بنگاه‌های اقتصادی خانوادگی

هدف اصلی این نوشته مروری تحلیلی بر یکی از وجوه فرهنگ اقتصادی ایرانیان در تاریخ معاصر است. این ویژگی منحصر به فرد در بنگاه‌های خانوادگی تجلی یافته است. بنگاه‌های خانوادگی در تمامی جوامع وجود دارند و در دو دهه اخیر با تحولات جهانی شدن اقتصاد مورد توجه بیشتری هم قرار گرفته‌اند. اگرچه این نوع بنگاه‌ها به عنوان قدیمی‌ترین نهاد اقتصادی و اجتماعی که عمرش به مدت عمر تمدن بشری است مورد توجه عالمان علوم اجتماعی است، اما تحولات اقتصادی اجتماعی دهه‌های اخیرتوجه بیشتری را به مسائل و عملکرد بنگاه خانوادگی معطوف کرده است.

به‌رغم این تحولات، به دلایلی که در این نوشته مرور خواهد شد، ویژگی این بنگاه‌ها در ایران خاص‌تر است. در این مقاله این بحث مطرح خواهد شد که علت اصلی عدم گسترش بنگاه اقتصادی خانوادگی در ایران این است که بنگاه خانوادگی واکنش‌های غیراقتصادی یا احساسی و عاطفه‌ای را به شدت در تصمیم‌های اقتصادی عقلانی درگیر می‌کند. به عبارت دیگر، نظر اصلی ما این است که در ایران بنگاه‌های خانوادگی زیادی وجود دارند که مساله تضادهای احتمالی بین خانواده و اقتصاد را به نفع خانواده، یعنی رابطه و اتحاد خانوادگی، احساسات و عواطف حل می‌کنند. بنابراین، برای تحلیل این مساله نخست به مساله تاثیر احساسات و عواطف بر کنش‌های اقتصادی مدرن و عقلانی می‌پردازیم و سپس بنگاه خانوادگی را مورد مطالعه قرار می‌دهیم.

بنگاه خانوادگی از دو نهاد متناقض تشکیل شده است: خانواده و اقتصاد. کارکرد هر دوی این نهادها بر ماهیت هر دو تاثیر می‌گذارد. بنابراین نخست به تاثیر احساسات و عواطف - که یکی از منابع اصلی قوام خانواده است - بر کنش اقتصادی عقلانی می‌پردازیم تا اهمیت تاثیر نهاد خانواده بر اقتصاد روشن شود.

احساسات و عواطف و کنش اقتصادی

نقش احساسات و عواطف در زندگی اقتصادی یکی از موضوعاتی است که در هر فرهنگ ممکن است متفاوت باشد و همین تفاوت تحولات گوناگون اقتصادی پدید می‌آورد. ما هر چه به سمت یک اقتصاد عقلانی و تحول بشر، اقتصادی عقلانی می‌رویم ظاهرا باید عواطف در زندگی ما نقش ببازد و زندگی اقتصادی عواطف را نادیده بگیرد. بنابراین می‌بینیم در اقتصادهای مدرن افراد جایی برای احساسات و عواطف در کنش‌های اقتصادی‌شان باز نمی‌کنند. اثر ماکس وبر در مورد ریشه‌های رشد سرمایه داری در میان پروتستان‌ها به‌خوبی تاثیر اخلاق از جمله احساسات و عواطف را در کنش اقتصادی نشان می‌دهد. وبر در کارش عواطف را در معنای الهیاتی آن مطرح می‌کند که همین امر یک اخلاق اقتصادی را در میان آنها نشان می‌دهد که در عموم فعالیت‌های اقتصادی ما وجود نداشته یا اگر هم وجود داشته نکوهش می‌شده است. یعنی درست بر عکس اخلاق الهیاتی پروتستانتیسم یعنی هرچه تولید کنی و ثروت بیندوزی به خداوند نزدیک‌تر می‌شوی. به عبارت دیگر وبر می‌خواهد بگوید که نوعی اخلاق تولیدی کنش اقتصادی را عقلانی کرده است و همین کنش عقلانی در نهایت موجب زوال احساسات و عواطف در کنش اقتصادی شد. در مقابل، رهیافت تاریخی نقش منافع تجاری و اقتصادی در زوال عواطف و احساسات اساسی‌تر می‌دانند. مطالعه هیرشمن نشان می‌دهد که نقش منافع تجاری حاصله در قرن‌های ۱۷ و ۱۸ میلادی بود که اندیشه یک جامعه مبتنی بر جنگ را به اندیشه یک جامعه مبتنی بر صلح و رفاه تغییر داد. از این زمان به بعد هر گاه که پای تصمیمات اقتصادی عقلانی به میان می‌آید غربی‌ها چه در بنگاه خانوادگی و چه غیرخانوادگی احساسات و عواطف را زیر پا می‌گذارند.

