از نگاه خارجی - مقاله «نیشن» درباره ایران ۱۹۱۱-۲
پناهجویی ایران
روزنامه نیشن دو مقاله درباره ایران در سالهای ۱۹۱۰ نوشته است که از کتاب مورگان اخذ و عینا درج میشود. طبق معمول، پرداخت وامی برای پرداخت غرامت حمله روسیه قدم بعدی خواهد بود و با انتصاب ناظری خارجی که از روسیه حرفشنوی داشته باشد دیکتاتوری در تهران رسما تثبیت خواهد شد. سوال بعد البته این است که وقتی سیاست روسیه در تهران حاکم شد ما تا کی میتوانیم اجازه دهیم که بر جنوب کشور از تهران حکومت شود؟ عاقبت، منطق تجزیه کار خود را خواهد کرد و تشکیلات سیاسی جداگانهای برای جنوب ایران به وجود خواهد آمد. حوزه انگلیسی را چگونه میتوان از شهری اداره کرد که در دست قزاقهای روس و دیپلماتهای روس و مالیهچیهای روس و مفتشهای روس و حق و توی روسیه است؟ البته ما راه را با قاطعیت کمتر و شقاوت کمتر و تعجیل کمتری از رفیقمان رفتهایم، ولی چون با کاری که او کرده مخالفت نکردهایم دیر یا زود ناچار میشویم ما هم راه او را برویم.
دو سه سال بعد ما هم جنوب را اشغال میکنیم و کابوسی که نسلهایی از سربازان هند و انگلیسی را آزار داده است سرانجام با موافقت خود ما به واقعیت خواهد پیوست. سپاهیان روس و انگلیس در امتداد مرز خاکی موهومی با یکدیگر روبهرو خواهند شد و ما با اقتدار نظامیمان قدرتی قارهای بین دو همسایه ناراحت یعنی روسیه و عثمانی با سربازان وظیفه بیشمارشان خواهیم شد.
اگر امکان بحث در مورد این قضیه ایران به اعتبار خودش فراهم میآمد تاریخ سالهای اخیر به کلی عوض میشد. روسیه را ما باید بدون رضایت خودش وادار به پیروی از سیاست عدم مداخله میکردیم. از روز اول، ما فطرت طبیعی جوانمردیمان، اصل آزاداندیشانه احتراممان به ملتها و هر محاسبه عاقلانهای براساس منافعمان در شرق را نادیده گرفتهایم. این سیاست را فاجعهبار و ابلهانه شناختهایم، اما نامفهوم نخواندهایم. این سیاست نتیجه - و یکی از بدترین نتیجههای- سیاست اروپایی سر ادواردگری بوده است.
یک اصل ساده و ابتدایی از روز نخست بر آن حاکم بوده: ترس او از اینکه مبادا روزی این یا آن دولت به «مدار» دیپلماسی آلمان بیفتد. سالها از کیسه ملتهای دیگر به جیب بعضی دولتها ریختهایم تا به آلمان نزدیک نشوند. روی فرانسوی سکه در معادلات مراکش و عواقب آن رقم خورده است. روسیه را در بخش وسیعی از ایران آزاد گذاشتهایم که هرچه میخواهد بکند. این قیمت برای هر چیزی قیمت زیادی است، اما چه به دست آوردهایم، حتی در سطح نازل اینگونه دستفروشی دیپلماتیک؟ روسیه کمابیش متحد قابل اعتمادی برای فرانسه بود که ماجرا آغاز شد. ولی امروزه کسی تردید ندارد که اگر حادثه آگادیر کار را به جنگ میکشانید روسیه امکان نداشت دخالت کند، اما نباید از این بابت سرزنشاش کرد. عیب کار اینجاست که ما نتوانستهایم روسیه را حتی در همان «مدار» اولیهاش کنار انگلستان و فرانسه نگه داریم. روسیه در پوتسدام با آلمان کنار آمد و ما نه با آزاد گذاشتن روسیه در ایران و نه با چرب کردن سبیلش در هر سرمایهگذاری و تجارتی نتوانستیم وفاداریاش را بخریم. علتش ساده است: ما نمیتوانیم در مشکلات نظامی که سیاست ما هر آن ممکن است برایش به وجود بیاورد کمکش کنیم، چون در غائله بوسنی نتوانستیم تهدیدهایمان را عملی کنیم دیگر خطمان را نمیخوانند. بدون منابع قارهای ایفاگر نقشی قارهای شدهایم و از این جاهطلبی متکی به ابزارهای ناکارآمد، سرانجام، یا باید تن به ذلت تسلیم بدهیم یا فاجعه شکست را بپذیریم. موقعی که ناچار میشویم برای حفظ بیطرفی خشک و خالی روسیه بهای کلانی به اندازه ایران بپردازیم، معلوم میشود که ستاره بخت ما دیگر افول کرده است.
