زوال اعتبار یک ابرقدرت

سال‌های پایانی دهه ۷۰ برای آمریکایی‌ها، سال‌های دشواری بود به این ترتیب که شدت گرفتن موج انقلابی در منطقه خاورمیانه و رقابت با شوروی در بحبوبه جنگ سرد، این کشور را در موقعیت سختی قرار داد. تاکید جیمی کارتر رییس‌جمهور دموکرات آمریکا بر مقوله حقوق بشر در کشورهای تحت‌الحمایه و هوادار غرب و آمریکا، در این دوره موجب مخالفت بسیاری از هواداران سیاست آمریکا در ایران و رژیم صهیونیستی شد. به گونه‌ای که محمدرضا پهلوی یکی از دلایل سقوط خود در سال ۱۹۷۹ را بدون اشاره به رویکرد استبدادی خویش در اداره مملکت، در تغییر جهت سیاست واشنگتن عنوان کرد. شائیم هرزوگ، سفیر سابق رژیم صهیونیستی هم از مخالفان سیاست کارتر بود. در بخش دیگری از گزیده کتاب «جنگ حقیقی» که از خاطرات نیکسون انتخاب شده است، نگاه این سیاستمدار را نسبت به اوضاع خاورمیانه در آن سال‌ها مرور می‌کنیم.

قرن‌‌های متمادی دولت‌های بزرگ و مقتدر جهان در منطقه خاورمیانه و خلیج‌فارس برای حفظ منافع سرشار خود با یکدیگر به رقابت و نزاع پرداخته و این رقابت و مبارزه تا پایان دهه سال ۱۹۸۰ نیز ادامه خواهد داشت. رودررویی و تضاد منافع در جهت دستیابی به منابع نفت این منطقه با قیمت‌هایی نازل موجب می‌گردد که این بار رقابت‌ها و کشمکش‌ها به مراتب از زمان‌های سابق دشوارتر باشد. تهیه و تدارک نفت دنیای غرب از منابع خاورمیانه بر اثر سه عامل تهدیدآمیز مواجه با خطر می‌باشد. یکی از آنها اختلافات اعراب و اسرائیل است که اساسا و بالقوه قابل انفجار خواهد بود. دیگری مساله حادثه‌جویی و فتنه‌انگیزی شوروی‌ها و بالاخره دسته‌جات و نیروهای انقلابی این کشورهاست نظیر آنچه که موجب واژگون شدن شاه ایران گردید.

آمریکایی‌ها طی سال‌های متمادی مسائل مربوط به خاورمیانه را منحصرا از دیدگاه اختلافات و جنگ‌های اعراب و اسرائیل نگاه کرده و مورد قضاوت قرار می‌دادند. در حالی که منطقه خاورمیانه در طول قرن‌ها محل کشمکش‌ها و منازعات بوده و چندین قرن نقطه تلاقی و چهارراه برخورد جهانیان و محل تصادم کشورهای خود منطقه نیز بوده است. در عصر حاضر جنگ‌ها و منازعات حالت شدیدتری به خود گرفته. برخوردها گاهی به نقطه انفجار رسیده، پاره‌ای از این تصادمات و اختلافات به نوع و کیفیت زندگی سنتی قدیم و آداب و رسوم جدید برمی‌گردد. مساله بسیار مهم و اساسی این است که کالای وارداتی بسیار مهم غرب یعنی نفت از منطقه‌ای حاصل می‌گردد که امروز از متزلزل‌ترین و بی‌ثبات‌ترین نقاط جهان می‌باشد.

در کلیه ممالک خاورمیانه خطر شورش و آشوب یا خود شورش و آشوب بالفعل احساس می‌شود و به چشم می‌خورد. هیچ یک از مرزها و سرحدات کشورهای منطقه استوار و قابل اطمینان نیست و هیچ کدام از دولت‌ها از نظر امنیت داخلی پایدار و برخورد از ثبات و آرامش لازم برخوردار نمی‌باشند. اختلافات مذهبی فرقه‌های شیعه و سنی بین اعراب به حد اعلی رسیده‌است، تصادمات و برخوردها میان ملیت‌های مختلف، فرقه‌ها و قبایل گوناگون و قشرهای مختلف جامعه را به ویژه قیام فزاینده اسلام سنتی علیه نوخاسته‌ها و متجددین و سرانجام کلیه این عوامل و پدیده‌ها غالبا منتهی به برخوردهای شدید و خشونت‌آمیز می‌گردد. در اواخر سال ۱۹۷۹ شائیم هرزوگ سفیر سابق اسرائیل در ایالات متحده آمریکا مساله عدم ثبات و ناآرامی‌های این منطقه را به شرح زیر توصیف نموده است:

