مکتب‌های تاریخی غیر آلمانی

نظریه‌پردازان مکتب تاریخی اقتصاد در انگلستان در اتخاذ رهیافت استقرایی در اقتصاد وحدت نظر داشتند، از نظر آنها هیچ نظریه یا سیاست اقتصادی نمی‌تواند برای تمام زمان‌ها و مکان‌ها مناسب باشد. در سومین بخش از مقاله «آموزه‌های مکتب تاریخی برای تحلیل اقتصاد ایران» نوشته سیدحسین میرجلیلی که از فصلنامه پژوهشنامه اقتصادی انتخاب شده است، آموزه‌های مکتب تاریخی انگلیس و فرانسه در کنار مکتب اتریشی شرح داده می‌شود. مکتب تاریخی انگلستان

گروهی از اقتصاددانان که اوج مطرح شدن آنان از ۱۸۷۵ تا ۱۸۹۰بود و شخصیت‌های اصلی‌شان «جان کلز اینگرام»، «جیمز، ای تور ولد راجرز»، «تی.ای.کلیف لسلی»، «ویلیام کانینگهام»، «آرنولد توین بی»، «ویلیام اشلی» و و.ا. س هوینز

(۱۹۳۱-۱۸۶۵) بودند، متفکران مکتب تاریخی انگلستان نامیده می‌شدند. تمامی اعضای این مکتب فکری در اتخاذ رهیافت استقرایی در اقتصاد، وحدت نظر داشتند و برای تاکید بر اینکه هیچ نظریه یا سیاست اقتصادی نمی‌تواند برای تمامی زمان‌ها و مکان‌ها مناسب باشد، عزم راسخ داشتند. آنها به این مطلب به طور کامل معتقد بودند که اقتصاد کلاسیک و مشابه آن اقتصاد نئوکلاسیک در حال حاضر آنقدر تجریدی است که نمی‌تواند در عمل به دولت یا شهروندان کمک زیادی کند.

مهم‌ترین پیشرو این جنبش فکری، «ریچاردجونز» بود. انتقادهای جونز از اقتصاد ریکاردویی به خاطر ویژگی بیش از حد قیاسی آن و ادعاهای آن در جهان‌شمولی، از توجه هوشمندان عموم بهره‌مند شد، از این گذشته وی می‌گفت: «ساختار اقتصادی جامعه و شیوه توسعه آن نمی‌تواند به طور قیاسی پیش‌بینی شود، بلکه باید با بررسی تاریخی مستقیم به آن پی برده شود.»

اندیشمندان مکتب تاریخی انگلستان در پی دستیابی به یک رشته علمی با پایه وسیع‌تر بودند. «انسان اقتصادی» از نظر اندیشمندان مکتب تاریخی به عنوان یک نگرش کلیشه‌ای روانشناسانه غیرواقعی دیده شد که جهت حمایت از منطق قیاسی ریکاردویی‌ها کاملا ناتوان است. آنچه انسان اقتصادی قرار است حداکثر کند، چه ثروت باشد یا مطلوبیت؛ انتزاعی مرکبی از انواع انگیزه‌های متفاوت و ناهمگن است که با نیروی همگن واحدی، اشتباه شده است.

از مطالب فوق نباید چنین نتیجه‌گیری کنیم که مکتب تاریخی مخالف قیاس است. اینگرام می‌گفت: وقتی «قیاس» از پیش‌بینی به دست نیاید، بلکه از تعمیم‌های اثبات شده استنتاج شود، یک فرآیند موجه است. موضع اندیشمندان مکتب تاریخی آن بود که باید با انجام تحقیق مبتنی بر واقعیات، به طور دقیق دریافت که چگونه پذیرای تحلیل قیاسی پدیده‌های اقتصادی مختلف باشیم. حتی انسان اقتصادی محاسبه‌گر و حداکثر‌کننده سود را (در جایی که وجود دارد) باید پذیرفت.

