۲۵ /۱۲ /۱۳۴۷... درباره هیرمند هرچه اصرار کردم آب بیشتری از افغان‌ها بگیرم، یا لااقل جدول تقسیم همین ۲۶ متر مکعب را تغییر بدهم، توفیق نیافتم. تنها توفیقم این بود که در خصوص آب اضافی که قرار است با ما معامله کنند، من از شاه افغانستان قول گرفتم که بلافاصله بعد از معامله آب این کار را خواهند کرد...

۲۶ /۱۲ /۱۳۴۷... شرح مسافرت افغانستان را عرض کردم... افغان‌ها به هزار دلیل در پی جلب‌ ما هستند، ولی در عین حال با مردرندی می‌خواهند آب بیشتری به ما ندهند، مگر به صورت معامله تجارتی، خارج از قرارداد، اگر این کار را بکنیم تازه اول کار است یعنی باید به آنها پول قرض بدهیم، بندر در اختیار آنها بگذاریم، همکاری اقتصادی در دلتای هیرمند کنیم...

شاه گفت... کمیسیونی از نخست‌وزیر، وزیر خارجه و وزیر آب و برق تشکیل بده، تمام این مطالب را بگو، نتیجه را اطلاع بده تا تصمیم بگیرم...»

۲۷ /۱۲ /۱۳۴۷... موضوع گران شدن قیمت آب را عرض کردم. و گفت: «آخر مملکت تا کی می‌تواند دائما سرویس مفت و مجانی به مردم بدهد؟ آخر باید کار کنیم تا مملکت توسعه پیدا کند و برای توسعه پول لازم است.» عرض کردم

«به هر حال ۷۰درصد قیمت آب را بالا بردن صحیح نیست، مثل بالا بردن قیمت نفت در زمان مرحوم، یا غیر مرحوم، منصور می‌شود که بالاخره به قیمت جان او تمام شد.»... سر شب وزیر اقتصاد، دوست من عالیخانی دیدنم آمد. خیلی از وضع مالی و اقتصادی نگرانی دارد. می‌خواهد استعفا بدهد...

۲۸ /۱۲/ ۱۳۴۷... گفت، صحبت‌هایت را بگو. عرض کردم، عرض اول بازهم قیمت آب است. آخر چطور ممکن است قیمت آب را ۷۰درصد بالا ببرند و شما در حرف‌هایتان بگویید قیمت زندگی ۱۰درصد در سال بیشتر بالا نمی‌رود؟ گفت: دستور می‌دهم تجدید نظر کنند...

۱ /۱ /۱۳۴۸... شاه را خیلی خسته و گرفته دیدم. معلوم شد از سخت‌گیری شرکت‌های نفتی و رفتار انگلیسی‌ها نسبت به جزایر خلیج فارس و مخصوصا ابوموسی ناراحت هستند...

۳ /۱ /۱۳۴۸... از روزی که از افغانستان برگشته‌ام، تا امروز جز چند ساعت صبح عید نوروز، دائما باران می‌بارد... شاه گفت: اگر تا هفته دیگر خبری از نیکسون راجع به مسافرت ما به آمریکا یا آمدن او نشد، باید نامه‌ای بنویسم و درباره رویه انگلیسی‌ها در خلیج فارس و مساله نفت، وضع خودمان را با غربی‌ها روشن کنیم...