بحث در ماسوچوست شروع شد

انقلاب به اصطلاح سفید که در اوایل دهه ۱۳۴۰ در ایران اجرا شد، پس از گذشت حدود نیم قرن هنوز محل بحث است. آثار و نتایج این انقلاب از بالا دیکته شده یک هسته مرکزی داشت که اصلاحات ارضی نامیده شد و محل مجادله میان آمریکا، شاه و امینی شد. درباره چرایی انقلاب ارضی، چگونگی اجرای آن و چگونگی اجرا و نتایج آن تاکنون ده‌ها کتاب، صدها مقاله و گزارش از سوی پژوهشگران ایرانی و خارجی به‌ویژه آمریکایی‌هایی‌ها نوشته و عرضه شده است. آنچه که از امروز در چند شماره از نظر خوانندگان ارجمند می‌گذرد، بخشی از کتاب «ایالات‌متحده و ایران در سایه مصدق» نوشته جیمز اف گود آمریکایی است که مهدی حقیقت‌خواه آن را ترجمه و انتشارات ققنوس چاپ کرده‌است.

«مرز جدید» و انقلاب سفید

یک گسست در الگوی رایج روابط ایالات‌متحده و ایران در نخستین ماه‌های حکومت کندی پیش آمد، زمانی که برای مدت کوتاهی چنین نمایان شد که تیزهوشان «مرز جدید» ممکن است، پیوندهای خود را با شاه دگرگون کنند.

مرزداران جدید تحول انقلابی در جهان سوم را پیش‌بینی می‌کردند و «برای مصونیت بخشیدن به رژیم‌های محافظه‌کار» در برابر خطر دگرگونی قهرآمیز، کوشیدند پشتیبانی بیشتر از اصلاحات و توسعه نظام‌مند را جایگزین کمک نظامی ایالات‌متحده به کشورهای در حال توسعه کنند، اما آنها به ندرت پیچیدگی مسائل محلی و محدودیت تاثیر آمریکا را درک می‌کردند. در ایران ایده اصلاح سیاسی را در سر پروراندند و کوشیدند شاه را به پادشان مشروطه تبدیل کنند، اما هنگامی که او بیش از آنچه انتظار می‌رفت، در برابر این اقدام از خود مقاومت نشان داد و بحران‌ها در جاهای دیگر پرزیدنت کندی را به خود مشغول کرد، آنها به اصلاحات اقتصادی و اجتماعی روی آوردند. پس از آن شاه پرزیدنت کندی را متقاعد کرد که او نیز طرفدار اصلاحات است و بیش از آنکه مظهر دیروز باشد، نماینده فردا است و دولت کندی سرانجام پشتیبانی خود را از رژیم او اعلام کرد.

اگر در نگاه ناظر عادی موقعیت شاه در اواخر دهه ۱۹۵۰/۱۳۳۰ مستحکم به نظر می‌رسید، مشاهده دقیق ضعف‌ها را آشکار می‌کرد. با آنکه هیچ ایرانی‌ای آشکارا مخالفت نمی‌کرد یا او را به خاطر تورم، ثابت ماندن دستمزدها یا تقلب در انتخابات مورد سرزنش قرار نمی‌داد، انتقادها رو به افزایش بود؛ حملات مطبوعات به مجلس و به دولت‌های بی‌کفایتی که جای یکدیگر را می‌گرفتند به معنای حمله غیرمستقیم به شاه بود. چندین سال درآمدهای نفتی نتوانسته بود تکافوی هزینه برنامه جاه‌طلبانه هفت ساله توسعه و هزینه‌های رو به رشد نظامی را بدهد. ایران کسری بودجه را از طریق وام خارجی جبران می‌کرد. بدی محصول در سال ۱۳۳۸ این کسری را بیشتر کرد و به افزایش سریع هزینه زندگی منجر شد. کاهش ذخایر ارزی شاه را مجبور ساخت از صندوق بین‌المللی پول و دولت ایالات‌متحده تقاضای کمک اضطراری کند. صندوق بین‌المللی پول بر اقدامات صرفه‌جویانه اصرار ورزید، در نتیجه دولت دستمزدها و حقوق‌ها را ثابت نگه داشت. اعتصاب‌هایی که در نتیجه آن روی داد موجب رودررویی کارگران و ارتش شد. مبارزه انتخاباتی برای مجلس بیستم در سال ۱۳۳۹ موجب بروز اعتراض‌های بسیار گسترده‌ای درخصوص تقلب در انتخابات شد، به طوری که شاه رای‌گیری را متوقف و درباری دیگری، جعفر شریف امامی را جایگزین منوچهر اقبال نخست‌وزیر کرد.