اگر کنش اقتصادی سرمایه‌داری مدرن بر سودجویی مبتنی باشد و تحقق سود بر محاسبه اقتصادی و بهره‌گیری از فرصت‌های تجاری امکان‌پذیر گردد، فعالیت سرمایه‌داری اساسا فعالیتی حساب‌گرانه و عقلانی بر مبنای استفاده منظم از کالاها یا خدمات شخصی برای کسب سود، استوار است. در مقابل آنچه در مورد رابطه سنت‌گرایی اقتصادی و فرهنگی یا مذهبی گفته شده است، به این صورت بسط یافته است که رهایی از سنت‌گرایی اقتصادی، به طور مثال، از شیوه تجارت سنتی یعنی خرید و فروش کالاها، واردات و صادرات کالاها، سفته بازی و امور ابتدایی مالی، بدون شک عاملی است که قداست سنت مذهبی را مانند قداست مراجع سنتی به میزان زیادی تضعیف می‌کند. اما باید به این نکته که غالبا فراموش می‌شود توجه داشت که برخی از سرمایه‌داران مدرن ایرانی که تعدادشان هم کم نبوده است، بودند که از سنت گرایی اقتصادی به معنی محدود شدن در فضا و مکان سنتی و بازار سنتی رهایی یافته بودند؛ اما نه از سنت‌های مذهبی. به عبارت دیگر رهایی از هر حوزه، به معنی رهایی از حوزه دیگر نیست و اینها لزوما به یکدیگر مربوط نبودند. به علاوه برخی از آنها علاقه و تمایلی به چنین رهایی یعنی رهایی از سنت‌ها نداشتند. اما در برخی تفاسیر چپ گرایان مارکسیستی، از رابطه رهایی از سنت گرایی اقتصادی و مذهبی، لزوما همبستگی بین آن دو وجود دارد و برخی چنین وانمود می‌کنند که آنها با رهایی از بازار سنتی از سنت مذهبی نیز بریده بودند. درایران بعد از مشروطیت پیوندی عمیق بین سنت گرایان مذهبی و بازار سنتی وجود داشت. بازاریان سنتی، از یک طرف عامل افول فعالیت‌ها و قدرت اقتصادی خود را به ویژه بعد از رشد صنعتی در دهه ۱۳۴۰، صاحبان صنایع مدرن می‌دانستند. آنها بر این عقیده بودند که صاحبان صنعت جدید در سازش با حکومت، از طریق تسلط بر اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران و تصمیم‌گیری‌ها از جمله واردات و توزیع، حرف آخر را می‌زنند. از سوی دیگر علمای مذهبی نیز که بعد از وقایع خرداد ۱۳۴۲،مانند زمین‌داران بزرگ از سوی شاه کنار گذاشته شده بودند، در اتحاد با بازاریان سنتی؛ هر گروهی را، که ظاهرا در خدمت سیاست‌های حکومت بود از روشنفکر گرفته تا سرمایه‌دار از زیر تیغ وابستگی به شاه و امپریالیسم می‌گذراندند. اما در واقع شکاف بین بازاریان سنتی و صاحبان صنایع مدرن نه به دلیل رهایی از سنت مذهبی در نزد صاحبان صنایع مدرن بود و نه به این دلیل که بازاریان سنتی نمی‌توانستند صنعتی شوند - که خاستگاه تاریخی صاحبان صنایع مدرن نیز بازار بود - بلکه بیشتر از همه این تضاد محصول واکنش بازاریان به حکومت شاه بود که موازنه قدرت سیاسی و اجتماعی را نامتعادل و جامعه را به‌رغم ثبات ظاهری در دهه ۱۳۴۰ و اوایل ۱۳۵۰ بی‌ثبات و پایه نظام خود را ناپایدار کرده بود. بحث تضاد بین بازاریان سنتی و صاحبان صنایع مدرن از حوصله این نوشته خارج است؛ اما در مورد رابطه مثبت و همبستگی بین رهایی از سنت گرایی اقتصادی و سنت زدایی دینی باید گفت، در مورد بسیاری از صاحبان صنایع مدرن چنین وضعیتی وجود نداشت. به عبارت دیگر باورهای مذهبی و سنتی آنان نه‌تنها مانع پیشرفت‌های اقتصادی اش نشد، بلکه باعث تقویت فعالیت‌های دینی از جمله خیرات و خدمات اجتماعی و فرهنگی وی نیز شد.

منبع: وب‌سایت علی‌اصغر سعیدی