مدیران انقلاب
کفش ملی و اشکال شرعی
محمد صابری یکی از مدیران قدیمی صنعت در سالهای پس از انقلاب اسلامی است که در همان سالهای نخست از دولت کنارهگیری و در بخش خصوصی فعالیت کرد. وی در نوشتهای با عنوان «کفش ملی و اشکال شرعی» که در پاسخ به درخواست محمد عبدالصمدی که خاطرات او را در همین صفحه نقل کردیم، از فردی به نام شهامیپور یاد میکند که قرار بوده مدیرعامل کفش ملی شود و چون به لحاظ شرعی به حجت نمیرسد از این کار امتناع میکند. خاطرات محمد صابری به نقل از کتاب «راه طی شده» جلد دوم - خاطرات دوستان محمد عبدالصمدی - صفحههای ۱۶۱ تا ۱۶۸ را میخوانید.
«من عضو شورای سازمان صنایع ملی بودم، آن روزها صنایع عموما با مشکل روبهرو بود. از مسائل کارگری گرفته تا کمبود نقدینگی و سهمیهبندی و ارز و کمبود مواد اولیه و رکود بازار.
در بعضی از واحدهای بزرگ صنعتی همه مشکلات دست به دست هم داده بودند و کار مدیریت را اگر نه غیرممکن، که بسیار دشوار کرده بود. مدیران با تجربه حاضر نمیشدند وارد گود شوند و مدیران جوان و کمتجربه هم نمیتوانستند کارها را پیش ببرند. یک روز با مرحوم عالینسب که مشاور عالی سازمان بود و با او سابقه دوستی نزدیکی داشتم درباره مشکلات سازمان صحبت میکردم، به او گفتم، حاج آقا من تقریبا مسنترین عضو این شورا هستم و خود را در موقعیتی نمیبینم که از مدیران کارآزموده و توانا دعوت کنم چه رسد به دیگران که جوانتر از من هستند، اگر شما صلاح بدانید شما به عنوان ریش سفید و مرد شناخته شده در صنعت قدم پیش گذارید و از افراد خبره و ذیصلاح برای همکاری در مدیریت شرکتها به خصوص شرکتهای بزرگی مثل کفش ملی دعوت کنید شاید این گره کور باز شود، صحبتهای من که بیشباهت به التماس نبود بر روی او تاثیر زیادی گذاشت و چند بار حرفهای مرا تایید کرد و گفت تمام سعی خودم را خواهم کرد.
کفش ملی اولین قرار ما بود زیرا دستخوش اغتشاش و هرجومرج بود و مدیران آنجا را ترک کرده بودند. چند روز بعد به من گفت که فرد مناسبی برای مدیریت عامل کفش ملی پیدا کردهام که در بازار کفش معتبر است و انسان مورد اعتمادی است نام او آقای پورشهامی است، یک روحانیزاده معتقد و سرشناس در بازار کفش. من از اینکه به این سرعت کسی برای حل مشکل کفش ملی پیدا شده است خیلی خوشحال شدم و گفتم چند نفر هم برای عضویت در هیاتمدیره نامزد شدهاند که اکثرا افراد شایستهای هستند بنابراین بهتر است هرچه زودتر کار را شروع کنیم و در یک جلسه معارفه نحوه ورود به شرکتها را برنامهریزی نماییم.
دو روز بعد جلسه در ساختمان بانک صنعت و معدن تشکیل شده. (من حتی زمانی هم که معاون وزارت صنایع و معادن بودم گهگاه برای رعایت بعضی از مصالحم جلساتم را در ساختمان بانک صنعتومعدن که آن روزها دوستم آقای ابراهیم عربزاده مدیرعامل آن بود برگزار میکردم.) روز موعود شش نفر عضو هیاتمدیره حضور یافتند و جلسه تشکیل شد. آقای پورشهامی مدتی دیرتر به جلسه پیوست پیش از ورود ایشان در مورد اقدامات امنیتی و انتظامی برای حفظ نظم در کفش ملی صحبتهایی کردیم و از میان آن جمع قیافه پرشور مرحوم توحید رزمجومین که لباس پاسداری پوشیده بود و ظاهرا در درونش به احتیاطهای ما میخندید. در خاطرم زنده است که میگفت باید لباس رزم بپوشیم و وارد معرکه شویم البته او چند ماه بعد از آن جلسه، در انفجار ساختمان حزب به شهادت رسید. بالاخره آقای پورشهامی تشریف آوردند و ما ضمن عرض خوش آمد و معرفی اعضای هیات مدیره از ایشان خواستیم که به عنوان مدیرعامل نظر خود را در مورد نحوه ورود و استقرار هیات مدیره اعلام کند. او ضمن عذرخواهی زیاد از تاخیر گفت: من بهرغم قولی که داده بودم و علاقهای که به حل مشکل کفش ملی دارم از پذیرش این مسوولیت به علل شرعی معذورم.