تنها در مدت ۱۶ ماه چهار نفر از روسای جمهوری کشورهای عربی هر کدام به صورت و شکلی مخصوص از بین رفته‌اند. یکی از آنها در یمن به قتل رسیده، دیگری توسط آدم‌کش‌های یمن جنوبی اعدام گردیده، سومی بر اثر کودتا در کشور موریتانی از بین برده شده و بالاخره آخری نیز در جریان کودتای اخیر عراق به سرنوشت دیگران گرفتار شد. همچنین بر روی هم سیزده نفر از روسای دولت‌های فعلی عرب که نیمی از سران منطقه می‌باشند جانشین کسانی شده‌اند که بر اثر جنگ و شورش و طغیان از مقامات خود برکنار شده یا در بسیاری از موارد به قتل رسیده‌اند. در مدت پانزده سال تمام دوازده جنگ دهشتناک فی‌ما بین اعراب به وقوع پیوسته که طی آنها خون‌های زیادی از اعراب به دست اعراب ریخته شده است.

قدر مسلم این است که شوروی‌ها در بهره‌وری از آشوب‌ها و بی‌نظمی‌ها مهارت زیادی دارند؛ ولی بدون ملاحظه و دست داشتن آنها نیز منطقه خاورمیانه دستخوش آشوب و بی‌نظمی می‌باشد. اختلافات اعراب و اسرائیل فی‌نفسه یکی از عوامل ناآرامی منطقه به شمار می‌رود؛ اما بدون توجه به این اختلافات، ناآرامی و آشوب در منطقه مذکور به طور دائم ادامه دارد.

در میان هشتصد میلیون مسلمانان جهان اکثریت با مسلمانان غیرعرب می‌باشد. مسلمانان در ۷۰ کشور جهان یا اکثریت کامل داشته یا دارای اقلیتی قوی هستند؛ به عنوان مثال اندونزی یکی از کشورهایی است که تعداد مسلمانان آن از ممالک دیگر بیشتر بوده و پس از کشور مزبور از نظر تعداد باید کشورهای هندوستان، نیجریه، اتحاد شوروی و حتی کشور چین را دانست در صورتی که تعداد جمعیت مسلمانان کشورهای خاورمیانه به مراتب کمتر از ممالک فوق‌الذکر است.

مساله تجددخواهی و گرایش به زندگی مدرن که امروزه غالبا مفهوم غرب‌زدگی از آن استنباط می‌شود برای کشورهایی که محصور در عقاید و افکار سنتی قدیمی خود می‌باشند به صورت محک آزمایش بسیار دشوار و ناگواری درآمده است و از این میان کشور ایالات متحده آمریکا به صورت بز اخفشی از یک طرف برای کسانی که سخت متمایل و طرفدار عقاید و تعلیمات سنتی و ارتجاعی بوده و از طرف دیگر برای آنها که مجذوب و مفتون پدیده‌های دنیای مدرن می‌باشند درآمده است.

حفظ و نگاهداری عالی‌ترین و بهترین اصول و عقاید دین اسلام و در عین حال پاسخگویی به نیازهای دنیای قرن‌های ۲۰ و ۲۱ مسلما از وظایف مهم و اساسی دانشمندان و متفکران رفرمیست خواهد بود ولی چنین امری باید امکان اجرا و عمل نیز داشته باشد.

در مورد اسرائیل باید گفت که یکی از اصول و مقدماتی که سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا نتیجه و تالی آن می‌باشد عبارت از تعهد و نوعی الزام اخلاقی به حفظ موجودیت و استقلال آن رژیم است. اسرائیل در مدت سی سال و طی چهار جنگ نشان داد که به خوبی می‌تواند در میان همسایگانش سرپا بایستد و به خصوص اکنون که تهدید از طرف مصر منتفی شده این مساله موید حقیقت و واقعیت بیشتری است. ولی هرگاه دولت شوروی مبادرت به مداخله و تهاجمی جدی و به مقیاس بزرگی به مشابه تهدید سال ۱۹۷۳ بنماید قطعا اسرائیل محو و نابود خواهد شد. حتی اگر اسرائیل راسا دارای سلاح اتمی بوده یا به هر طریقی تحصیل نماید باز هم به علت محدودیت و کوچک بودن ظرفیت اتمی‌اش قادر به مقاومت در مقابل نیروی اتمی شوروی نخواهد بود نتیجتا کلید موجودیت و بقای اسرائیل در دست ایالات متحده آمریکا بوده و منوط به عزم و اراده این کشور در حمایت و پشتیبانی اسرائیل در مقابل شوروی می‌باشد.

