تاریخ صنعت پتروشیمی تا قبل از انقلاب اسلامی- بخش آخر
کار باید پیش برود
صنعت پتروشیمی ایران امروز درخت تناوری شده است که توانایی سالانه ۶میلیارد دلار صادرات را پیدا کرده است، اما این درخت گسترده سابقهای دارد که نادیدهگرفتن آن اشتباه تاریخی است. باقر مستوفی که در اوایل دهه ۱۳۴۰ وارد صنعت نفت و پس از آن صنعت پتروشیمی شد، در گفتوگو با یک موسسه مطالعات ایران فرآیند تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای اقتصادی و سیاسی در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی را بیان کرده است که امروز بخش آخر آن را میخوانید. شما هویدا را در زمانی که در شرکت نفت بود میشناختید؟ با او از قدیم آشنایی داشتید؟
آن قدرها آشنایی نداشتم. امّا از اولین کسانی بودم که هویدا را در شرکت نفت میشناخت. چون روز اولی که میخواستند او را معرفی بکنند که بیاید در شرکت نفت معاون شخصی (personal assistant) آقای انتظام بشود، اول آمد دیدن من، در اتاق من نشست، بعد رفت پهلوی انتظام. برای این که میخواست منتظر بشود آمد پهلوی من. آدم بسیار خوبی بود. آدم بسیار با محبت، مودب، چیز فهم و درسخواندهای بود. این جور چیزهایش همه درست بود. در یک حدودی جاه طلب بود. شاید بیشتر از آن چیزی که حقش بود ambitious بود. من فکر نمیکنم که مثلا اگر یک کسی بگوید که سیزده سال نخست وزیر بودن به خودی خود، فی نفسه، غلط است، حرف اشتباهی زده است. هویدا باور نمیکرد که میشود یک همچین حرفی را زد. هیچ کس هم بهش نگفته بود و خودش هم نمیفهمید. من خیال میکنم اشتباه هویدا این بود که زیاد سر کار ماند. اشکال عمده همه ماها است که زیاد میمانیم. ولی، علت این که در عرض این مدت مقدار قدرتی که شاه پیدا کرده بود تا یک اندازهای از جاده اعتدال خارج شده بود هم همین جریان بود. برای این که هویدا خیلی امتیاز میداد برای این که از کارش کنار نرود. سابقا یک کسی استعفا میداد میرفت، شاه یک خورده ترمز میکرد. بعد دیگران میآمدند سر کار، دو سه تا عیب را میگفتند، او رفع میکرد، یک اسمی را عوض میکرد، یک آدمی را عوض میکرد. ولی مرتب همان آش و همان کاسه، خوب، نتیجهاش هم همین است که برای ما اتفاق افتاد. من خودم شخصا یک گرفتاری داشتم که آقای هویدا را در سطح معمولیش دیده بودم. او چندان آش دهنسوزی نبود، که بگویم من یک آدمیرا دیدهام با صفات عالی. هویدا یک آدم بسیار خوبی بود، آدم چیز فهمی، در حد خودش هم بسیار قابلقبول. ولی برای این که سیزده سال آدم نخستوزیر باشد، خوب متوسل میشد به هزار و یک وسیله که خودش را نگه دارد. هر سال که شاه میخواست جایی برود، او میدانست که شاه خوشش میآید به یک مناسبتی یک جلسهای باشد و همه را دعوت کنند. این پذیراییهای مختلف، صد سالگی و پنجاه سالگی و همین طور از این حرفها. یک روز بعد از دیگری همه را میکشاند دربار. اینها چیزهایی است که باعث شد که ایشان سیزده سال نخستوزیری کنند و در این سیزده سال آن گرفتاری را پیدا کردیم که یک قدری شاه را از راه بیراه کرد و آن هدفی که شاه داشت که طول صدارت یک نخست وزیر در ایران در انظار جهانیان مترادف با ثبات اوضاع کشور است، درست انجام نشد.
