احمد مجدالاسلام کرمانی

اما در پایتخت ملاحظه از تعدد و تکرارنشد به عبارة اخری در هر شهری معاون‌التجار و امین‌الشریعه یا مجلل السلطان یا شجاع نظام یک نفر بیشتر نیست ولی در تهران در هر محله اقلا ده نفر دارای یک لقب هستند ... چنان که خود بنده در تهران هفت نفر بدیع‌السلطان و شش نفر مصدق‌الممالک و چهار نفر رفیع‌السلطان و پنج نفر سالارامجد وپنج‌نفر امین‌التجار و سه نفر هم لقب خودم مجد‌الاسلام و سه نفر بدیع‌الممالک و چهار نفر علاءالملک و شش نفر اشرف‌الواعظین و یازده نفر معاون‌ التجار و دوازده نفر ادیب‌الحکماء و هفت نفر ادیب‌السلطنه و هشت نفر صدرالاشراف می‌شناسم، و در دفتر مشترکین روزنامه ندای وطن اسامی آنها برای تمیز القاب مفصلا ثبت است. چه بسا تلگرافات و مراسلات ولایات را اشتباها به غیر صاحب اصلی او می‌دهند چنان که مکررا پاکت‌های بنده را به مجد‌الاسلام محرر امام جمعه یا مجد‌الاسلام ارومیه‌ای یا مجد‌الاسلام قزوینی داده‌اند یا مال آنها را نزد بنده آورده‌اند و معلوم است که چه مفاسد غیر منتظره و ناگواری بر این تعدد و تکرار مترتب می‌شود. احدی در مقام رفع این آثار ناهنجار نیست و حال آن که علاجش خیلی آسان است. زیرا بسیاری از مواد مشتقه هست که هنوز استعمال نشده و ممکن است از آن صیغ‌القابی ترتیب بدهند و واقعا بسیار جای تعجب است که آقایان آن صیغ را به کلی فراموش کرده‌اند مثلا ناصرالدوله، اسم مفعول آن را هم بی‌کار نگذاشته‌اند. منصورالدوله و منصور‌ السلطنه، و منصورالملک و غیره داریم. اما فاتح‌الدوله اسم مفعول ابدا ندارد و مفتوح‌السلطنه و مفتوح‌السلطان نداریم برعکس منشورالسلطنه و منشورالملک است اما فاعلش فراموش شده و ناشرالسلطنه و ناشرالملک ابدا استعمال نکرده‌اند.

قوام‌الملک، قوام‌الدوله، قوام‌‌السلطنه وغیره من الاقسام داریم، قویم‌الدوله: قویم‌السلطنه، قویم‌‌الممالک هم هست اما اسم فاعل‌اش را متروک گذاشته‌اند.

