رفیق دوست و آن کیسه پر از طلا

محسن رفیق دوست، در تاریخ انقلاب اسلامی ایران نامی آشنا است و هرگز از ذهن ایرانیان پاک نخواهد شد.

او به چند دلیل در تاریخ ایران شهرت دارد. نخست اینکه او راننده امام‌خمینی (ره) در بدو ورود به ایران بود.

رفیق‌دوست در همین باره می‌نویسد: «وقتی در پنجم بهمن قرار شد حضرت امام به ایران بیایند، شهید مفتح فرمودند که چه کسی قرار است رانندگی این ماشین را بر عهده بگیرند. من گفتم فعلا کسی را نامزد نکرده‌ایم. ایشان فرمودند که چه کسی بهتر از خود شما است. شهید بهشتی فرمودند، بله این مسوولیت را خودت قبول کن، به هیچ‌کس دیگر هم نگو و بحث دیگری هم نشود. رانندگی ماشین حامل امام افتخاری بود که نصیبم شد.(خاطرات رفیق‌دوست - ص ۱۳۸ و ص ۱۳۹)

ایرانیان اکنون هرگاه مراسم استقبال از امام خمینی (ره) از تلویزیون پخش شود رفیق دوست را می‌بینند.

رفیق دوست به دلیل اینکه نخستین وزیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اوایل دهه ۱۳۶۰ بود نیز در تاریخ ایران نامی آشنا دارد. رفیق دوست پس از پایان جنگ به ریاست بنیاد مستضعفان منصوب و دو دوره در این منصب باقی ماند و در این نقش نیز نزد ایرانیان مشهور است. محسن رفیق‌دوست، خاطرات پرشماری از روزها و سال‌های پس از انقلاب دارد که بخشی از آن را در کتاب خاطرات محسن رفیق‌دوست (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پاییز ۱۳۸۳) نقل کرده است که جذاب و خواندنی است. در خاطرات وی اما «صدور احکام برای تصرف اماکن مختلف» با «تاریخ اقتصاد» قرابت دارد که این خاطره را به نقل از وی (صفحه‌های ۱۶۰ تا ۱۶۲) نقل می‌کنیم.

«یکی از سمت‌هایی که پس از انقلاب در مدرسه علوی بر عهده من بود، صدور احکام لازم برای تصرف اماکن طاغوتیان بود. باتوجه به اینکه اغلب افراد رژیم از ایران فرار کرده بودند، املاک و دارایی‌های آنها بی‌صاحب مانده بود. ادارات دولتی هم که کارمندانشان سرکار نبودند، همین‌طور رها شده بودند. من در مقام مسوول تدارکات مدرسه علوی و رفاه، بیشتر درگیر این کارها بودم و احکام مختلف برای تصرف و تملک آن دارایی‌ها صادر می‌کردم. یکی از این احکام مربوط به کارخانه ایزایران بود. یکی از جوانان متعهد را برای تصرف آن‌جا فرستاده بودم. آن بنده خدا به محض ورود به دفتر آن اداره، متوجه گاوصندوق بزرگی پر از پول اعم از ریال، دلار، دیگر ارزهای خارجی و نیز مقداری طلا شده بود... از ترس اینکه مبادا افراد دیگر بیایند و این وسایل را ببرند، این بزرگوار چندین روز بدون آب و غذا آن‌جا نگهبانی می‌داد. چون گذر فردی آن طرف‌ها نیفتاده بود و تلفنی هم نبود اگر هم بود قطع شده بود و آن برادر ۳ روز آن‌جا مانده بود تا اینکه بچه‌های دیگر که برای تصرف آن‌جا رفته بودند، آن برادر را در آن حال دیده بودند. از قضایای دیگر که اتفاقا ۳سال پیش کشف شد (این خاطره در سال ۱۳۷۶ نقل شده و زمان کشف هم لابد ۱۳۷۹ بوده است)، مربوط به یک کیسه پر از طلا بود. من در دهه فجر- روزهایش یادم نیست- در مدرسه علوی ایستاده بودم که سیدحسین خمینی- نوه امام- یک کیسه برزنتی پر آوردند و تحویلم دادند. من به محض گرفتن، آن را به آقای قدوسی (آیت‌الله قدوسی، دادستان انقلاب در سال‌های اولیه پس از انقلاب که در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ انقلاب شهید شد) دادم تا ایشان با توجه به سمتی که داشتند آن را نگه دارند تا در فرصت معین به بانک ملی دهند. در آن زمان اغلب اجناس، پول‌ها و طلا‌ها را به بانک مرکزی می‌دادیم و رسید می‌گرفتیم. ایشان هم آن کیسه را در خانه گذاشته بودند و این کیسه همچنان در خانه‌شان بود. در حالی که من از وجود چنین کیسه‌ای اطلاع داشتم، ولی نمی‌دانستم که کجا هست، تا اینکه یک روز آقای رییسی (رییس سابق سازمان بازرسی کل کشور) به من زنگ زدند و گفتند که کیسه‌ای را خانواده شهید قدوسی تحویلمان داده‌اند و داخل آن فقط نوشته شده «محسن». به محض اینکه ایشان آن مطلب را گفتند، به ایشان گفتم که صبر کنید تا مشخصات آن را بگویم. بعد از اینکه گفتم، دیدیم همان کیسه است که پر از سکه‌های طلا در مقیاس‌ها و وزن‌های متفاوت است.»

محسن رفیق دوست در سال ۱۳۱۹ در خانواده مذهبی در جنوب شهر تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا عبدالله از بازاریان معروف بود که در دوران کودکی رفیق دوست فوت کرده است. وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان رازی در میدان خراسان، خیابان لرزاده گذرانده و در دبیرستان بهبهانی در سرچشمه مشغول تحصیل بوده که در سال دوم تحصیل به دلیل فعالیت سیاسی اخراج می‌شود. وی در جریان ملی شدن صنعت نفت از مصدق حمایت می‌کرده است، ولی وقتی میان مصدق و کاشانی اختلاف می‌افتد به آیت‌الله کاشانی گرایش پیدا می‌کند. در سال ۱۳۴۲ با دختری که ۱۴ سال داشته است ازدواج می‌کند.