همان طور که میدانید، شاه غالبا میگفت که نفت یک ماده تمام شدنی است و همچنین یک کالای ممتازی است، به انگلیسی کلمه noble را به آن اطلاق میکرد. میگفت، در واقع، که نفت مادهای است که حیف است فقط به مصرف سوختن برسد. شما میدانید این ایده را از کجا گرفته بود؟
نه. من نمیدانم او این ایده را از کجا گرفته بود. از من نپرسیده بود. اما شخصا معتقدم لغت nobleلغت مناسبی نیست. برای این که آدم نمیفهمد دراین مضمون «نوبل» یعنی چه. عقیده من این است که نفت مادهای است که موارد استفاده بسیاری دارد که یکی از آن موارد این است که شما میتوانید آن را بسوزانید. مثل این که شامپانی را میشود آتش زد. ویسکی را هم میشود آتش زد. اما حیف است. نفت یک هیدروکربن است. CH۴، چهار تا هیدروژن و یک کربن. به آسانی نمیتوان چیزی به آن اضافه کرد یا از آن کم کرد. و چون به مقدار زیاد از چاه بیرون میآید، آسان ترین کار این است که آتشش بزنید. وقتی آن را آتش میزنید CO۲ درست میشود و آب. خوب، تمام پژوهش کسانی که پتروشیمی درست میکنند، منجمله خود ما، میبایستی متوجه این باشد که چطور ازCH۴ یک یا چند اتم هیدروژن کم کنیم، جایش چیز دیگری قرار دهیم، تا یک ماده دیگری به دست آید. مثلا، اگر از CH۴ چندH کم کنیم به جایش کلر (CL) بگذاریم، میشودCHCL. بعد این را تحت فشار قرار بدهید میشود چیزی مثل پلاستیک. با این ماده همه کار میتوانید بکنید.
نظر شاه نسبت به پتروشیمیچه بود؟
نظر شاه راجع به پتروشیمی از اعتقاد راسخش ریشه میگرفت که مملکت ایران بایستی
(added value) داشته باشد و پتروشیمی تنها راهی است که از نفت میشود ارزش اضافی گرفت با مقدار نفت کمتری که میبایستی در آینده استخراج کرد و پتروشیمی میتواند یک شرکت مادر باشد برای صنایع دیگر که ایران راه میاندازد، از دو جهت؛ یکی از جهت صنایع پایین دست پتروشیمی که محصولات کارخانجات پروژههای اصلی میتوانست در اختیار سرمایهگذاران بخش خصوصی در طرحهای کوچکتر برای رفع احتیاجات مردم ایران قرار گیرد و دیگر از جهت فروش محصولات پتروشیمی در بازارهای خارج که تحصیل ارز مورد نیاز برای کشور با استخراج نفت کمتری در آینده را مقدور میساخت. ضریبی که ما حساب میکردیم شش به یک بود، یعنی اگر نفت تبدیل به ماده پتروشیمی شده و به خارج به صورت پلاستیک یا لاستیک یا الیاف مصنوعی صادر شود ارز حاصله شش برابر ارزی است که از فروش مستقیم صادرات همان مقدار نفت خام به دست میآید و اگر در این زمینه اقدام نشود هیچ وقت درآمد ارزی ایران کفاف مخارج کشور را نخواهد داد. لذا پتروشیمی یکی از راههای اصلی بود که شاه فکر میکرد برای توسعه زماندار در ایران دنبال باید کرد.
شما با خود شاه در این زمینهها صحبتی داشتید؟
تنها کسی که تمام گزارشهای مرا خوانده و زیرش خط کشیده و پس فرستاده بود. وزرا و نخستوزیرها نمیخواندند.
چطور؟ این را ممکن است کمی بسط دهید؟
من گزارش میفرستادم پهلویشان و میدیدم که زیرش را چهار، پنج تا خط کشیده و همان جاهایی است که بعضیهایش را نفهمیده و میخواهد بپرسد. بعد معینیان که نشان میداد به من، من میدیدم که شاه گزارش را خوانده، همین گزارش را فرستاده بودیم پهلوی آقای هویدا، اما او نخوانده بود. آموزگار میگفت آقا اینها را که من همه را میدانم.
ولی شاه میخواند و بعد زیرش را خط میکشید و شما پاسخ میدادید؟
شاه میپرسید. میگفت که اینها را سوال کردهام، جواب بدهید. خیلی مفصل و من از این خواندن شاه تعجب میکردم. همه جزئیات را میخواند. حالا نمیدانم مال همه را میخواند یا فقط مال من را میخواند. من گزارشهای خیلی کوتاه میفرستادم. پرحرفی تویش نبود.
در مورد انتخابهایی که شما میکردید، در مورد سیاستهایی که اتخاذ میکردید، هیچ وقت شاه با شما وارد بحث میشد که آیا این کار را بکنید و آن کار را نکنید، از این کمپانی بخرید از آن یکی نخرید؟
اصلا، جز یک دفعه که نوعی خانه پیشساخته (prefabric) را یک کسی میخواست بفروشد و ما گفتیم در هوای گرم نمیشود از آن
استفاده کرد.
