تاریخ جهان- ریچارد نیکسون و نفت پساز جنگ
کلید اداره جهان در چاههای نفت خاورمیانه
نفت در نیمههای میانی قرن بیستم و به ویژه با پایان جنگ جهانی دوم در بازسازی کشورها نقش مهمی را ایفا میکرد. از این رو شوروی به عنوان یکی از ابرقدرتهای دنیای دو قطبی آن زمان تلاش داشت، تا شاهرگ حیاتی دنیای مدرن را در دست گیرد. در بخش دوم از گزیده خاطرات ریچارد نیکسون، رییسجمهور دهه ۷۰ آمریکا که از کتاب «جنگ حقیقی» انتخاب شده است، نگاه این سیاستمدار نسبت بهاین مقوله را مرور میکنیم. تهدید مداوم شورویها که منطقه خلیجفارس را مرکز حیاتی شوروی میدانند در منطقه مدیترانه شرقی یعنی کشورهای یونان و ترکیه نیز به وضوح احساس میگردد. در این مورد نیز برای بار دوم پرزیدنت ترومن در جلسه مشترک مجلس نمایندگان و سنای آمریکا عکسالعمل قاطع خود را با اعلام کمک نظامی به دو کشور ترکیه و یونان به معرض ثبوت و ظهور رسانید و از آن تاریخ دکترین و فرضیه ترومن پا به عرصه وجود گذ اشت که براساس آن قدرت نظامی آمریکا برای متوقف ساختن نیروی متجاوز شوروی در منطقه مدیترانه شرقی مصمم گردیده بود. در تابستان سال ۱۹۴۸ ششمین واحد ضربتی که پیشقراول ششمین ناوگان جنگی دریایی آمریکا در دریای مدیترانه بود تشکیل گردید و واحدهای هوایی نیز به زودی در پایگاههای هوایی لیبی و ترکیه و عربستان سعودی مستقر گردیده و به این ترتیب حضور نظامی ایالات متحده آمریکا در منطقه خاورمیانه پایهگذاری و تثبیت شد.
در سالهای بعد از جنگ دوم جهانی که دورانی آمیخته از یأس و حرمان و در عین حال قاطع و سرنوشتساز بود بنا به اظهار یکی از ناظران سیاسی نفت بهصورت عامل «همبستگی بین فرضیه ترومن برای منطقه خاورمیانه و برنامه مارشال برای اروپا» متجلی گردید. برای اروپای بعد از جنگ که به سرعت مشغول بازسازی صنایع و کارخانههای خود بود. نفت اولویت و اهمیت شگرفی داشته که آن هم به منابع نفت خاورمیانه وابسته بود. در سال ۱۹۴۸ جیمز فورستال وزیر دفاع آمریکا یادداشتی به این مضمون برای ترومن رییسجمهور ارسال داشت: «بدون نفت خاورمیانه برنامه بازسازی اروپا شانس موفقیت بسیار ضعیفی خواهد داشت.»
تغییر جهت اروپای غربی در بهرهگیری از منابع سنتی انرژیزای خود یعنی زغالسنگ به استفاده از انرژی نفتی بهعنوان منبع اصلی تولید نیرو به نحو بسیار شگفتانگیزی زیربنای سیاست مناطق مختلف جهان را تغییر داد. منطقه خاورمیانه از زمانهای قدیم چهارراه تلاقی و مرکز برخورد قارههای آسیا و آفریقا و اروپا بود و در حال حاضر نیز منابع و ذخایر نفتی آن برای صنایع جدید به منزله خون و ماده حیاتی میباشد. منطقه خلیجفارس به مثابه قلب و راههای دریایی اطراف آن مانند شاهرگهایی هستند که از طریق آنها خون و مواد حیاتی لازم به تمام نقاط جهان فرستاده میشود. در مورد نفت وارداتی ژاپن مورخ مشهور به نام جیمز رستون چنین گفته است «جریان نفت خاورمیانه به ژاپن مشابه یک پل نفتی است که پایههای آن را نفتکشهای یکصد هزار تنی در تمام روزهای سال تشکیل میدهند.» منطقه خلیجفارس ۷۰ درصد نیازهای نفتی ژاپن و نیمی از مصارف نفت اروپا را تامین مینماید.کشور ایالات متحده آمریکا بهطور مستمر و بیش از پیش به نفت بهعنوان ماده اولیه تامین انرژی و بالنتیجه بیش از پیش به واردات آن وابسته گردیده است.
در حال حاضر ۵۰ درصد انرژی مورد نیاز آمریکا از نفت تغذیه و تامین میشود. در سال ۱۹۷۳ میزان واردات نفتی آمریکا در حدود یک سوم احتیاجات کشور مزبور را تشکیل میداد؛ در حالی که امروز این رقم به نصف افزایش یافته است. از طرف دیگر کشور کانادا تا سال ۱۹۷۳ یکی از کشورهای مهم تولیدکننده نفت آمریکا محسوب میشد در حالی که هماکنون و پس از پنج سال اوپپ (L`O.P.E.P) (یا اوپک) بیش از ۸۰ درصد واردات نفتی آمریکا را تامین میکند و در نتیجه دولت آمریکا که خود روزی تولیدکننده و صادرکننده اصلی نفت جهانی بود امروز بهصورت مشتری درجه اول کشورهای صادرکننده نفت درآمده و بیش از یک پنجم نفت صادراتی این کشورها را خریداری مینماید.