در مقطعی در پاییز سال ۱۳۳۹ شاه که مانده بود چطور آرامش را به کشور بازگرداند، کوشید فضای بازتری ایجاد کند. به جبهه ملی که از ۱۳۳۶ ممنوع شده بود، اجازه فعالیت علنی داد. یکی از رهبران آن، الهیار صالح، در انتخابات مجلس که در بهمن ۱۳۳۹ از نو برگزار شد، انتخاب گردید و منتقد رک‌گوی دولت جدید شد.

شاه رییس بی‌رحم و جاه‌طلب ساواک، سرلشکر بختیار را برکنار کرد. اگر هدف از این اقدامات این بود که بین رژیم شاه و جبهه ملی آشتی به وجود آورد، این هدف ناکام ماند. جبهه ملی تنها با اصرار بیشتر خواستار انتخابات آزاد و سالم، آزادی مطبوعات و انحلال ساواک شد.

ایران در چنین وضعیت ناپایداری بود که پرزیدنت جان اف. کندی وارد کاخ سفید شد. دیدگاه‌های کندی درباره جهان سوم در ۱۹۵۱ در جریان سفر هفت هفته‌ای‌اش به آسیا و خاورمیانه شروع به شکل‌گیری کرده بود. او در سفر به هند و چین متقاعد شده بود که فرانسوی‌ها نمی‌توانند آن «باقی‌مانده امپراتوری» را حفظ کنند. گفت‌و‌گو با نهرو، نخست‌وزیر هند او را متقاعد کرد که سیاست عدم‌تعهد هندوستان منافع‌ ایالات‌متحده را تهدید نمی‌کند. او در همه جا نیاز به حضور دیپلماتیک توانمند آمریکا را می‌دید.

سناتور کندی در زادگاهش ماساچوست با گروهی از اقتصاددانان و نظریه‌پردازان سیاسی هاروارد، موسسه تکنولوژی ماساچوست، از جمله جان کنت گالبرایت، ادوارد اس. ماسون و والت روستو تماس پیدا کرد. آنها او را با نظریه توسعه مرحله‌ای که درمانی برای بی‌ثباتی سیاسی بین‌المللی می‌دانستند، آشنا کردند.

کندی به زودی دولت آیزنهاور را به «اشتباهات فاحش» در خاورمیانه متهم کرد و گفت ایالات‌متحده در آنجا به جای مردم از رژیم‌ها حمایت کرده و اغلب اوقات آینده خود را «باسرنوشت دولت‌ها و فرمانروایان نامحبوب و سرانجام سرنگون شده» پیوند زده است. به نوشته کندی، آمریکایی‌ها به اشتباه بر این باور بودند که این دولت‌ها «دوست» ایالات‌متحده و «دشمن» کمونیست‌ها و در نتیجه دولت‌های خوبی هستند.

این انتقاد به نظر می‌رسید به‌خصوص در مورد ایران صادق است و هنگامی که کندی رییس‌جمهور شد، شاه خرسند نشد. اشتیاق کندی به تغییر در سیاست خارجی آمریکا برای شاه ایران خوشایند نبود. اگر دولت آمریکا به راستی قصد داشت در مورد هر دولتی براساس «پاسخگویی‌اش به علایق اساسی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مردمش» داوری کند، ممکن بود شاه از نظر بیفتد.