(از شماره ۲ دسامبر ۱۹۱۱)
پناهجویی ایران
روزگاری که غرایز حیوانی انسان را سنت رادمردی اندکی مهار میکرد، کسی که پناه میجست از حقوقی بهرهمند میشد که احترام به آنها مایه سرفرازی صاحبقدرت بود. بیچارهای که در روزگار هومر زانوان سرداری را در آغوش میکشید، از همان دم تحتالحمایهای میشد که دفاع از جان و آرمان او به شرافت سردار گره میخورد. در آلبانی مجرمی فراری که دست به دامان مرحمت طایفهای بیاویزد، میتواند مطمئن باشد که از منافع او همچون منافع خود طایفه پاسداری خواهد شد. اینها رسوم زیبای جوامع بدوی است. دیپلماسی جدید برای خود نوع دیگری از افتخار وجاهت پدید آورده است. دو هفته پیش، ایران با تهدید حمله روسیه روبهرو شد و آداب مرسوم را به جای آورد و به در خانه ما پناه آورد و زانوان سنگی داونینگ استریت را در آغوش گرفت.
ما خوشمان آمد و موضع مسوولانه را پذیرفتیم. نصیحت عاقلانهای کردیم که البته شجاعانه نبود. توصیه کردیم مطالبات روسیه را که حتی دیپلماتهای خودمان نمیتوانند منصفانه بدانندشان، بپذیرد و خواستیم که اشکریزان و بر سر زنان برود از بابت این اهانت که حق با او است از روسها عذر بخواهد. به توصیه عمل شد و ایرانیان سادهلوح پنداشتند که ما با نفوذ خود مانع از پیشروی روسها خواهیم شد. اگر از سر دلسوزی نجنبیدیم، گمان میرفت که شاید غرور ما تکانی به ما بدهد تا به کمکشان بشتابیم. آنها به توصیههای ناگوار ما عمل کرده بودند و غرامتی را که ما فکر کرده بودیم کافی است، به روسیه داده بودند. به نظر میرسید اگر نه غرور ما لااقل حیثیت ما ایجاب کند که آنها را از اخاذیها و تعدیهای روسیه در امان نگاه داریم. حال ایرانیان آموختهاند که نباید عجولانه فرض کنند وزیر خارجه امروزی هم مثل سردار دوره هومر یا راهزن آلبانیایی رفتار خواهد کرد. ما برای حمایت از آنها کاری نکردهایم، ولی اتهام بیعملی یا بیاعتنایی هم به ما نمیچسبد، چون گویا بر زورگوییهای بعدی شریک روسمان مهر تایید زدهایم. روسیه از ایران سه چیز خواسته است: برکناری آقای شوستر، پذیرش حق وتوی روسیه و انگلستان در مورد به کارگیری هر فرد خارجی و پرداخت غرامت به روسیه که زحمت کشیده و لشکری برای تحمیل این خواستهها به ایران فرستاده. از این خواستهها، دو تای اول با سکوت ما که نشانه رضایت ماست روبهرو شدهاند و دومی به ما امتیازی میدهد که در آن با روسیه شریک میشویم. سخاوتمندی ما با احتیاطهایی که در اظهارنظر راجع به پول درخواستی روسیه به خرج میدهیم ثابت میشود. پناهجو از زانوان ما خیری ندید و در تضییع حقوق او ما هم شریک جرم شدهایم. اما سرانجام در حالی که دستبرد به جیب او ادامه دارد، ما با روی گرداندن از او لااقل آبروی خودمان را نبردهایم.
ارسال نظر