قائم‌ الدوله و قائم‌السلطنه و امثال آن هنوز استعمال نشده، چنان که از اغلب لغات افعل، تفضیل به اضافات مختلفه استعمال کرده‌اند مثل اکرم‌الدوله، اعظم‌‌السلطنه، اشجع‌الملک، افضل‌الملک، احسن‌الدوله و غیره اما از بعض دیگر هنوز افعل تفضیل استعمال نکرده‌اند مثل افتح‌‌الدوله، افهم‌السلطان، سردار اقوم، اکمل‌الدوله، اکبرالممالک و ... حال آن که در معنی تفاوتی با سایر لغات ندارند و به‌علاوه در القاب ملاحظه معنی ترکیبی ابدا نمی‌شود و الا اشرف‌السلطان و اعظم‌السلطنه و مشارالسلطنه و ارفع‌السلطان را به کسی لقب نمی‌دادند چرا که معقول نیست که کسی اشرف از سلطان و اعظم از سلطنت و ارفع از دولت باشد و بسیاری از القاب به کلی معنی ندارد مثل مشیرالدوله و مشارالدوله که مقصود صاحب لقب این است که طرف مشورت دولت باشد و حال آن که مشیر و مشار از باب افعال است که مصدرش اشاره است و اشاره کننده دولت یا اشاره شونده معنی ندارد. باز مشاورالدوله به آن معنی زیادتر مناسبت دارد و مستشارالملک بر حسب معنی لغوی مطلقا تناسبی با ارادة صاحب القاب ندارد؛ چرا که معنی ظاهری لغوی طلب اشاره‌کننده دولت و مشیر طلب اشاره شونده است و نمی‌دانم کدام اشاره را از دولت مطالبه کرده‌اند در حالتی که خودشان قابل هیچ قسم اشاره حسبه نیستند و همان معنی را که منشورالدوله دارد ناشرالدوله هم می‌تواند داشته باشد بلکه پراکنده کننده دولت مناسبت‌اش زیادتر است تا پراکنده شده دولت، و هکذا مطاع‌الدوله در مقام تجلی بهتر است از مطیع‌الدوله و اطاعت‌کننده از دولت ‌آنقدرها امتیاز ندارد؛ چرا که هر فردی از ملت باید مطیع دولت باشد اما مطاع دولت البته خیلی اهمیت دارد. نگارنده یک وقتی که فراغی و دماغی داشتم قریب هشت هزار کلمه از لغات مشتقه و کلمات جامده که قابل اخذ القاب می‌باشد جمع‌آوری نموده خیال داشتم اعلامی منتشر کنم که هر کس لقبی تازه و دست نخورده می‌خواهد به من رجوع نماید برای هر لقب هم یک تومان حق‌الزحمه معین نمایم اما چون مشتریان لقب را خیلی می‌شناختم ترسیدم که بیایند و فهرست القاب را به عنوان امتحان و اختیار ملاحظه کنند و ظاهرا به بنده بگویند هیچ کدام را نپسندیدیم ولی ضمنا تعدادی را حفظ کرده بروند نزد حکاک‌باشی و فرمان آن را با پنج قران صادرکنند چنان که یکی از آشنایان لقبی خواست و شرط کرد اگر پسندش شود ده تومان به من بدهد و من کلمه مجاهد را به او نشان دادم علی‌‌الظاهر اظهار کراهت کرد ولی بعد از یک هفته رقعه‌ای از او دیدم که مهرش مجاهد‌السلطنه بود و بعد از دو ماه دویست لقب از این کلمه منتشر گردید.مجلا خیلی معذرت می‌خواهم که این مبحث مضحک برای تفریح خوانندگان طولانی شد والا اگر ملاحظه اختصار کتاب را نداشتم اقلا پنجاه هزار بیت در این مقام می‌نگاشتم تا خوانندگان پایه حماقت و درجه جهالت صاحبان القاب را بشناسند و بدانند که این ملت جاهل تا چه درجه معتقد و مقید به عالم‌ الفاظ هستند و دل خودشان را به چه مزخرفاتی خوش کرده‌اند.شاید یک وقتی موفق شوم قاموسی در فهرست القاب متداوله در این مملکت ترتیب بدهم تا یادگار حماقت مردم این زمان و مایه عبرت آیندگان گردد. عجالتا به اختصار می‌کوشیم و بر می‌گردیم به اصل مقصود که عمده باعث ایجاد القاب ابتداء تحصیل منافع برای دولت بود شاید کسر بودجه را جبران کنند. چنان که شنیدم شاه مرحوم خزینه‌ای در اندرون تشکیل داده بود و هر ماه تقدیمی که برای امضای فرامین مناصب و القاب جمع می‌شد در آن خزانه می‌گذاشت و اسم ‌آن را «خزینةالحمقاء» نهاده بود ولی به زودی معلوم شد که از این ممر چندان دخلی عاید دولت نمی‌شود و جهتش را هم اشاره کردیم. بلی باید انصاف داد با آن که بازار حراج القاب در دوره ناصرالدین شاه افتتاح شد اما مثل دوره مظفرالدین‌شاه رواج نگرفت زیرا ناصرالدین‌شاه هر چند در دادن القاب مختلفه لفظیه مسامحه می‌کرد، اما در حفظ درجات نظامی کمال ملاحظه را داشت اما در دوره مظفرالدین شاه درجات نظامی هم ضمیمه سایر القاب افتخاری شد.مثلا ناصرالدین‌شاه در پنجاه سال سلطنت لقب یا مقام سرداری را به پنج شش نفر زیادتر نداد اما در دوره مظفرالدین شاه تعداد سردار به چند هزار رسید و در این اواخر به قدری زیادتر شد که دیگر کسی میل نداشت سردار خوانده شود و سردارهای محترم استدعای تغییر منصب و لقب نمودند بعضی از آنها امیرنویان شدند و دیگران که تا آن اندازه مکنت نداشتند که از عهده این معامله برآیند ناچار در مقام فرار از لفظ سردار به لفظ امیر پناه بردند، امیر اعظم، امیرافخم، امیر مفخم، امیر مکرم، امیرمعظم، امیر اسعد، امیرامجد، امیراشرف و امثال این‌ها و عما‌قریب آن قدر امیرپیدا خواهد شد که قاموس و صحاح و نهایه ابن‌اثیر هم از عهده مضاف‌الیه آنها برنیاید چنان که نسبت به سالار و سردار و وزیر و مشیر شده است. زهی سعادت ما که در عصری واقع شده‌ایم که عده‌ای امر کنند و فرمانده به مراتب زیادتر از امر شنونده و فرمانبر است.