رضاشاه، شیلات و لیازانوف

در حالی که ذهن رضاخان متوجه ارتش، تسلیحات، صنایع فلزی و پارچه بود، سیدضیا در این فکر بود که محصولات ایران را سودمندتر ساخته و با حداقل کارخانه، ایران را از خودکفایی برخوردار سازد و بر مبنای اصول سنتی آن‌ها را توسعه دهد، همان‌گونه که تا به حال صنایع روستایی احیا شده به میزان کم گسترش یافته بود. صادرات مواد مازاد، مانند مواد خام، به کشورهای صنعتی جهان توسعه یافته بود، مثلا پشم وجود داشت؛ و کلاه‌پوست بره سیدضیا نیز یادگار باقیمانده از این کالای صادراتی عمده بود. سید بر آن بود تا صادرات پشم را افزایش دهد. صادرات پشم در سال ۱۹۲۳-۱۹۲۲ (۱۳۰۰ شمسی)، در مقایسه با ارقام صادراتی آن قبل از جنگ، به میزان ۵۰درصد کاهش یافته بود. همچنین تجارت صادرات پوست نیز وجود داشت. در سال ۱۹۲۱ (۱۲۹۹ شمسی)، صادرات پوست قسمت قابل توجهی از تولید ملی را تشکیل می‌داد. در شمار منابعی که قابلیت افزایش زیاد داشتند، برگ مو، ماهی، ابریشم (خام) مرکبات، پنبه، تنباکو و تریاک قرار داشت. جنگ داخلی آمریکا (از ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵/۱۲۴۰ تا ۱۲۴۴شمسی) به بازار پنبه ایران رونقی چشم‌گیر داده بود و روسیه خریدار عمده مواد خام ایران در این زمینه به شمار می‌رفت. تلاش‌هایی در جهت افزایش کالاهای عمده کشاورزی، از طریق واردکردن بذر صورت گرفت و قبلا روس‌ها این بذرها را در سال ۱۹۲۰ (۱۲۹۸ شمسی) از آمریکا خریده و به ایران آورده بودند. احیای تجارت پنبه با روسیه در زمان امضای قرارداد ۱۹۲۱ (۱۲۹۹ شمسی) ایران و شوروی در ذهن دو طرف وجود داشت. مسائل مربوط به شیلات خزر (شیلات شمال) نیز از همان درجه اهمیت برخوردار بود.

شیلات خزر

در سال ۱۸۶۷ (۱۲۸۳ هجری) امتیاز انحصاری ماهی‌گیری در سواحل جنوب خزر به یک تبعه روسیه به نام لیانازوف (Lianazoff) داده شد. وی صنعتی را تاسیس کرد که پیش از جنگ اول سالانه حداکثر ۵۴۰.۰۰۰ پوند خاویار (نزدیک به ۲۳ تن) تولید می‌کرد. درآمد دولت ایران از این ممر در حدود ۲۰.۰۰۰ لیره انگلیسی بود. انقلاب روسیه، این صنعت در حال پیشرفت را متوقف کرد و امتیاز لیانازوف موقتا مسکوت ماند. در ژوئیه ۱۹۱۹ (ذی‌قعده ۱۳۳۷ قمری) این امتیاز به شخصی به نام وانتیزوف (Vantizoff) داده شد و ایران در ۵۰درصد سود خالص آن سهیم گردید.

در پی امضای این امتیازنامه، بلشویک‌ها منطقه شمال ایران را اشغال کردند و بنادر شمال به دست روس‌ها افتاد.

اهمیت شیلات برای روس‌ها در قرارداد ۲۱ فوریه ۱۹۲۱ ایران و شوروی (۸ اسفند ۱۲۹۹/۲۶ فوریه ۱۹۲۱) چنین عنوان شده است:

«دولت ایران وعده می‌دهد که در باب اعطای امتیاز شیلات با شرکت‌های مرکب از اتباع دولت ایران و روس‌ داخل مذاکره شود و برای فروش و حمل و نقل ماهی به روسیه، موجبات تسهیل در قرارداد تجارتی و گمرکی را فراهم خواهد نمود.»