یعنی در آبادان و در جنوب؟
در جنوب ایران نمیشود از آن استفاده کرد. من حدس میزدم که یکی از درباریها مساله را نزد شاه برده و گفته که مستوفی بازی در آورده میگوید که ما اینها را نمیخواهیم و استدعا کرده که امر بفرمایید بخرند. شاه به من یک دفعه فقط گفت و آن هم یک ثانیه بیشتر طول نکشید. من که توضیح دادم فوری قبول کرده فرمودند خیلی خوب و موضوع منتفی شد. حالا اگر آدم بخواهد نسبت بدهد که شاه برای منافع شخصیاش بعضی وقتها حرف میزد و دستور میداد صد در صد غلط است. این اواخر یک قدری خیال میکنم از راهی که داشت میرفت گمراهی پیدا کرده بود و آن به علت حکومت سی و هفت ساله بود که کرده بود. بلبشویی که قبلا وجود داشت، رزمی که مجبور بود بکند و وضعی که بعد پیش آمده بود، به ویژه پیشرفتهایی که در سالهای دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی مملکت کرده بود. به علت توفیقی که داشت و پیشرفتی که مملکت کرده بود فکر میکرد این راهی که گرفته درست است، ولی مردم از مونوتونی یک رژیم حوصله شان سر میرود. ضمنا اگر سی و هفت سال دائما تعریف و حمد و ثنا از چاپلوسان شنیده باشید و کسی جرات نداشته باشد که انتقادی بکند، کم کم یک حس غرور و سربلندی و خودپسندی برای هر فردی پیش میآید. معهذا با توجه به اوضاع و احوال آن دوره، در زمان سلطنت او پیشرفتهای عمدهای نصیب مملکت شد و وضع کشور ایران بهبود زیادی پیدا کرد و زندگی اکثریت مردم ایران بهتر شده بود.
آیا مطلب دیگری به ذهن شما میآید که علاقمند باشید راجع به آن صحبت بکنیم؟
مطالب خیلی زیاد هست، ولی به قدر کافی ما صحبت کردیم. آنچه هست این است که در ایران استفاده از یک صنعتی که روی پای خودش بایستد و از گاز بی حد و حصر ایران برای آینده خود ایران به منظور تهیه کود شیمیایی و مواد شیمیایی مورد نیاز مردم یا چیزهای دیگر مثل پلاستیک، لاستیک، الیاف مصنوعی و غیره استفاده کند واقعا یک نیاز و یک کار اساسی است. با این سرمایهای که ایران دارد و حالا که دیگر جمعیت شده شصت و پنج میلیون، چنین صنعتی به خودی خود میتواند روی پای خودش بایستد. یعنی درهرقراردادی به مقیاس مصرف ۶۵میلیون نفر جمعیت یک کارخانه بایستی به راحتی بتواند تولید را به حداکثر اقتصادیش برساند، بدون این که ناراحت باشد، بنابراین اکنون موضوع پیدا کردن یک شریک هم این قدرها اهمیت ندارد، که پانزده بیست سال پیش با سی میلیون جمعیت ومصرف پایینتر داشت و ما راجع به آن حرف میزدیم، بنابراین ماالان یک مملکتی شدهایم که به خودی خود از نظر مصرف مواد تولیدی پتروشیمی self- contained است.
یعنی منظورتان این است که جمعیت مملکت و نیازهایی که برای این مملکت وجود دارد کافی برای این هست که شما به مقیاس صنعت وسیع بتوانید کارخانه راه بیاندازید که از جهت economy of scales اقتصادی باشد؟
چون آن marginal cost آخریش را میتوانید به صادرات اضافه کنید و این خیلی کارتان را آسان میکند، چون نباید بگردید عقب یک شریک. گو این که اگر یک کسی مثل ژاپن را بخواهید شریک کنید اشکال ندارد، ولی نداشته باشید هم در حال حاضر مساله ندارید. الان، اگر پروژه ایران و ژاپن ادامه یافته بود، تقریبا همه جنسهای تولیدیاش را خودتان میتوانستید مصرف کنید.
بایستی سرمایه ایجاد کردن آن را هم داشته باشید.
من نمیدانم چقدر خرج خواهد داشت تا این راه بیافتد، ولی چندین بیلیون دلار بیشتر از گذشته خرج دارد. ما از سه بیلیون و هفتصد و پنجاه میلیون دلار بودجهای که داشتیم تقریبا سه بیلیونش را خرج کرده بودیم، یا بیشتر. یک مقدار کم، یعنی فقط ۱۵ درصد باقی مانده بود. کارخانهها را هم سفارش داده بودیم داشت میآمد، ته ماندهاش داشت میآمد، همه جنسها آن جا در محل بود. زنگ نزده باشد یا زده باشد نمیدانم، ولی اگر نزده باشد، خب میتوانند تعمیرش بکنند و بگذارند سر کار. یک برنامه آموزشی میخواهد. یک برنامه خانه سازی میخواهد. یک برنامه مدیریت میخواهد. اینها هیچ کدامش را نمیدانم انجام دادند، ندادند، خواهند داد. هیچ مهم نیست که این کار را کی باید بکند، ولی یک کسی باید آن را انجام بدهد و حتما باید ببرندش جلو، برای خاطر این که یک کار مهم و جالبی است و این مملکت هم هر روز نمیتواند یک همچین کاری بکند.
ارسال نظر