتدار دست و پا کند، عالیترین وضع را خواهد داشت.» سپس آن را به هشت دلار گرانتر در بازار نقد میفروشد و از یک محموله سود کلانی میبرد. اما وی چگونه میتواند چنین قرارداد مدتدار پر سودی را به دست آورد؟ «کافی بود که کمیسیون (حقالعملکاری) بسیار کمی به طرفهای ذیربط بپردازد و گاهی هم «پاکتهای قهوهای» لازم رد و بدل بشود.» در واقع رشوهای که سوداگر میپرداخت، در مقایسه با آنچه به دست میآورد، هیچ بود.بنابراین در تابستان و اوایل پاییز ۱۹۷۹، بازار جهانی نفت چنان دچار هرج و مرج بود که اثر کلی آن از آنچه در دهه ۱۹۳۰ در کشف بابا جوینر در تکزاس شرقی و روزهای اول صنعت نفت در کالیفرنیای باختری رخ داد، فراتر رفت. در حالی که جیبهای تولیدکنندگان و سوداگران پرپول میشد، مصرفکنندگان برای پرداخت بهای هراس میبایست ته جیبهای خود را میگشتند. از نظر بسیاری از صادر کنندگان خوشحال و خرسند، وضع مزبور یک پیروزی بزرگ دیگر برای قدرت نفت بود. آنان خیال میکردند که برای گنجایش بازار و درآمدشان حد و مرزی نیست. بعضی در دنیای غرب دچار این هراس دلتنگ کننده شدند که آنچه در خطر است، تنها قیمت مهمترین کالای جهانی و انسجام اقتصاد جهانی نیست، بلکه شاید حتی نظم بینالمللی و جامعه جهانی نیز در معرض خطر قرار دارد.
بحران جهانی
از جمله وزیرانی که کابینه جیمی کارتر را در تابستان ۱۹۷۹ ترک کردند، یکی هم جیمز شلزینگر بود. وی که از وضع بازارهای انرژی و سیاست بینالمللی - و موضع ایالات متحده- سرخورده بود، تصمیم گرفت همان گونه عمل کند که چهار سال پیش که جرالد فورد او را از وزارت دفاع کنار گذاشت، عمل کرده بود و این بار نیز ضمن یک سخنرانی تودیع، احساسات خود را ابراز کند. شلزینگر بر آن بود که سخنانش پندآمیز و هشداردهنده باشد. وی با استناد به متن کتاب بحران جهانی، تاریخ جنگ جهانی اول به قلم وینستون چرچیل، کار خود را شروع کرد. در این کتاب، چرچیل از کوششهای خود برای تبدیل سوخت نیروی دریایی انگلستان از زغالسنگ به نفت سخن گفته بود، با وجود خطری که از وابستگی به نفت ایران ناشی میشد. اینک، شصت سال بعد، آن خطر به صورت وحشتناک و روشن به حقیقت میپیوست.شلزینگر گفت: «امروز ما با چنان بحران جهانی روبهرو هستیم که پردامنهتر از بحرانی است که چرچیل نیم قرن پیش تشریح کرده بود و مسائل نفت آن را شومتر کرده است. دورنمای گشایش چندانی - اگر باشد - دیده نمیشود. هرگونه اختلال عمده - ناشی از تصمیمهای سیاسی، عدم ثبات سیاسی، اعمال تروریستی، یا مشکلات عمده فنی - موجب اختلافات شدید خواهد شد.... آینده انرژی ملالانگیز است و احتمال دارد ظرف ده سال آینده ملال انگیزتر شود، اما همان طوری که وی بعدا درباره خودش گفت: «من یک اندیشهمند نیستم» و در این مورد کاری از دست او برای رفع مشکل برنمیآمد. بنابراین با یک احساس خطر پیش از وقوع، اما با آرامش، از خدمات دولتی کنار رفت. طولی نکشید که بدبینی نهفته در گفتههای او و نگرانیهای تیره و تارش درباره آنچه وی آن را آسیبپذیری غرب میدانست و دیگران افول غرب مینامیدند، از اهمیت شگرف و ویرانگری برخوردار شد.
ارسال نظر