از نظر کانینگهام توصیه‌های سیاست اقتصادی، از لحاظ تاریخی، نسبی هستند. حتی یک اندازه‌گیری که در جایی به خوبی کار کرده است، در شرایط دیگر ممکن است کاربردی نداشته باشد.

مکتب تاریخی فرانسه

«پییر امیل لواسور» رهبر مکتب تاریخی فرانسه بود. اعضای این مکتب شامل «کلمان ژوگلار»، «شارل ژید»، «فرانسوا سیمیاند»، «آلبرت آفتالیون»، «جان لسکیور»، «میشل آگوست آدلف لاندری» بودند.مکتب تاریخی فرانسه، انحصار مکتب لیبرال فرانسه را در هم شکست. با تاثیرپذیری از مکتب تاریخی آلمان مشابه همان موضع‌گیری آلمانی‌ها و انگلیسی‌ها در مقابل مکتب کلاسیک انگلستان، مکتب تاریخی فرانسه نیز در مقابل مکتب لیبرال فرانسه، دیدگاه‌های تاریخی را مطرح ساخت.

مکتب تاریخی و مکتب اتریشی

مکتب اتریشی مخالف نظرات مکتب تاریخی بود. مکتب تاریخی انکار می‌کرد که قضایای اقتصادی دارای اعتبار جهانی وجود دارد و مدعی آن بود که راه‌حل‌های «مطلق» در موضوعات اقتصادی قابل‌حصول نیستند. اندیشمندان مکتب تاریخی برای حمایت از نظرات خویش به سوابق تاریخی متعددی ارجاع می‌دادند. کارل منگر

(پایه‌گذار مکتب اتریشی) ایده معرفت‌شناسانه‌ای که شالوده نوشته‌های مکتب تاریخی را تشکیل می‌دهد، رد کرد. همچنین اقتصاددانان مکتب اتریشی، نسبی‌گرایی منطقی به کار رفته در آموزه‌های مکتب تاریخی را رد کردند. از نظر روش تحلیل اقتصادی نیز مکتب اتریشی مخالف روش تاریخی مکتب تاریخی بود. جدال روش‌ها که در تاریخ اندیشه اقتصادی معروف است، ناظر همین اختلاف نظر است.جدال روش‌ها میان کارل منگر (۱۹۲۱-۱۸۴۰)

و گوستاو اشمولر (۱۹۱۷-۱۸۳۸) یکی از مهم‌ترین مجادله‌های روش‌شناسانه در تاریخ علم اقتصاد است. این مجادله با انتشارات کتاب منگر درباره روش (۱۸۸۳) آغاز شد که موافق نظریه محض مبتنی‌بر فروض مربوط به رفتار بشر است. اشمولر در مکتوب خود به آن پاسخ داد و در آن بر اصول علم اقتصاد مبتنی بر داده‌های تاریخی تجربی و روش استقرایی تاکید کرد. منگر با همان تندی در نوشته‌ای با عنوان: «خطاهای تاریخی‌گری» (۱۸۸۴) به آن پاسخ داد. اشمولر خشمگین، حتی از خواندن آن خودداری کرد. طی چند دهه بعد سیلی از کتاب‌ها و مقالات توسط دیگران درباره این جدال روش‌ها منتشر شد، مانند اغلب اختلاف‌نظرهای مربوط به روش در علم اقتصادی، دیدگاه‌های متفاوت منگر و اشمولر، درباره ماهیت و قلمرو علم اقتصاد و پیامدهای سیاستی آن بود.

فروض منگر درباره رفتار بشر، دلالت بر وجود یک نظام اجتماعی مرکب از افراد دارای انگیزه خودخواهانه دارد؛ اما اشمولر وجود افراد گروه‌بندی شده در ملت‌ها، با اهداف فردی و گروهی را در نظر می‌گرفت. مهم‌تر از آن، نتایج منگر بر برتری سیاست‌های لسه‌فر تاکید می‌کرد، در حالی که نتایج اشمولر از سیاست‌های مداخله‌گرایان و دولت‌سازی ملت آلمان حمایت می‌کرد.