کندی از شاه رودست خورد

شاه به سختی می‌توانست این مبارزه‌جویی را نادیده بگیرد. او در ۱۴خرداد آیت‌الله خمینی و چندین روحانی را بازداشت کرد و به تهران آورد. مراسم سوگواری در سرتاسر کشور به شورش ضددولتی تبدیل شد. در تهران تظاهرات با حمایت و مشارکت علما، دانشجویان، معلمان، مغازه‌داران، کارمندان، کارگران و بیکاران چند روز ادامه یافت. شاه کوشید با کمک نیروهای امنیتی تظاهرات را مهار کند، اما این تظاهرات چرخشی و پراکنده بود و کسی نمی‌توانست خیلی به جمعیت نزدیک شود. تا این که در ۱۵خرداد شاه به ارتش دستور تیراندازی داد. پیش از آن‌که شورش تا سه روز بعد پایان گیرد، صدها و شاید هزاران نفر کشته شدند.

جبهه ملی توان اعتراض به اقدامات شاه را نداشت، چرا که شاه بسیاری از رهبران آن را که زیادی به خود مطمئن بودند زندانی کرده بود. اعضای آن که عمدتا غیرمذهبی بودند از شدت احساسات عمومی علیه شاه شگفت‌زده شده بودند و مایل نبودند خود را مخالف اصلاحات نشان دهند، در نتیجه خود را از تظاهرات ضددولتی کنار نگه داشتند. تنها یک گروه انشعابی به رهبری مهدی بازرگان و برخی روحانیون آزادیخواه به تظاهرکنندگان پیوسته بودند. اگر جبهه ملی با علما همکاری کرده بود، ممکن بود دو گروه با هم رژیم را سرنگون کنند، اما آن‌ها از هم جدا بودند و نیروهای شاه کنترل اوضاع را دوباره به دست گرفتند.

خرداد ۱۳۴۲، مانند مرداد ۱۳۳۲، نقطه عطفی برای شاه بود. او توانست یک بار دیگر کنترل اوضاع را به دست گیرد، اما پس از این بحران به سوی دیکتاتوری تمام عیار حرکت کرد. هنوز هم برای باز داشتن آمریکا از انتقاد از رژیمش با کمی دردسر مواجه بود. در تهران مطبوعات دولتی این آشوب‌ها را به «ارتجاع سیاه» نسبت می‌دادند. مطبوعات آمریکا این اتهام را تکرار می‌کردند و تظاهرات را به ارتجاعیونی نسبت می‌دادند که از اصلاحات شاه که قدرت و ثروتشان را مورد تهدید قرار داده بود به خشم آمده بودند.

مقامات آمریکایی اهمیت شورش ۱۳۴۲ تهران را درنیافتند. طرز تفکر شیعه برای آن‌ها ناشناخته باقی ماند. پرزیدنت کندی واکنش آمریکا را به این تظاهرات به هنگام نوشتن نامه‌ای برای شاه چنین خلاصه کرد:

من در تاسفی که شما باید به خاطر از دست رفتن جان انسان ها، در رابطه با تلاش‌های نامیمون اخیر برای سد کردن راه برنامه‌های اصلاحی شما، احساس می‌کنید سهیم هستم. اما مطمئنم به محض این که مردم شما به اهمیت اقداماتی که شما برای برقراری عدالت اجتماعی و تامین فرصت برابر همه ایرانیان انجام می‌دهید پی ببرند، چنین تظاهراتی به تدریج محو خواهد شد.

این‌گونه ارزیابی رخدادهای خرداد ۱۳۴۲ دست کم ساده‌انگارانه بود، چرا که همه شورشیان متعصبانی نبودند که روحانیان آن‌ها را تا حد جنون برانگیخته باشند. بسیاری از آن‌ها علیه رژیم بیش از پیش ستمگر به پا خواسته بودند. ارزیابی کندی که عملا به این نتیجه می‌رسید که شاه خوب و مخالفانش بد هستند، نطقه فاجعه را برای سیاست آمریکا در ایران بست.

هنگامی که شاه به سراغ انتخابات مجلس رفت، دولت کندی او را تشویق کرد، اگرچه تنها یک فهرست نامزدهای انتخاباتی وجود داشت. سرمقاله یک روزنامه اصلی تهران خاطرنشان کرد که چنین انتخاباتی دارای فرایند دموکراتیک نیست. سیا در گزارش خود درباره مجلس بیست‌ویکم (۶-۱۳۴۲) مدعی شد که اکثر نمایندگان آن به لحاظ سیاسی ناشناخته‌اند؛ تنها ۱۸نفر از آنها عضو دوره‌های قبلی مجلس بودند. بنابر گزارش این سازمان، بعضی آدم‌های عجیب و غریب انتخاب شده‌اند: یک قهرمان ملی کشتی ... یک بازیگر سینما و تلویزیون که در ایفای نقش روستاییان ساده‌لوح متخصص است و احتمالا اصیل‌ترین دهقان در مجلس مورد انتظار دهقانان به شمار می‌رود. بسیاری از وکلای جدید مدیون شاه بودند و هیچ نماینده‌ای نبود که طرفداران مستقلی داشته باشد یا احتمالا چنین طرفدارانی را دست‌وپا کند.

برای نخستین‌بار از ۱۳۲۰بین شاه و خودکامگی هیچ مانعی وجود نداشت. با افزایش قدرت و مسوولیت بار پاسخگویی نیز سنگین‌تر می‌شد، زیرا از آن‌جا که شاه همه رقیبان را خوار می‌شمرد، کسی باقی نمی‌ماند که در زمان بحران به او کمک کند. در سال‌های اولیه از نظامیانی نظیر سپهبد علی رزم‌آرا و سرلشگر زاهدی یا اعضای اشرافیت کهن نظیر قوام و امینی می‌خواست به مثابه میله‌های برق‌گیر در برابر نارضایتی عمومی عمل کنند، اما در آینده تنها می‌ماند.

گفت‌و‌گوها در داخل دولت کندی درباره تغییر سیاست آمریکا محصول چندانی به بار نیاورده بود. هدف‌‌های آمریکا بدون تغییر باقی ماند: مهار شوروی‌ها و تضمین عرضه نفت. در ایران هیچ‌گونه آزادسازی انجام نگرفت و به دلیل فقدان برنامه‌ریزی و حمایت شاه، اصلاحات اقتصادی زودگذر از کار درآمد. همچنان که شاه نخبگان قدیمی را کنار می‌زد، هرچه بیشتر به ارتش وابسته می‌شد.

شگفت آن که جان‌اف. کندی تنها رییس‌جمهور آمریکا بود که ولو به طور مختصر، برای اصلاح سیاسی در ایران فشار می‌آورد و با این حال در دوران زمامداری او بود که محمدرضا پهلوی همه مخالفان رژیمش را از میدان به در کرد. مرزداران جدید (کندی و اطرافیانش) با فشار به شاه برای تغییر و سپس پذیرش اعتبارنامه او به عنوان یک اصلاحگر، بدون آن که زحمت این را به خود بدهند که وضعیت برنامه اصلاحی را در ایران مورد رسیدگی قرار دهند، در حذف مخالفان شاه سهم داشتند. آن کارشناسانی در وزارت امور خارجه آمریکا که باعث شدند رییس‌جمهور باور کند که مخالفان شاه عرضه کننده بدیلی غیرقابل قبولند نیز در شکست مخالفان سهیم بودند.