موضوع برقراری پل هوایی اسرائیل و دستور آماده باشی که شخصا در سال ۱۹۷۳ به نیروهای نظامی آمریکا صادر نمودم و این تصمیم با اطلاع و وقوف بر تحریم نفتی اعراب اتخاذ گردید مبین این معنی بود که ایالات متحده آمریکا تا چه اندازه پایبند به اجرای تعهدات خود نسبت به پشتیبانی و حمایت از اسرائیل و جلوگیری از مداخله شوروی‌ها در این منطقه از جهان می‌باشد.

ولی باید گفت که این قبیل تمهیدات با اینکه اتخاذ و پیش‌بینی آن ضرورت دارد ولی هرگاه در آینده شوروی‌ها به اولویت و برتری قطعی از لحاظ نیروی اتمی دست بیابند اسرائیل و دنیای غرب مواجه با مشکلات جدی و بیشتری خواهند شد. مسلم این است که پیش از آنکه غرب با بحران جدیدی مشابه کیپور روبه‌رو بشود بایستی بمب ساعتی به نام فلسطین بلا‌اثر و خنثی گردد.

در مورد حل و فصل اختلافات اعراب و اسرائیل هرگاه تصور شود که راه‌حل فوری و سریعی وجود داشته باشد دچار اشتباه توام با غرور و ساده‌لوحی بی‌دلیلی شده‌‌ایم البته در این مساله چندین اصل و نکته اساسی که بایستی به عنوان مبانی و خطوط غیرقابل شک و انکار مورد توجه قرار گیرد وجود دارد از آن جمله و قبل از هر چیز هر گروه یا دسته یا سازمانی که در واقع نماینده فلسطینی‌ها بوده یا مدعی این نمایندگی باشد بایستی برای اسرائیل حق حیات و زندگی توام با صلح و آرامش را شناخته و از هر نوع حمله و تجاوز مسلحانه‌ای علیه اسرائیل خودداری نماید. در مرحله بعد دولت اسرائیل بایستی قطعنامه ۲۴۲ سازمان ملل متحد را که مربوط به استرداد سرزمین‌های اشغالی است محترم شمرده و وضع خود را با مدلول آن مطابقت دهد. معهذا دولت اسرائیل بایستی از نظر ثبات و امنیت مرزهای خود اطمینان کافی داشته و در این مورد نه می‌توان و نه بایستی انتظار داشت که اسرائیل نسبت به تاسیس و تشکیل یک دولت دشمن بالقوه‌ای در ساحل رودخانه اردن رضایت بدهد. مساله سوم عبارت از این است که سرزمین‌های اشغالی که تخلیه و مسترد می‌شوند بایستی به صورت مناطقی غیرنظامی درآیند و بالاخره باید متذکر گردید که کشور اردن هاشمی در مورد راه‌حل مساله فلسطین وظیفه و رل سازنده‌ای بر عهده خواهد داشت.

با عطف توجه و در نظر گرفتن اوضاع و احوال و شرایط کلی مذکور در فوق این مساله را نمی‌توان نادیده گرفت که مشکل فلسطین به خودی خود بهانه و عاملی از دعوت به گردهمایی کلیه نیروهای تندرو و دست‌چپی این منطقه است که مرتبا مورد بهره‌برداری کشور اتحاد شوروی قرار می‌گیرد. لذا دولت اسرائیل و کلیه کشورهای میانه‌رو منطقه خاورمیانه مصلحت و منافعشان چنین اقتضا می‌نماید که نسبت به یافتن راه‌حل قابل قبولی منتهای اهتمام و کوشش خود را مبذول دارند. در غیر این صورت و هرگاه در این زمینه پیشرفت سریعی حاصل نشود انور سادات رییس‌جمهور مصر که اکنون نماینده و نمونه قوی‌ترین رهبر کشورهای میانه‌رو خاورنزدیک به شمار می‌رود قطعا در موقعیت متزلزل و نامساعدی قرار خواهد گرفت. در جریان بحران ۱۹۵۶ سوئز به روشنی و وضوح به ما ثابت شد که تا چه اندازه وجود یک رهبر تندرو در کشور مصر در عدم ثبات این منطقه موثر می‌باشد. پس از اثبات و قطعیت این اصل مهم که باید شوروی‌ها را از منطقه خاورمیانه دور نگاه داشت، مهم‌ترین مساله‌ای که دولت اسرائیل و حکومت‌های میانه‌رو عرب بایستی به آن توجه داشته و مورد اقدام قرار دهند عبارت از خنثی کردن بمب قابل انفجار فلسطین می‌باشد و موقع آن مسلما قبل از زوال قدرت رهبران میانه‌رو و منجمله رییس‌جمهور مصر خواهد بود.