به عبارت دیگر، هر قدرتی که کنترل و نظارت بر خلیجفارس و خاورمیانه را در اختیار دارد، کنترل و نظارت امور جهانی را نیز در دست خواهد داشت.
انگلیسهای از مدتها قبل حساسیت مسائل منطقه را پیشبینی میکردند. در نخستین سالهای دهه ۱۹۵۰ برای متقاعد کردن آمریکاییها با اینکه مسائل مربوط به منطقه خلیجفارس «به مقیاس وسیعی جنبه استراتژیک و سیاسی داشته و نه اقتصادی» کوشش بسیار مینمودند. انگلیسها در این قضیه به مراتب بیش از ما آمریکاییها آسیبپذیر بوده و در نتیجه برای شناسایی و پی بردن به کنه قضایا نیاز بیشتری داشتند؛ ولی در مقابل آنها از تجربیات سودمند و طولانی در منطقه و به ویژه در خلیج فارس بهرهمند بودند و نتیجتا امکان برخورد با مسائل را به طور واضح و روشنی در اختیار داشتند.
در همان موقعی که بر اثر تحریم نفتی سال ۱۹۷۳ توسط اعراب قسمت اعظم کشورهای جهان امارات خلیجفارس را با دقت و توجه بیشتری نگاه میکردند انگلیسها پس از صدوپنجاه سال تسلط بر این منطقه به فکر بررسی و موشکافی جزئیات امور افتاده بودند.
انگلیسیها اولین بار در اوایل قرن نوزدهم و برای جلوگیری از دستاندازیهای دزدان دریایی و حافظت بازرگانی خود در بعضی نواحی خلیج فارس مستقر گردیدند. از آن زمان تا اوایل سال ۱۹۷۰ کشور بریتانیا به اتکای نیروی نظامی خود در حفظ نظم و انتظام و جلوگیری از اختلافات و منازعات مابین امیرنشینهای مختلف در تمام سواحل خلیج فارس توفیق کامل داشتند به عبارت دیگر در کلیه نقاط خلیجفارس و شبه جزیره عربستان فعال مایشاء و قدرت منحصر به فرد بودند. در شیخنشینهای عدن و عمان تا قطر و از بحرین تا کویت و بالاخره در اماراتمتحده عربی انگلیسها تنها رابط و واسطه ما بین روسا و شیوخ این نواحی با دنیای خارج بودند و اکثرا امور و وظایف خود را با قاطعیت و گاهی توام با خشونت انجام میدادند. در سال ۱۹۳۴ در جریان برخوردهای مربوط بنگاهداری و حفظ بندر عدن انگلیسها دست به اشاعه فساد و رواج ارتشا و غیره در بین اهالی زده و در عین حال برای انعقاد و امضای بیش از ۱۴۰۰ «قرارداد صلح» با روسا و شیوخ ساکنین منطقهای که امروز حوالی یمن جنوبی را تشکیل میدهد از قدرت و نیروی نظامی نیز استفاده نمودند. آنگاه در زیر چتر حمایت انگلیسها کمپانی و چند ملیتی به وجود آمد که در این منطقه شروع به کشف و بهرهبرداری از منابع نفتی نمود.
دولت بریتانیای کبیر علاوه بر کنترل و نظارت کلیه نقاط خلیج فارس و همچنین راههای ورود به این مناطق و اقیانوس هند، سنگاپور، مالزی، بیرمانی، هند، سیلان، عدن، سوئز، کنیا، آفریقای جنوبی، استرالیا، دیگوگارسیا و سایر جزایر اقیانوس هند و کلیه مستملکات و مستعمرات و سرزمینهای دیگر را نیز در هر زمان و اقتضای مکان مخصوص تحت تسلط خود داشت. خلیج فارس و اقیانوس هند که راههای دسترسی به مناطق وسیع بودند هر دو مانند «جزیره بریتانیا» محسوب میشدند. دولت انگلستان تسلط و حکمرانی خود را تا سال ۱۹۷۱ بر منطقه خلیج فارس ادامه میداد ولی از آن تاریخ به بعد خود را از زیر بار این مسوولیت یعنی در «شرق سوئز» بیرون آورد. علل و موجبات آن نیز به خصوص بعد از جنگ دوم جهانی ظاهر شد که اکثر ملل بر اثر تحریکات شورویها و زیر عنوان ناسیونالیسم و احساسات ضد انگلیسی شورش نموده و جای آنها را اشغال کرده بودند.
ارسال نظر