دولت شوروی پس از مدتی کشاکش حقوقی با مدعیان امتیاز لیانازوف، به لغو این قرارداد در نوامبر ۱۹۲۲ (جمادی‌الثانی ۱۳۴۱) مبادرت کرد و حقوق وی را از مارتین لیانازوف خریداری کرد. سرانجام در اکتبر ۱۹۲۷ (آبان ماه ۱۳۰۷)، رضاشاه با تاسیس شرکت شیلات ایران و شوروی به مدت ۲۵ سال موافقت کرد.

با افول تجارت ابریشم (به دلیل تولید ابریشم مصنوعی در غرب)، کشت خشخاش توسعه یافت تا جایگزین ابریشم شود. بهترین تریاک ایران به لندن حمل می‌شد تا از آن مرفین ساخته شود. تریاک به تدریج به صورت یک محصول پرسود درآمد، اما محصول خطرناکی به شمار می‌رفت، زیرا مردم کشور برای فرار از مصائب زندگی به تریاک کشیدن پناه می‌بردند. در سال ۱۹۳۱ (۱۳۱۰ شمسی) جامعه ملل بر کشت خشخاش نظارت می‌کرد و تلاش‌هایی در جهت عدم مصرف محلی آن صورت گرفت تا اینکه در سال‌های اخیر ثمرات این تلاش‌ها آشکار شد. با اعلام منع کشت خشخاش، درآمد حاصل از صادرات آن از دست رفت، بی آنکه سایر ملل به ایران کمک کنند تا منبع درآمد دیگری به جای آن به وجود آید.

صنعت ابریشم: افول صنعت ابریشم از سال ۱۸۶۴ (۱۲۸۸ قمری/ ۱۲۴۳ شمسی) آغاز شد، زیرا نوعی بیماری مسری در کرم‌های ابریشم بروز کرد و آنها را از بین برد. از این رو به خاطر رونق‌بخشی به این صنعت، تخم ابریشم ابتدا از ژاپن و سپس از عثمانی وارد شد. در سال ۱۸۹۰

(۱۲۶۸ شمسی/ ۱۳۰۷ قمری) این صنعت تا حدودی زنده شد. اگرچه ۸۰درصد محصول ابریشم از گیلان به دست می‌آمد، ولی ابریشم عمل آمده و کالاهای ابریشمی در کاشان و یزد تولید می‌گردید. احیای صنعت ابریشم که زمانی نام ایران را در جهان پرآوازه کرده بود، بر اثر جنگ جهانی اول ۱۹۱۸-۱۹۱۴ محدود شد تا اینکه در دوره سلطنت رضاشاه از نو مورد توجه قرار گرفت. تلاش‌هایی برای ادامه این صنعت، تا پنج سال پیش

(۱۹۵۷) به نحو شدیدی ادامه یافت؛ اما اینک (۱۹۶۲) کارخانه آن در چالوس (حریربافی چالوس) بسته شده و پارچه‌های ابریشمی فقط در یزد تولید می‌شود. این ابریشم از نوع سنگین بوده و به ظرافت انواع ابریشم چالوس نیست. کارخانه یزد از سوبسید دولتی استفاده می‌کند. وقتی به سراغ منابع معدنی ایران می‌رویم به گونه شدیدی با مشکلی روبه‌رو می‌شویم که تمامی اوضاع اقتصادی ایران را در آستانه سلطنت رضاخان خراب کرد و این مشکل، فقدان فلج‌کننده ارتباطات و راه‌ها بود. مثلا، نفت را در نظر بگیریم: در آغاز سلطنت رضا شاه (به دلیل نبودن راه‌های ارتباطی) برای نواحی شمالی ایران مقرون به صرفه بود که نفت سفید و بنزین را از شوروی بخرند تا این که آن را از مناطق نفتی ایران در جنوب تامین کنند. بهره‌برداری از سایر معادن کشور (هر چند که به آن میزان نیستند که تصور می‌شد) در اثر پراکندگی، با مانع حمل‌ونقل روبه‌رو بود. در سایر رشته‌ها نیز تمایل به تهیه آن از خارج وجود داشت، تا این که رضا شاه سیاست تامین مواد در داخل کشور را پیاده کرد. این تمایل ناشی از سهولتی بود که مناطق مختلف کشور و عمدتا شمال در رابطه تجاری به روسیه، می‌توانستند به خرید و فروش کالا با خارج از کشور بپردازند بدون اینکه از طریق مبادله کالا با کالا با سایر بخش‌های مرکزی به تامین نیازمندی‌های یکدیگر بپردازند.