از ایشان پرسیدم جناب آقای پورشهامی این جوانان که در خدمت شما هستند همه متشرع و مقید به رعایت حدود هستند، اگر کار مشکل شرعی دارد بفرمایید تا ما هم مطلع شویم او گفت این یک عذر شخصی است و از آنجا ناشی شد که من در مورد اموالی که به تملک دولت در آمده است شک کردم و خدمت امام رسیدم و به ایشان عرض کردم که این شرکت متعلق به فردی به نام محمدتقی ایروانی بوده است و اکنون دولت آن را مصادره کرده است، آیا من شرعا مجاز هستم که به عنوان مدیرعامل در اموال شرکت دخل و تصرف کنم؟ ایشان فرمودند این کارها توسط شورای انقلاب انجام شده است و در آنجا آقای مهدوی حضور دارد، هرچه آقای مهدوی گفت نظر من هم همان است با شنیدن نظر امام من خدمت آقای مهدوی رسیدم و عین موضوع را به ایشان عرض کردم و در نهایت پرسیدم که آیا من به عنوان مدیرعامل شرعا مجاز هستم که در این شرکت دخلوتصرف کنم، آقای مهدوی کنی جواب داد نمیدانم. من به ایشان عرض کردم که شما در شورای انقلاب حضور داشتهاید و امضای شما زیر مصوبه شورای انقلاب وجود دارد، چطور نمیدانید که مدیریت من به لحاظ شرعی اشکال دارد یا نه؟ آقای مهدوی فرمودند درست است، از این چیزها زیاد میآورند و ما هم امضا میکنیم، ولی وقتی پای شرع مطرح میشود پاسخ دشوار است، باید برای مصادره اموال ضوابط کامل شرعی رعایت شود و در این خصوص من نمیدانم که ضوابط کاملا رعایت شده است یا خیر.
آقای پورشهامی با ابراز تاسف مجدد افزود که با آنچه برای شما تعریف کردم من برای خودم مجوز شرعی دخالت در این شرکت را احراز نکردهام، نمیخواهم روزه شکدار هم بگیرم، بنابراین از پذیرفتن مسوولیت مدیریت عامل این شرکت معذورم.
صحبت آقای پورشهامی نظم جلسه را بر هم زد هر کسی چیزی میگفت، مرحوم عالینسب آنقدر عصبانی شده بود که سرش را پایین انداختن بود و یک کلمه حرف نزد. پس از چند دقیقه پچپچ و بگومگو، جلسه تصمیم گرفت که بهرغم نبودن مدیرعامل، هیاتمدیره طبق قرار قبلی در شرکت کفش ملی مستقر گردد.
هیاتمدیره همان روز وارد شرکت شد، ولی به علت عدم حضور مدیرعامل ترجیح دادند که اقدام خاصی نکنند و تا انتخاب مدیرعامل صبر پیشه کنند. چند روز بعد آقای محمد عبدالصمدی به عنوان مدیرعامل گروه کفش ملی منصوب گردید. او جوانی آرام و پرتحرک بود و به رغم وضعیت آشفته و محیط بحرانی آن زمان توانست تا حدودی به کارهای این مجموعه بزرگ سامان دهد. البته مدیریت او چندان نپایید و کفش ملی همچون استخوانی در گلوی صنعت کشور باقی ماند و ماند. کاش ما آن روزها میفهمیدیم که صنعت ترکیبی از کارفرمای طاغوتی و کارگر مستضعف نیست که با تعویض آن و سرکوب این زنده و شکوفا بماند. صنعت یک نهاد اجتماعی است که باید مانند جامعه از آزادی و امنیت متکی بر دانش و خرد برخوردار گردد تا بماند و رشد کند و به جای مشکل و زیان، آسایش و سودمندی برای جامعه ارمغان آورد.
ارسال نظر